ماجرای خاطره تلخ شعرخوانی دختر دانشآموز در کلاس درس
داستان فیلم من درباره بچهای است که در کلاس درس در حال شعرخوانی است. این مدرسه با یک عملیات انتحاری به طور کامل از بین رفته و تنها یک نفر از میان آنها زنده مانده است که آن یک نفر همین دختربچهای است که پای تخته سیاه ایستاده و دارد خاطره آن روز خود را روایت میکند.
کیومرث محمدچناری، کارگردان مستند کوتاه «آخرین شعر یرموک» میگوید اگر بخواهد فیلم کوتاهی درباره نوروز بسازد، سراغ فاجعهای میرود که سنت چهارشنبهسوری را تحتالشعاع خود قرار داده است.
کیومرث محمدچناری از کارگردانان جوان تقدیرشده در سیزدهمین جشنواره فیلم ۱۰۰، در پاسخ به این پرسش که اگر قرار باشد فیلمی ۱۰۰ ثانیهای با موضوع «نوروز» بسازد سراغ چه ایدهای میرود، گفت: اگر بخواهم چنین فیلمی به بهانه نوروز بسازم، بیشتر سراغ سنت چهارشنبهسوری میروم. من در این زمینه تحقیقاتی هم داشتهام. اصل این سنت مربوط به آتش روشن کردن بر پشتبامها بوده چرا که در قدیم باور داشتند که در شب چهارشنبه آخر سال، درگذشتگان با روشن کردن آتش بر روی بام، راحتتر مسیر خانه خود را پیدا میکنند. اینگونه آدمها شادی خود را با کسانی که از دست داده بودند شریک میشدند.
او ادامه داد: امروز متاسفانه فرهنگهای دیگری از چین به سنت چهارشنبهسوری افزوده شده است که بسیاری را نابینا و نقص عضو میکند و گاهی منجر به مرگ افراد هم میشود. گویی اصل این سنت برعکس شده است و زمانی میخواستم این تناقض را در قالب یک مستند روایت کنم. ۵ سال پیش نتوانستم این پروژه را به تولید برسانم اما اگر بخواهم درباره نوروز کار کنم حتماً سراغ همین فاجعهای میروم که این سنت بومی ما را مورد تهدید قرار داده است.
محمدچناری که با فیلم «آخرین شعر یرموک» تندیس بهترین مستند را از جشنواره ۱۰۰ دریافت کرد، درباره این فیلم هم توضیح داد: فیلم من مستند کوتاهی است که در شهر یرموک در حوالی شهر دمشق روایت میشود. این شهر حکم اردوگاه را برای ساکنان خود دارد. در مقطعی حافظ اسد تصمیم گرفت به شهروندان فلسطینی همه امکاناتی که یک شهروند درجه یک سوری از آن بهرهمند است را اعطا کند. سوریه بر سر همین حمایت هم سالها با اسرائیل دچار مشکل شده بود.
او ادامه داد: یکی از اولین مناطقی که داعش به آن ورود میکند هم همین شهر یرموک بوده است. داستان فیلم من درباره بچهای است که در کلاس درس در حال شعرخوانی است. این مدرسه با یک عملیات انتحاری به طور کامل از بین رفته و تنها یک نفر از میان آنها زنده مانده است که آن یک نفر همین دختربچهای است که پای تخته سیاه ایستاده و دارد خاطره آن روز خود را روایت میکند.
این کارگردان درباره تجربه ساخت این مستند کوتاه گفت: یکی از دشواریهایی که ما داشتیم این بود که منطقهای که در آن فیلمبرداری میکردیم هنوز پاکسازی نشده بود و امکان وجود مواد منفجره و مین در صحنه وجود داشت. پدر دختری که در فیلم هست هم خیلی از این شرایط میترسید. ما این اطمینان را به او داده بودیم که هر جایی دخترت را بخواهیم بفرستیم، ابتدا خودم میروم. ناچار بودم که اعتماد این پدر را جلب کنم.
وی ادامه داد: مشکل دیگر این بود که باید بدون هیچ امکاناتی این دختربچه را به طبقه سوم ساختمان منتقل میکردیم چراکه کلاس درسی که این اتفاق در آن افتاده بود در طبقه سوم بود. اما همه راههای دسترسی مسدود شده بود. نزدیک به یک ساعت زمان برد تا به کمک عوامل این دختربچه را دست به دست کنیم و بالا ببریم. واقعاً هم در یک برداشت روایت دختربچه را ضبط کردیم. از او خواسته بودم هر چه در خاطرش مانده است را برایمان روایت کند. دانشآموز کلاس سوم یا چهارم بود و میگفت من هیچگاه آن صحنه را فراموش نمیکنم. او میگفت تا روزی که بمیرم چهره معلممان و دوستانم را فراموش نمیکنم.
محمدچناری افزود: در حین روایت همین صحنهها ناگهان دختربچه گریهاش گرفت. با دست صورتش را پوشاند چون نمیخواست ما اشکهایش را ببینیم. من هم کات ندادم و در همان تکپلان همه چیز را ضبط کردیم. فضای کلاس بهروشنی نشاندهنده اتفاقی که افتاده بود، بود. کتابهایی که در گوشهای انبار شده بود، تختهسیاهی که از ترکش سوراخ شده بود. نام فیلم را هم «آخرین شعر یرموک» گذاشتم چون آنها در حال شعرخوانی بودند که این اتفاق رخ داده است.
ارسال نظر