جنایت تکان دهنده مرد شکاک در تهران/ او ۹ نفر از اعضای خانواده اش را کشت
«چند وقتی بود که به همسرم مشکوک شده بودم. فکر میکردم که او و زن برادرم و دختر برادرم وقتی که ما خانه نیستیم با افراد غریبه ارتباط پنهانی دارند».
۵۰ سال قبل خبر جنایت یک مرد بیرحم مردم پایتخت را شوکه کرد. در این ماجرا یک مرد تهرانی به خاطر شکی بیاساس دست به یک جنایت خونین زده بود؛ جنایتی که در آن نه نفر از اعضای خانوادهاش توسط او به قتل رسیدند.
دستگیری این مرد و رسیدگی به پرونده او تا مدتها مهمترین خبری بود که مردم شهر در روزنامهها پیگیری میکردند. همه میخواستند بدانند انگیزه این مرد جنایتکار از قتلعام اعضای خانوادهاش چه بوده است و سرنوشت او چه خواهد شد.
ماجرا از این قرار بود که در یک نیمهشب آرام و خاموش در اردیبهشتماه سال ۱۳۵۳ صدای جیغ و فریادهایی که از خانه مردی به نام فیاض بلند شد، سکوت شب را شکست. همسایهها با شنیدن آن سر و صداها به خانه فیاض ریختند و با اجساد غرق در خون همسر و فرزندان او روبهرو شدند. اما جنایت به اتاق پشتی آن محل- یعنی خانه برادر فیاض- هم کشیده شده بود و برادر فیاض و همسر و فرزندانش هم با ضربات متعدد ساطور و کارد به قتل رسیده بودند.
همسایهها موضوع را خیلی سریع به شهربانی اطلاع دادند. بازپرس بعد از تحقیق روی هویت افراد خانواده متوجه شد که تنها یک نفر از اعضای آن خانواده به قتل نرسیده است؛ مردی به اسم فیاض که بعد از پیدا شدن اجساد قربانیان توسط همسایهها، هیچکس او را ندیده بود. بهاین ترتیب با توجه به شواهد و مدارکی که در صحنه جنایت به دست آمده بود، برای پلیس محرز شد تنها کسی که میتواند عامل این جنایت فجیع باشد، همان فیاض است.
دستگیری
چند وقتی از روز حادثه میگذشت و ماموران هنوز هیچ ردی از قاتل پیدا نکرده بودند. روزنامه کیهان درباره این موضوع در آن سال نوشته بود: «صلات روز قبل پسر بچهای که یک کیف قهوهای در دست داشت، به شهربانی رفت و گفت که میخواهم افسر نگهبان را ببینم. پاسبانها اول اجازه نمیدادند ولی وقتی پسرک گفت که از قاتل آن نه نفر که در تهران کشته شدهاند خبر دارد او را راهی اتاق افسر نگهبان کردند».
پسرک به افسر نگهبان گفته بود: «من داشتم از سرکارم به خانه میرفتم که ناهار بخورم، یکدفعه یک مرد سر راهم آمد. او یک روزنامه دستم داد و گفت که یک خواهشی دارم، میخواهم اگه سواد داری این روزنامه را برای من بخوانی. بعد هم من برایش خواندم و گفتم که یک نفر بچههای خودش و برادرش را کشته».
پسر کوچک به ماموران گفته بود که آن مرد خیلی شبیه مردی بود که عکس او را در روزنامه انداخته بودند. عکس چاپ شده در روزنامه از آلبوم عکسی گرفته شده بود که پاسبانها آن را در خانه فیاض پیدا کرده بودند.
روزنامه کیهان در ادامه نوشته بود: «پسرک گفته بود که شاید آن قاتل هنوز در پارک باشد. به خاطر همین افسر نگهبان رو به پاسبان گفت: سرکار عجله کن. قاتل نه زن و بچه در پارک است. بعد هم پاسبان خودش را سریع به آن پارک رساند و دید که فیاض دارد در آنجا سیگار میکشد و او را دستگیر کرد. قاتل بیرحم وقتی در برابر بازپرس قرار گرفت به قتل نه انسان بیگناه اعتراف کرد».
ماجرا چه بود؟
فیاض بعد از اعتراف به قتلها، در بازجویی انگیزه خود را از قتلها اینطور بیان کرد: «چند وقتی بود که به همسرم مشکوک شده بودم. فکر میکردم که او و زن برادرم و دختر برادرم وقتی که ما خانه نیستیم با افراد غریبه ارتباط پنهانی دارند».
قاتل برای این افکار سیاه خود هیچ دلیل موجهی نداشت؛ «هر روز با خودم فکر میکردم که دختر برادرم طوری با من حرف میزند که انگار میخواهد مرا مسخره کند و در دلش به سادهلوحیام بخندد. زنم میگفت که او با تو شوخی میکند ولی من باورم نمیشد».
تا اینکه یک شب همین فکرهای شوم باعث شد که خون جلوی چشمان فیاض را بگیرد؛ «آن شب به همسرم گفتم که میخواهم از تو چیزی بپرسم و او را قسم دادم که راستش را بگوید. از او پرسیدم که آیا با مرد دیگری رابطه پنهانی دارد یا نه! او هم به خاطر سوال من خیلی ناراحت شد و با هم بحثمان شد. اما هر قدر او قسم میخورد، من باورم نمیشد که او به من خیانت نکرده باشد. به خاطر همین با کارد به جانش افتادم».
فرزندان فیاض با دیدن این صحنه شروع کردند به داد و فریاد؛ «آنها خیلی ترسیده بودند و میخواستند فرار کنند اما جلوی در ایستادم و نگذاشتم. وقتی با ساطور بچههایم را از پا در آوردم، یکدفعه به فکرم رسید به خانه برادرم هم بروم و حق دختر زباندراز او را کف دستش بگذارم! فکر میکردم او باعث شده که اخلاق زنم فاسد شود!».
بعد از اینکه قاتل خانواده برادرش را هم قربانی فکر مسموم خود کرد، از خانه گریخت تا دست کسی به او نرسد؛ «آن روز در بابل وقتی عکس خودم و بچههایم را در روزنامه دیدم خیلی تعجب کردم. دلم میخواست بدانم در مورد ما چه چیزی نوشته شده ولی سواد خواندن نداشتم».
پایان یک جانی
بعد از اینکه فیاض دستگیر شد، پرونده قتل او به تهران منتقل شد و بازپرس، پرونده را به دادگاه ارجاع کرد. روزنامه کیهان بعد از محاکمه او نوشت: «مردی که نه بچه و زن را کشته بود در دادگاه محاکمه شد و قاضی برای او حکم نه بار قصاص صادر کرد».
قاتل به این حکم اعتراض کرد و گفت من بیگناهم. آنها سزایشان بود بمیرند. قضات دیوانعالی کشور اعتراض مرد را نپذیرفتند و او را مستحق مرگ دانستند. بهاین ترتیب قاتل در برابر چوبه دار قرار گرفت و آخرین روزنه امید به روی او بسته شد».
ارسال نظر