تونل ماموران بهشت در زیر زمین های تهران /اتفاقاتی که برای دختران و زنان در متروی تئاتر شهر می افتد
اخیرا تصاویری در متروی تئاترشهر منتشر شده است که نشان میدهد حجابها برای ارشاد زنان بیحجاب کنار یکدیگر ایستاده اند. نوع قرار گیری آنها در مترو به گونه ای بوده که توجه مخاطبان را جلب کرده است. این عکس در فضای مجازی بسیار واکنش برانگیز شده و در هر پلتفرمی دیده میشود؛
برترین ها نوشت تصاویری در متروی تئاترشهر منتشر شده است که نشان میدهد حجابها برای ارشاد زنان بیحجاب کنار یکدیگر ایستاده اند. نوع قرار گیری آنها در مترو به گونه ای بوده که توجه مخاطبان را جلب کرده است. این عکس در فضای مجازی بسیار واکنش برانگیز شده و در هر پلتفرمی دیده میشود؛
مهدی حاجیپور نوشته: اصلاحطلبانِ پیاده نظام دشمن! نوچههای اصلاحات و بعضاً ارزشیهای بیخرد دارن هشتگ #تونل_وحشت رو در کنار این عکس مینویسن، یجوری که مخاطب فکرکنه این افراد قراره خانومهای بیحجاب رو تو این راهرو کتک بزنن! و مسیر رو هموار میکنن برای اینکه دشمن یه کشتهسازی بکنه و بندازه گردن نظام، و وقتی شایعاتی درباره کتک زدن باشه، باورش سادهتر میشه! در حالی که فعالیت این خانومها به این شکله که به مهربانانهترین ادبیات فقط یه تذکر میدن! حتی بعضاً دیده شده سلطیههای ز ز آ بهشون توهین میکنن اما کارشون فقط تذکره اونم خیلی مهربانانه! سادهترین کاری که میشه کرد! توی زمین دشمن بازی نکنید
کیوان ساعدی عصبانی بود: چگونه انسجام ملی را نشانه بگیریم؟ چگونه علیه حجاب نفرت پراکنی کنیم؟ چگونه شکاف اجتماعی ایجاد کنیم؟ چگونه کاری کنیم که آمریکا هم نتوانست بکند؟ چگونه طبقه متوسط جامعه را به جان هم بیندازیم؟ احسنت!! با چنین اقدامات بر آمده از افکار زنگ زده و منقطع از جامعه توسط #خودعمارپندارها...
میلاد آتشی هم در این باره توییت کرد: من که نه سواد دارم نه تقوا.. احتمالا صورتی هم هستم.. ولی یه سوال از دوستان اهل فضل و تقوا دارم. علما و مبلغین دین کجان و چیکار میکنن که کار دین به اینجا رسیده!؟
کاربر حضرت آدم: تونل وحشت... فکر میکنید این حقوقی ک برای ترساندن زن و بچه مردم میگیرین واقعأ حلاله؟؟؟
داود حشمتی توییت کرد: دستاورد #شهرداری_زاکانی فقط چهار روز دیگه که یک طفل معصوم دیگه از بین رفت امیدوارم تکذیب نکنید
کاربر شوکت خانم به این مسئله این مدلی نگاه انداخته بود: چگونه دختران جوان را از پوشیدن چادر منزجر کنیم؟ دو نمره!
کاربر آمینو اسید توصیف کرد: این وضعیت وحشتناکی است که در مترو انقلاب درست کرده اند..چند زن چادری با روبان «سفیران هدایت» دو طرف می ایستند، تونل وحشت درست میکنند و با بدترین لحن ممکن به زنان و دختران حمله میکنند.چند لباس شخصی هم با دوربین از صورت آدمها بی اجازه فیلم میگیرند.
توییت سیامک رحمانی هم در این باره خواندنی بود: اون فیلم و سریالهای ژانر ساینسفیکشن و آخرزمانی هست که هالیوود میسازه، خواستم بگم ما داریم زندگیش میکنیم.
انصاف نیوز نیز گزارش داد :اگر در محلهای شلوغ شهر از جمله مترو رفتوآمد داشته باشید زنانی چادری را میبینید که تذکر حجاب میدهند؛ به ندرت لباس فرم نیروی انتظامی دارند؛ نام حجاببان یا آمر به معروف و یا یگان هدایت گرفتهاند و حوالیشان پلیس یا چند مرد با ظاهری تقریبا شبیه به یکدیگر قدم میزنند و مراقب اطراف هستند. انصاف نیوز در این گزارش میدانی از تجربهی مواجههی زنان با این ماموران گفته است.
ایستگاههایی نظیر مترو میدان آزادی، منیریه، دروازه دولت، امام خمینی و… به حضور این ماموران معروف شدهاند و مترو تئاتر شهر و انقلاب معروفتر.
وارد مترو تئاتر شهر که میشوید پایین پله برقی یک مرد ایستاده که تذکر میدهد و جلوتر از او هم یک دوربین که دو نفر کنارش ایستاده، مقابل مسافرین وجود دارد. در فاصلهی پله برقی تا گیت بیشتر از پنج نفر برای تذکر دادن با فاصله حضور دارند و انگار شما را مشایعت میکنند. پشت گیتها حدودا ۳ حجاببان و در ورودی هر خط نیز یک خانم میبینید که اگر حجاب نداشته باشید به شما تذکر میدهند. تعدادی از این خانمها مامور پلیس هستند و تعدادی نیروی داوطلب یا از گروههای خاص.
تعداد مردهایی که حوالی این خانمها میایستند اما قابل شمارش نیست چون لباس به خصوصی ندارند و بیشتر در مواقع ضرور ورود میکنند. تعدادی از این آقایان مربوط به نیروی انتظامی بدون لباس نیروی انتظامی هستند و تعدادی دیگر خود را از پلیس امنیت معرفی میکنند. اگر کارتان به اتاق پلیس در ایستگاه بیفتد اسم “ضابط خاص” هم در مورد آنها به گوشتان خواهد خورد. اینها مراقب تصویربرداری آدمهای عادی از ایستگاه نیز هستند. سر و کارتان اگر به این ماموران بیفتد اینطور نشان میدهند که تصمیم نهایی با آنهاست ولی پلیس رای نهایی را میدهد.
در گزارش روزنامه فرهیختگان که روز گذشته منتشر شد دوربینهای کوچک دستی جایگزین دوربین روی سهپایهی تئاترشهر شده ولی به گفتهی یکی از شهروندان عصر همین روز این دوربینها مشاهده نشدهاند.
عصر هر روز فضای متروی انقلاب هم دست کمی از شرایط تئاتر شهر ندارد و تعداد حجاببانها و ماموران اطرافشان حتی بیشتر از تعداد متروی تئاتر شهر است. بعضیها گزارش عکس و فیلم گرفتن مستقیم حجاببانها چه در واگنها و چه بیرون از واگن را دادهاند؛ بعضیها میگویند در صورت بیتوجهی میتوان از کنارشان گذشت و عدهای دیگر از برخورد و اجبار فیزیکی برای پوشش سر گفتهاند.
در فاصلهی چند روزه تا انتشار این مصاحبهها تعداد این مامورها در این دو ایستگاه بیشتر و گزارش رفتارهای تند از سوی آنان بیشتر شده است.
گزارشی میدانی انصاف نیوز مصاحبههایی در ایستگاههای مختلف مترو از جمله مترو تئاتر شهر، طی چند روز و با زنان مختلف در مورد تجربهی برخورد آنها با حجاببانهای متروست. گزارش از ۱۵ آبان، مترو میدان آزادی شروع و در ۲۱ آبان، مترو شهدا پایان مییابد.
راهروی غرفههای مترو میدان آزادی
آذین، ۳۰ساله، فروشندهی یکی از غرفههای نزدیکتر به گیت
آذین فوقدیپلم یک رشته هنری را داشت ولی به فروشندگی روی آورده بود و از این تغییر مسیر هم راضی بود. شال آزادی به سر داشت و قدری هم خوابآلود بود. با شنیدن موضوع گزارش حس خطر برای صاحب مغازه داشت: نمیخوام برای صاحبکارم دردسر بشه!
از او راجع به حضور حجاببانها در گیت مترو آزادی و برخوردشان پرسیدم: گاهی اوقات هستن امروز از شانس شما نیومدن هنوز. معمولا صبحها میان. من برخورد بدی اینجا ندیدهام ولی خب اینا دارن زور میگن! مگه امام حسین اینطوری دین رو به مردم داد؟!
در ادامهی مصاحبه به یک برخورد دیگر که در بیآرتی دیده بود رسیدیم: بیآرتی دوراهی قپان یه برخورد بد دیدم. اصلا اول بحث از اینجا شروع شد: یه خانم مسن چادری بود؛ بعد دیگه شروع کرد که شما تن جوونای ما رو تو گور میلرزونید و این حرفا. هر دوشون هر چی از دهنشون اومد به هم گفتن. مگه ما مسلمون نیستیم؟! من شاید روسریام بیافته؛ چادر نپوشم ولی روزهام رو میگیرم.
کم و کیف حضور این ماموران در محل کارش را پرسیدم: «یکی، دو نفر اینجا وایمیسن و تذکر میدن. اینکه پرسنل خودشون نباشن و این کارا رو انجام بدن خیلی بدتره.» منظور آذین آمرین به معروفی بود که بی نام و نشان و در همان محدودههای مشخص و رسمی نمیایستند.
سوال پایانی این بود که حضور این نیروها چه حسی به او میدهد و حس امنیت دارد یا ناامنی؟! آذین معمولا مراقب افتادن شالش بود و در نتیجه در معرض این قسم تذکرات قرار نمیگرفت ولی با این حال میگفت: از اینکه بیان چیزی بهِم بگن میترسم. حس ناامنی هم… آره دارم.تفتیش گوشی به بهانهی بیحجابی: ما باید بدونیم شما کی هستید!
سکوی مترو آزادی به سمت ایستگاه کلاهدوز
نیلوفر، دانشجو، ۲۳ساله
نیلوفر مقنعه و مانتویی مشکی بر تن و آرایشی بسیار کمرنگی بر صورت داشت و منتظر قطار بود که شاید ۱۱:۳۰ به دانشگاه و کلاس برسد. او در واکنش به اولین سوال در مورد حجاببانها و حس امنیت در شهر میگوید: بعد ازینکه موضوع حجاببان داغ شد دیگه ندیدمشون ولی حس ناامنی رو از حضورشون دارم.
این دختر دانشجو در توضیحش نقبی به تجربهاش از سال گذشته نیز زد: پارسال بعد از شلوغیها تعداد زیادی خانم چادری با روسری رنگی دوربین گوشیهاشون رو مقابلشون گرفته بودن و بین مردم راه میرفتن و فیلم میگرفتن.
نیلوفر از تجربهای که دو، سه هفته پیش گروهی از دوستانش حوالی میدان ولیعصر داشتند نیز گفت: دوستام خوابگاهشون چهار راه ولیعصره. چون بیحجاب بودن گوشیهاشون رو گرفتن و گشتن! حتی اعتراض کردن که چه ربطی به حجاب داره؟! گفتن ما باید بدونیم شما کی هستید!«پلیسا نبودن از پس زنه برمیومدم»
عاطفه، دانشجوی هنر، ۲۳ساله
عاطفه یک بارانی بلند بدون روسری و هر پوشش سر دیگری تن داشت. همین که وارد گفتوگو با او شدم از تجربهی چند روز پیشَش در مترو امام خمینی گفت: مترو امام خمینی زنه بهِم گفت شال بذار؛ نذاشتم؛ بلند داد زد که راهِش ندید. پنجتا پلیس هم کنارش بودن. پلیس هم گفت بیا اینور خانم نمیتونی رد بشی. منم رفتم بیرون اسنپ گرفتم. خیلی عصبانی شدم. پلیسا نبودن که از پس زنه بَرمیاومدم.
از نقش پلیس در این برخورد ناراحت بود: آدم از این میسوزه که اگر اونجا کسی خفت میشد یه دونه ازین پلیسا کاری نمیکرد. این همه دزدی میشه؛ آدم دیگه امنیت نداره گوشیاش رو دربیاره بعد اینا جلوی منو برای ورود به مترو میگیرن!
عاطفه میگفت خانمی که به او ایراد گرفته چادری بوده و نشان دیگری از لباسش را ندیده است. او تاکید میکرد که در ایستگاه امام خمینی خیلی سختگیری میکنند اما مترو میدان انقلاب چون تعداد دانشجویانش زیاد است نمیتوانند خیلی «گیر» بدهند و حضور هم ندارند. او در مترو تئاترشهر هم تذکر کلامی گرفته بود ولی بیتوجهی کرده و از گیت عبور کرده بود.
عاطفه با حس رضایت میگفت: با اینکه روزم خراب شد ولی مهم نیست برام در مقابل بقیه که هزینه دادند این چیزی نبود.او اصرارش را اینطور توضیح میداد: باید موند و بیشتر اینطوری گشت اما خب خطرات خودش رو داره. عاطفه پیامکهایی هم که به دلیل کشف حجاب دریافت کرده بود به من نشان داد.
راضیه، دانشجو، ۱۹ ساله
راضیه چادری بود و روسری یا پوشش جالب توجه دیگری هم نداشت. او به امر به معروف معتقد بود اما به نظرش چند ده شرطی که مقدمهی آن است در روش حجاببانها و آمرین به معروف نادیده گرفته شده است: کلی شرط تو نهجالبلاغه برای امر به معروف اومده. اول باید غیرمستقیم امر به معروف کنن مثلا با کادو دادن یا با رفتار و مهربانیشان.
از او راجع به شنیدههایش از اطرافیان کمحجاب و بیحجابش و حس امنیت آنها در شهر پرسیدم؛ سوالم را دقیق پاسخ نداد و درد و دل کرد: اونقدری که من حس ناامنی دارم اونها (اطرافیان باحجاب و بیحجابش) ندارن! تو دانشگاه یا اصلا تو شهر بعضیا واقعا بد نگاه میکنن! حتی دور وایمیسَن!
راضیه با استیصال خاصی همراه ناراحتی از این فاصلهای که بعضیها از او میگیرند میگفت: به نظر شما چیکار باید کنم؟! من فقط دلم میخواد شیرینیای که خودم تو این راه چشیدم بقیه هم درک کنن. روز تولد امام رضا، خودم کادو خریدم و رفتم تو خیابون که با بعضی خانما حرف بزنم خیلی بد برخورد کردن با من.
راضیه از استیصالی میگفت که در اثر رفتار دولت و تصمیماتی نظیر گشت ارشاد و حجاببانها برای او و همقشریهایش ایجاد شده است؛ درحالیکه قصد خیر و عمل به احکام دینی را دارد و روشش نیز متفاوت از حاکمیت است مردم حالت تدافعی عجیبی در برابر او دارند.
«میترسم ولی زیاد نمیترسم!»
نازگل، دانشآموز، ۱۲ساله
مدرسه تعطیل شده بود و نازگل میخواست به خانه برود. لباس مدرسه به تن داشت و مقنعهاش افتاده بود. موهایش را هم به سبک خوانندگان کرهای کوتاه کرده بود.
از او راجع به حجاببانهایی که در مترو دیده است و مشخصات آنها پرسیدم: آره، هستن. منم دیدم. هم اینجا (تئاتر شهر)، هم میدان فردوسی و هم بیآرتی سمت تجریش هستن. بعضی اوقات لباس نیروی انتظامی دارند و بعضی اوقات هم لباس عادی دارند. معمولا تذکر میدن ولی دیدم که فیلم هم میگیرن.
نازگل میگفت از دیدن حجاببانها حس ترس و ناامنی دارد و در پاسخ به این سوال که چطور با وجود این احساسات باز هم حجاب سر نمیکند میگفت: میترسم ولی زیاد نمیترسم. برایم مهم نیست. گاهی اوقات هم وایمیسم بحث میکنم. حتی شنیدهام اگر بفهمَن نمیذارَن دانشآموز بمونی.
نازگل با خنده به فلان کسان بد و بیراه گفت و در توضیح جملاتش اضافه کرد: عیب نداره. من خودم بابام پلیسه تو خونه هم به اینا بد و بیراه میگیم.
دختر دانشآموز به آرمیتا گراوند هم اشارهای کرد و به روایتی جز روایت خبرگزاری دولت باور داشت.
«من از صبح که بیدار میشوم حس ناامنی دارم!»
آرتا، دستیار دندانپزشکی، ۳۱ ساله
آرتا که ظاهر بسیار متفاوتی از سایر زنان منتظر قطار داشت در مورد احساسش از تردد در شهر با وجود حضور حجاببانها میگفت: من از صبح که بیدار میشوم حس ناامنی دارم. منظورش این بود که احساسش اصلا به حضور یا عدم حضور حجاببانها بستگی ندارد.
شرایط روحی و وابستگیاش به داروهای اعصاب و روان را حاصل شرایط بد جامعه میدانست: تو این مملکت انگار تو یه ماتریکس گیر افتادیم. به من که خیلی گیر بدَن مهاجرت میکنم.
آرتا با وجود شرایط سخت روحیای که داشت سعی میکرد به اطرافیانش روحیه بدهد؛ گروه همکارانش را به من نشان میداد که چطور برای شاد کردن آنها تلاش میکند.
از او راجع به تجربهی برخوردش با حجاببان پرسیدم: به من زیاد گیر نمیدن چون معلوم نیست زنَم (به ظاهرش اشاره میکرد) ولی چند روز پیش تو همین ایستگاه تئاتر شهر یه خانم میانسالی رو دیدم که دوتا کیسهی سنگین دستش بود. شالش افتاد بیچاره. جلوش رو گرفتن که سرِت کن. بنده خدا گفت بارم کثیف میشه. بحث خیلی کوچکی شد یهو هفت نفر دورش جمع شدن. آخرِش سر کرد.
«ما از کولر مترو ایراد گرفتیم؛ خانم فکر کرد با دولتیم!»
نسرین، دستفروش مترو، ۳۴ساله
آرتا با قطار خلوتتر رفت؛ زنی دستفروش جای او نشست که اکستنشن موی گیرهای با رنگهای فانتزی میفروخت و نامش نسرین بود. نسرین میگفت پیش از تمام اتفاقات سال گذشته بارها او را به «وزرا» کشاندهاند تنها به دلیل نوع جنسی که میفروشد یعنی موی مصنوعی!
نسرین برخورد یک آمر به معروف در واگن مترو با او و دوستش را نیز برایم تعریف کرد: یک ماه پیش با دوستم وایساده بودیم تو مترو؛ واگن خیلی گرم بود. داشتیم بین خودمون حرف میزدیم که خدا خیرشون ندِه با این وضع واگناشون و این حرفا… اصلا منظورمون مترو بود، یهو یه خانم چادری اومد تو حرف ما که شما فلان فلانشدهها بیخود میکنید اینطور حرف میزنید! هرچی ما میگفتیم خانم اصلا منظور ما مترو بوده قبول نمیکرد. دعوا که بالا گرفت مردم هم شروع کردن به شعار دادن. هیچی دیگه خانم برای ما پرونده هم درست کردن.
دوست نسرین که کنارش نشسته بود در تایید حرف دوستش اضافه کرد: آره پرونده تشویش اذهان عمومی یا علیه نظام یه همچین چیزایی. و با لحن پیروزمندانه و اَدای خاص ابروهایش گفت که با آن خانم چه کردند!
«من حجاببان ندیدم»
مترو دروازه شمیران
پوران، دستفروش، ۳۵ ساله
ایستگاه خلوت بود که کنارَش نشستم. لباس میفروخت و از فروش بد شکایت داشت. کارگاه تولیدیاش چند چرخ خیاطی داشت که از زیانده بودن هر روز و بیکاری آنها نگران بود. جو ایستگاه هم موافق فروش نبود و ناامیدترش میکرد: کلا تو ایران زندگی نمیارزه!
پوران حقوق خبرنگاری را پرسید و در واکنش به مقدار میگفت: بیای مترو کار کنی که بهتره! یا حداقل برو خارج. خبرنگارها که راحت میتونن برَن. اذیتِتون هم میکنن؟!
در مورد حجاببان که از او پرسیدم میگفت اصلا در ایستگاههایی که آنها حضور دارند رفتوآمد ندارد.
۱۶ آبان
«جلوی اینا رعایت میکنم که حرف نشنوم»
مترو فردوسی
نازنین، ۲۲ساله
ظاهر و سن نازنین هیچ همخوانیای نداشتند و این شاید به دلیل آرایش و عملهای زیبایی اغراق شدهاش بود. نازنین با روی باز مصاحبه را پذیرفت. او حجاببانها را در مترو دیده بود ولی فقط رفتار احترامآمیز آنها با مردم را دیده بود و تاکید میکرد که جز این را فقط در فضای مجازی دیده است.
با توجه به سلیقهی خاصش در پوشش و آرایش انتظار میرفت حجاببانها بارها به او تذکر داده باشند اما اینطور نبود: «خب جلوی اینها رعایت میکنم که حرفی نشنوم! بیرون معمولا شال سرمه.» دوستان نازنین هم مانند او علیرغم پوشش خاصی که داشتند حجاب سر را حفظ میکردند. نازنین با وجود اینکه تذکری نگرفته بود از حضور حجاببانها در شهر حس خوبی نداشت. از او پرسیدم که آیا به شکل آرایش او هم ایرادی گرفتهاند که پاسخش منفی بود.
«ما که چادری بودیم هم به شکل امر به معروفش اعتراض کردیم»
مترو منیریه
رویا، دانشجو، ۲۵ساله
رویا دختری چادری بود که از کرمان برای تحصیل به تهران آمده بود و ساکن خوابگاه بود. با مترو و اتوبوس در شهر رفتوآمد میکرد اما در «مترو» حجاببان یا برخوردی بر سر حجاب ندیده بود. برخوردی که رویا دیده بود در بیآرتی اتفاق افتاده بود: من تو بیآرتی دعوا سر حجاب دیدم. خانمی که تذکر حجاب داد به قدری لحنش بد بود که ما که خودمان چادری بودیم هم بهش معترض شدیم. دعوا تا زمانی که ما پیاده شدیم همچنان ادامه داشت.
رویا در خیابان انقلاب هم خانمهایی که تذکر حجاب میدهند را دیده بود. او این روش و صحنهها را در ضدیت با هدف امر به معروف میدانست.
مناسبات جهان آنطور که بعضیها میگویند نمیتواند باشد | جامعه عامدانه میخواهد چادریها را نادیده بگیرد
زهرا، وکیل،۲۷ساله
زهرا هم مانند دوستش، رویا، چادری بود. در صحنهای که او دیده بود زن مسن آمر به معروف مورد فحاشی و حملهی زنان داخل واگن مترو قرار گرفته بود. زهرا هم موافق شیوهی حجاببان نبود اما به امر به معروف و قانونی بودن حجاب باور داشت. حتی یکی از دوستانش به او پیشنهاد داده بود برای امر به معروف همراه با گروه خاصی به خیابان بیاید ولی هنوز مردد بود.
زهرا از جوی که برای کم عده نشان دادن زنان چادری به وجود آمده میگفت و نگاه متفاوتی داشت: خیلی از اینهایی که برای امر به معروف میان تو خیابون میخوان بگن که آقا ما هم هستیم و کم هم نیستیم. شرایط طوریه که انگار میخوان حضور مجبهها رو نادیده بگیرن.
نظر او را راجع به زندگی باحجاب و بیحجاب در کنار هم و نظر بعضی از مردم برای جدایی دین از سیاست پرسیدم. پاسخ زهرا این بود که دین یک پدیدهی اجتماعیست؛ هر پدیدهی اجتماعی به سیاست مربوط میشود و نمیتوان دین را در چاردیواری خانه محصور کرد.
“حجاببانها باشن بهتره”
خیابان ولیعصر حوالی مترو تئاتر شهر
روژینا، فالگیر، ۳۲ساله
همین که سلام دادم یکی از لوحین برنجی که در بساطش بود را کف دستم گذاشت. نرخ هم ۵۰ تومان بود. روژینا نگاه خیره و حتی ترسناکی داشت اما بالاخره قبول کرد بدون گرفتن فالم سوالاتم را پاسخ بدهد.
هر روز از مترو تئاترشهر به محل کارش میآید و هر روز حجاببانها را میدید. روژینا هیچ رفتار بدی از حجاببانها ندیده بود و نظرش در مورد حضور حجاببانها یا آمرین به معروف این بود: آره به نظر من باشن بهتره چون زنا وقتی حجاب ندارن نگاههایی که بهشون میشه متفاوته! خودم هم همیشه حجاب دارم به همین خاطر تا حالا با من برخوردی نشده.
«من غلط بکنم حجاببان باشم»
مترو تئاتر شهر
رضوان، دانشجوی ارشد حقوق جزا، ۲۴ساله
در شلوغی فضای بعد گیتها به نظرم رسید که از کنار حجاببانها به سمت پلهبرقی آمده به همین خاطر از او پرسیدم که آیا حجاببان است یا خیر با خنده پاسخ داد: من غلط بکنم.
خندهی ادامهدارش به سوالی که پرسیدم دلیل ادامهی بحث شد. رضوان دختری چادری و گشادهرو بود. به باور رضوان امر شرعی نباید وارد قانون شود و باید با کار فرهنگی برای ترویج حجاب کار کرد طوریکه خود فرد اصلا متوجه نشود. رضوان تاکید میکرد که این رفتارها و این شیوه اثر نخواهد کرد.
یکی از دلایل رضوان برای نظراتی که داشت این بود که طبق گفتهی یکی از اساتید دانشگاهیاش چه درصدی از زنان به حجاب باور ندارند.
«من نمیترسم»
مترو شهدا
کیانا، دستفروش و دانشجو، ۲۲ساله
کیانا در دانشگاه مددکاری اجتماعی میخواند و در خیابان انقلاب هم دستسازههای هنری میفروخت. او در مورد حضور حجاببانها در مترو میگفت: به نظرم الآن فقط مترو تئاترشهر هستن ولی چهار، پنج ماه پیش در همین ایستگاه هم چند نفری میدیدم که قبل گیت وایمیسادن و تذکر میدادن. دروازه دولت هم تا چند ماه پیش میدیدم.
او که در خیابان انقلاب دستفروشی هم میکرد از حضور حجاببانها در ساعاتی خاص و شلوغ در خیابان انقلاب نیز گفت: معمولا ساعت ۲ تا ۴ چندتا خانم جلوی بساط من خیابون رو هِی میرن بالا میان پایین و تذکر میدن. چند نفر آقا هم همیشه اطرافشون هستن و مراقبشونن.
کیانا یک پیامک هم در گوشیاش به من نشان داد که ظاهرا یک نفر به اشتباه برای او فرستاده بود و گزارش کشف حجاب یک زن بود.
در مورد نفس حضور حجاببانها یا آمرین به معروف میگفت: ظاهرا در حد تذکره ولی تشر زدنِشون، اون نگاه از بالا به پایینِشون،… حس بدی داره. من ترسی ندارم ولی حس خیلی بدی داره.
به او گفتم احتمالا بسیاری در جواب این جملاتش میگویند «خب قانونه!» کیانا پاسخش را با تلخندی داد: قانون وقتی معنیداره که فایدهای داشته باشه اینکه فقط باعث استرس و بحث و جدله!
حضور ماموران حجاببان در شهر برای طیفی از زنان حس ناامنی ایجاد کرده است و این حتی برای زنان چادری نیز مصداق داشت به این ترتیب که اجبار حجاب به این شکل باعث ایجاد تصویر بدی از آنان میان زنان بیحجاب و یا کمحجاب در جامعه شده است که به تبع آن رفتارها و نگاههای بدی به آنها میشود.
ارسال نظر