۴ روز جدال با مرگ/ بلایی که مرد رمال بر سر زن میانسال آورد
چند روز قبل، زن میانسالی در حال عبور از خیابانی در جنوب تهران بود که متوجه مردی بیهوش روی زمین شد. کت و شلوار شیک و ظاهر مرد ناشناس و همین طور نبود آثار ضرب و جرح و خونریزی روی بدنش باعث شد وی بلافاصله با پلیس تماس بگیرد.
ایران نوشت: چند روز قبل، زن میانسالی در حال عبور از خیابانی در جنوب تهران بود که متوجه مردی بیهوش روی زمین شد. کت و شلوار شیک و ظاهر مرد ناشناس و همین طور نبود آثار ضرب و جرح و خونریزی روی بدنش باعث شد وی بلافاصله با پلیس تماس بگیرد.
دقایقی بعد مأموران پلیس و اورژانس راهی محل شده و مرد جوان را به بیمارستان منتقل کردند.
۴ روز جدال با مرگ
مرد ناشناس تحت درمان قرار گرفت و بررسیهای اولیه کادر درمان حکایت از آن داشت که او بر اثر مسمومیت به کما رفته است. تلاش پزشکان برای نجات او ادامه داشت تا اینکه ۴ روز بعد مرد جوان به هوش آمد. حمید که از حضورش در بیمارستان و کمای ۴ روزه شوکه شده بود در تحقیقات اولیه راز بیهوشیاش را برملا کرد.
او گفت: مهندس هستم و وضع مالی خوبی دارم، اما با اینکه از نظر مالی و خانوادگی هیچ مشکلی نداشتم، مدتی بود که دست به هر کاری میزدم با شکست روبهرو میشدم و بد میآوردم. روز به روز درگیری بین من و همسرم که عاشقانه همدیگر را دوست داشتیم بیشتر میشد، بطوری که همسرم مرا ترک کرد و نزد پدر و مادرش رفت. یک روز خوش نداشتم تا اینکه با همکارم امین درد دل کردم. او هم راهحلی جلوی پایم گذاشت که گرچه منطقی و درست نبود، اما برای من که به بنبست رسیده بودم، جالب بود. دوستم گفت تو طلسم شدهای برای شکستن این طلسم باید به یک رمال مراجعه کنی.
مهندس جوان گفت: به پیشنهاد دوستم راهی خانهای در جنوب تهران شدیم و مرد رمال برایم نسخههایی پیچید. یکبار گفت باید کاغذی را در قبرستانی متروکه دفن کنی و یکبار هم گفت باید کاغذی را آتش بزنی. سه بار به خانه مرد رمال رفتم و هر بار نسخههای او را اجرا کردم اما بیفایده بود و اوضاع بهتر که نشد بدتر هم شد. برای بار چهارم به سراغ مرد رمال رفتم و او گفت ارواح خبیثه خانه ات را احاطه کردهاند و به همین دلیل است که نسخهها کارساز نیست. او به من نسخه جدیدی داد و گفت برای اینکه بتوانم با ارواح خبیثه مقابله کنم باید لیوان چایی را که داخلش معجونی ریخته بود ، بخورم. من هم از روی سادگی و تصور اینکه طلسم باطل خواهد شد چای را خوردم و از خانه مرد رمال بیرون آمدم اما حالم بد شد و مقابل خانهاش از هوش رفتم.
پس از اینکه مرد جوان از بیمارستان مرخص شده و به خانهاش رفت این بار برای شکایت با پلیس تماس گرفت و گفت: وقتی از بیمارستان به خانه رفتم متوجه شدم کلیدهایم همراهم نیست به تصور اینکه کلیدها را گم کردهام با کمک کلیدساز وارد خانه شدم و تازه آن موقع بود که فهمیدم چه بلایی سرم آمده است. تمام وسایل با ارزش خانه و دلار و طلاهایم به سرقت رفته بود. به غیر از مرد رمال کسی نمیتواند سناریوی سرقت از خانهام را رقم زده باشد.
ارسال نظر