خطری که جامعه ایران را به‌ شدت تهدید می‌کند

پس از حوادث آبان ۹۸ و سرنگونی هواپیمای اوکراینی، به تدریج فضای سیاسی و اجتماعی در جامعه ایران دگرگون شد.

خطری که جامعه ایران را به‌ شدت تهدید می‌کند

سروش افخمی‌تابان و محمدرضا جوادی‌یگانه در مقاله ای که روزنامه شرق منتشر کرد نوشتندپس از حوادث آبان ۹۸ و سرنگونی هواپیمای اوکراینی، به تدریج فضای سیاسی و اجتماعی در جامعه ایران دگرگون شد.

: پس از حوادث آبان ۹۸ و سرنگونی هواپیمای اوکراینی، به تدریج فضای سیاسی و اجتماعی در جامعه ایران دگرگون شد. گرچه همیشه حول مسائل گوناگونی همچون سیاست خارجی، عدالت، آزادی‌های اجتماعی و فرهنگی، مسائل زنان و برداشت‌های مختلف از قانون اساسی دوقطبی‌هایی شکل می‌گرفت، اما نمی‌توان زمانی را حداقل پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ متصور شد که فضای سیاسی و اجتماعی چنین وضعی را تجربه کرده باشد.

یک: پس از حوادث آبان ۹۸ و سرنگونی هواپیمای اوکراینی، به تدریج فضای سیاسی و اجتماعی در جامعه ایران دگرگون شد. گرچه همیشه حول مسائل گوناگونی همچون سیاست خارجی، عدالت، آزادی‌های اجتماعی و فرهنگی، مسائل زنان و برداشت‌های مختلف از قانون اساسی دوقطبی‌هایی شکل می‌گرفت، اما نمی‌توان زمانی را حداقل پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ متصور شد که فضای سیاسی و اجتماعی چنین وضعی را تجربه کرده باشد. گویا این چند اتفاق، باعث شد تا دوره‌ای جدید در تاریخ ایران آغاز شود که مشخصه اجتماعی آن، تشکیل دو جامعه مجزا از هم است. این دو زیرجامعه ارزش‌ها، نگرش‌ها، گروه‌های مرجع، نمادها، رسانه‌ها، تاریخ و اساطیر متفاوتی را برای خود قائل هستند. در این مقاله تلاش شده تا تنها حدس‌های نظری برای صورت‌بندی از جامعه ایران و شرایط تازه آن ارائه شود؛ حدس‌هایی که آزمون تجربی آنها نیاز به شواهد و داده‌های تجربی و تاریخی نظام‌مندی دارد. چشم‌انداز آینده نگران‌کننده است. دوپاره‌شدن جامعه ایران مخاطرات فراوانی برای ایران و ایرانیان ایجاد می‌کند‌ که در صورت تشدید و تثبیت، ترمیم آن سخت و چه‌بسا ناممکن خواهد شد. بنابراین باید بدون مجامله، زخم را شکافت و جراحت را عیان کرد تا درمان آن ممکن شود. مشخص است که روی سخن ما در این متن با سیاست‌گذاران است تا متوجه اهمیت موضوع و وخامت پیامدها بشوند. قرائن حاکی از آن است که گستردگی اعتراضات سال‌های ۱۳۸۸ و ۱۳۹۶، زمینه‌ساز تشدید فشار خارجی به ایران شد و اکنون نیز اگر روند دوجامعه‌ای‌شدن جامعه ایران افزایش یابد، در فقدان سرمایه اجتماعی کلان و میانی، مخاطرات دهشت‌باری گریبان‌گیر جامعه ایران خواهد شد.

به گمان ما، ایران امروز، یک جامعه دو‌جامعه‌ای‌شده است. این دو زیرجامعه یکی جامعه اصلی است که دولت هم با اوست و دیگری جامعه بدون دولتی است که اخیرا سر بلند کرده.

ویژگی‌های این دو زیرجامعه چیست؟ در این بند تلاش می‌کنیم تا بر اساس شواهد، ویژگی‌های این دو زیرجامعه را شرح دهیم. آنچه از آن با عنوان «جامعه با دولت» یاد می‌کنیم، مستظهر به دولت مستقر است که حقوق اولیه شهروندی‌اش را تضمین می‌کند، ترجیحاتش را در نظر می‌گیرد، امکان شکوفایی فردی و گروهی و رشد اجتماعی و اقتصادی‌اش را فراهم می‌‌کند و امنیتش را امنیت خود می‌داند. جامعه اول سرنوشت و آینده خود را با دولت‌ یکی می‌داند و خود را حامی و محافظ این آینده می‌بیند. به‌جز وابستگان، وفاداران به این نظام و آنها که از نظر ایدئولوژیک معتقد به انقلاب اسلامی و نظام هستند و نیز قاطبه دینداران سنتی جزء جامعه با دولت هستند. در مقابل جامعه دوم احساس حقوق شهروندی برابر با شهروندان زیرجامعه اول ندارد، دائم و منظم محدودیت‌های جدید برایش تعریف می‌شود، نمی‌تواند روی تصمیمات سیاسی و فرهنگی و اقتصادی دولت تأثیر بگذارد، امتیازات برابری با جامعه اول ندارد، امکان تحقق خود و به‌دست‌گرفتن سررشته زندگی‌اش را ندارد، هیچ نماینده‌ای در دولت مستقر ندارد که از او و تمایلات و نظراتش دفاع کند. از نظر اقتصادی هر چند دو زیرجامعه، به یکسان از تورم دورقمی چند‌دهه‌ای آسیب دیده‌اند، اما زیرجامعه اول با امتیازات استخدامی، آموزشی، اداری و اقتصادی امید بیشتری به تطبیق سطح زندگی خود با رشد تورم دارد. در مقابل، اکثر امتیازات جامعه دوم از بین رفته یا در رقابتی بسیار شدید باید امکان زیستی معمولی را برای خود فراهم کنند. تعطیلی و فیلتر پلتفرم‌های مستقل و کسب‌وکارهای اینستاگرامی، پلمب مراکز کسب، و عدم امکان استفاده از امتیازهایی که جامعه اول از آن بهره‌مند هستند، زیست اقتصادی را برایشان دشوارتر کرده است. در حوزه فرهنگ، جامعه اول پشتگرم به حمایت نظام سیاسی است؛ آیین‌ها و مناسکش توسط دولت تبلیغ، اجرا و حفاظت می‌شود. رسانه‌های متعددی همچون صداوسیما و انواع مؤسسات فرهنگی و مذهبی در اختیار مقاصد و اهداف اوست تا از طریق ابزارهایی چون کتاب، فیلم و سریال، موسیقی و نماهنگ، آرمان‌ها و قهرمانان خود را تقویت و برساخته کند. جامعه دوم اما منابع فرهنگی و معرفتی خود را از سیستم نمی‌گیرد. به مرور، چهره‌های مرجع خود را پیدا کرده است، موسیقی خود را تولید و حمایت کرده، کتب متفاوت و گاه زیرزمینی را می‌خواند، فیلم‌های مستقل یا جهانی را مطبوع می‌بیند. برای مقابله با ممیزی، گاه کتاب‌هایش را از طریق عرضه به جامعه در شبکه‌های اجتماعی توزیع می‌کند و نه از طریق وزارت ارشاد. جامعه دوم، در حال ساخت مفرهایی برای خود است؛ هنر مستقل، کافه مستقل، سبک زندگی مستقل، نشر مستقل، تفریحات مستقل و آموزش مستقل مصداق‌هایی از این حوزه‌ها هستند. نشر آنلاین کتاب، تئاتر مستقل، سینمای مستقل، بازاریابی و محتوای مستقل در ماه‌های اخیر به وضوح در فضای ایران دیده شده است. در یک کلام هرچه را طرف اول مورد وثوق قرار دهد، دومی تماما رد می‌کند. و از آنجا که نمادهای دو جامعه از هم متمایز و با هم متعارض است، شهروندان جامعه اول و دوم به سرعت می‌توانند موافقت و مخالفت خود را با هر پدیده اجتماعی و فرهنگی تعریف کنند. در فضای جامعه، تجلی‌های عمومی دو گروه متفاوت است. راهپیمایی‌های رسمی، محل نمایان‌شدن گروه اول است. در مقابل، گروه دوم از صرف بودنشان و نحوه بودنشان، برای نشان‌دادن خود بهره می‌گیرند. و از ظاهر‌کردن سبک زندگی خود در انظار استفاده می‌کند.

گروه اول در سودای محدودسازی زندگی جامعه دوم است. گروه دوم نیز از افشاگری بهره می‌گیرد. از این جهت سازوکار دفاعی جامعه دوم، دشوارسازی زندگی اجتماعی جامعه اول از راه فشار مستقیم و نمادین اجتماعی است. ویژگی دیگر گروه اول، انسجام و وحدت نسبی در نظر و عمل سیاسی است؛ آنها در سیاست اقتدا به نظر سیستم دارند و در حوزه فرهنگ و جامعه نیز از برنامه عمل مشخصی پیروی می‌کنند. گروه دوم متکثر و البته متشتت است. لیدر مشخصی میان آنها وجود ندارد و نیز برنامه عمل سیاسی آنها با اعتراضات سال گذشته تشتت بیشتری هم پیدا کرده است. اختلاف‌های میان مدعیان رهبری اعتراضات سال گذشته و نیز نظرات متعارض آنها درباره اقلیت‌ها و وحدت سرزمینی و تجزیه‌طلبی، همچنین نحوه ارزیابی آنها از نسل‌کشی اسرائیل در فلسطین، باعث روگردانی معترضان از براندازان خارج از کشور شده و همین وضعیت بر سردرگمی آنها درباره عمل سیاسی افزوده است. نکته مهم آن است که آنها در انسداد عمل و آرمان سیاسی، فعالیت خود را از سطح سیاسی به سطح اجتماعی تغییر داده‌اند و با تفاوت در سبک زندگی و رفتارهای اجتماعی، مخالفت خود را آشکار می‌کنند. در هر حال گروه دوم هنوز خود را پیدا نکرده و در حال برآمدن است. درست است که طلیعه ظهور این جامعه دمیده شده است، اما انسجام درونی و وفاق ارزشی در آن به صورت کامل هنوز محقق نشده است. برای نمونه وقتی بازیگران زن کشف‌حجاب‌کرده سینما اعلام کردند که دیگر در سینما بازی نخواهند کرد، بازیگران مرد و کارگردانان و سایر عوامل سینما که از نظر سیاسی در گروهی مانند این زنان بودند، هنوز تکلیفشان را با سینمای بدون زنان سرشناس روشن نکرده‌ا‌ند؛ گرچه گروهی از آنها، به همبستگی با زنان برخاسته‌اند، اما گروهی نیز همچنان به شیوه قدیمی، یعنی اعتراض در عرصه عمومی در عین همراهی با دولت در سینما و تلویزیون و شبکه نمایش خانگی، عمل می‌کنند. گروه اول امید به آینده دارند و معتقدند مشکلات کشور در همین نظام قابل حل است؛ آنها با پذیرفتن کاستی‌ها و نقص‌ها، قائل به درست‌بودن مسیر جمهوری اسلامی هستند و عزت و شکوفایی ایران را در سایه‌ اقتدار و تداوم حکومت می‌دانند. در مقابل، گروه دوم آینده کشور را در صورت ادامه شرایط کنونی، روشن نمی‌بینند.

ما باور داریم وضعیت کنونی، افتراقات مشخصی با تبیین‌های نظری موجود دارند، به این دلیل که وضعیت جامعه ایران، وضعیت یکه و تازه‌ای است. استفاده از تبیین‌های رایج مانند نظام‌های نوسلطانی، آپارتاید و توتالیتر، برای فهم آنچه در ایران می‌گذرد، سوءتعبیرها و بدفهمی‌های فراوانی ایجاد می‌کند؛ به‌ویژه آنکه پس‌زدن دولت از سوی مردم معترض در ایران، به صورت آگاهانه و اختیاری انتخاب شده است و نظام سیاسی نتوانسته تسلط بین‌الاذهانی بر افراد جامعه ایجاد کند. به‌علاوه مشخصه‌ای ذاتی عامل مفارقت بین دو گروه نیست؛ یعنی نژاد، قومیت یا جنسیت و مذهب ممیز این دو جامعه نیست. استیون لویتسکی و لوکان وی در کتاب اخیرا ترجمه‌شده انقلاب و استبداد، نشان داده‌اند انقلاب‌هایی که رفتارهای رادیکال‌ آنها در سال‌های اولیه با واکنش ضدانقلابی خشن روبه‌رو شده و دارای انسجام داخلی هستند و از قدرت و وفاداری نیروی نظامی خود بهره‌مند هستند و توانسته‌اند مراکز مستقل قدرت اجتماعی جایگزین را نابود کنند، پایدار خواهند ماند. بنا بر این احتمال فروپاشی نظام سیاسی در ایران، با توجه به شواهد موجود، فرض نادرستی است. همچنین نظریاتی مانند ناجنبش و انقلاب بدون انقلابیون‌ و جنبش‌های خشونت‌پرهیز هم نمی‌تواند توضیح بسنده‌ای از آنچه در ایران می‌گذرد، بدهد. در کنار آن، تبیین‌هایی مانند فروپاشی اجتماعی و افول اجتماع نیز نمی‌تواند وضعیت دوجامعه‌ای جامعه ایران را توضیح دهد. آنچه در جامعه ایران می‌گذرد، هرچند معرف ‌بی‌غرضی یا بی‌تفاوت بودن 

در نهایت به نظر می‌رسد افقی، یا حداقل افقی نزدیک، برای مصالحه بین طرفین وجود ندارد. مفارقت‌ها، بسیار وثیق و استوار و اشتراکات، به نسبت سست است. همین‌طور، نشانه‌ای از گشایش در فضای سیاسی از طرف سیستم ‌یا اقبالی از طرف گروه دوم برای حرکت به سمت آشتی وجود ندارد. البته چون هیچ‌یک از دو سوی منازعه، توان حذف دیگری را ندارند، ما به سمت نوعی تعادل ناپایدار حرکت می‌کنیم. این تعادل با اتفاقات غیرمترقبه سیاسی و منطقه‌ای می‌تواند به‌سرعت به هم بخورد. اما همه هدف این مقاله، توصیف وضعیت دوجامعه‌ای در ایران و هشدار جدی‌بودن و خطرناک‌بودن آن است. تنها امید برای تغییر در وضعیت، درک حساسیت و مخاطره‌‌آمیز بودن وضعیت فعلی و تلاش برای رفع تدریجی اما بنیانی «ساختارهای فسادزا» و واگرا در جامعه ایران توسط دولت است. آنچه در درازمدت معیوب شده، در کوتاه‌مدت اصلاح نخواهد شد، اما می‌توان چشم‌اندازی از بهبود را به مردم عرضه کرد. راه دیگر نیز تبدیل مسئله سیاسی به اجتماعی است. همان‌گونه که معترضان هوشمندانه عمل کردند، نظام سیاسی هم باید تعارضات را در سطح سیاسی و فرهنگی تعریف کند. مسئله پوشش، موضوعی اجتماعی است و نظام سیاسی نه توان مداخله در آن را دارد و نه مداخله‌اش تاکنون موفقیت‌آمیز بوده و نه امکانات مقابله با بی‌حجابی را دارد. به همین دلیل بهتر است‌ موضوع پوشش به خانواده، نظام فرهنگی و نهادهای دینی‌ و البته بدون مداخله نظام سیاسی، واگذار شود. درصد موفقیت این نهادها در حل مسئله، هرچند کمتر از حدی است که نظام سیاسی انتظار دارد، اما نتیجه، پایدار و سازگار با جامعه ایرانی است. جامعه ایرانی سده‌هاست در حل منازعات درونی موفق عمل کرده است؛ به جامعه ایرانی اعتماد کنیم.

دیگر رسانه ها

کدخبر: 128674

ارسال نظر