وضعیت فاجعه بار در آموزش و پرورش/ افت کیفی شدید تدریس معلمان در مدارس

یک سال معلم غیرمرتبط می‌آمد سرکلاس. اگر اعتراضی می‌کردیم، آن مدیر‌ها که محترم‌تر بودند، قول پیگیری و تذکر می‌دادند و همان اوضاع را تا پایان سال می‌کشاندند؛ اما آن مدیران بی مسئولیت، اغلب جواب می‌دادند که «معلم نیست»

وضعیت فاجعه بار در آموزش و پرورش/ افت کیفی شدید تدریس معلمان در مدارس

یک سال معلم غیرمرتبط می‌آمد سرکلاس. اگر اعتراضی می‌کردیم، آن مدیر‌ها که محترم‌تر بودند، قول پیگیری و تذکر می‌دادند و همان اوضاع را تا پایان سال می‌کشاندند؛ اما آن مدیران بی مسئولیت، اغلب جواب می‌دادند که «معلم نیست»

به گزارش عرشه آنلاین؛ تاکنون از کیفیت آموزش و مهارت‌آموزی‌ها در دانشگاه فرهنگیان چیزی شنیده‌اید؟ والدین کم‌و‌بیش گله و ادعا دارند که گویا این آموزش‌ها کافی و کامل نیست.

 به احتمال فراوان در گذشته یا روزگار تحصیل ما، درس‌دادن و معلم شدن کار آسان‌تری بود و مراحل آن منظم‌تر. دست‌کم این‌طور به نظر می‌رسید. معلمانی که از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده بودند، محتوای کتاب‌هایی را که سال‌های سال به همان شکل بود، به دانش‌آموزانی که تنهامنبع آموختنشان مدرسه بود، منتقل می‌کردند.

در کنار آنها هرگز والدینی پیدا نمی‌شدند که از شیوه تدریس آنان ایراد بگیرند یا توقع و انتظار ویژه‌ای از آنان داشته باشند. دانش‌آموزان هم چندان تصوری از مدرسه نداشتند و اصولا انگار همه‌چیز روی روال خودش بود. ماجرای نقص‌های تدریس و آموزش‌ها، در روزگار کرونا ایجاد یا بهتر بگوییم مثل آتش از زیر خاکستر نمایان شد. سیر آموزش فرزندان روز‌به‌روز سقوط کرد و شکاف بین معلمان و دانش‌آموزان بیشتر شد.

تاکنون از کیفیت آموزش و مهارت‌آموزی‌ها در دانشگاه فرهنگیان چیزی شنیده‌اید؟ والدین کم‌و‌بیش گله و ادعا دارند که گویا این آموزش‌ها کافی و کامل نیست. اگر در دانشگاه فرهنگیان هم مانند آنچه در دیگردانشگاه‌ها بر سر کیفیت آموزش رخ داده، اتفاق افتاده باشد، باید از تدریس معلمان به‌ویژه آنها که تازه‌وارد هستند، نه‌تن‌ها نگران شد، بلکه درواقع ترسید. در‌پی این هستیم که فرزندانمان راهی مدرسه شوند و آموزش درست ببینند؛ اما وقتی معلم نیاموخته، چگونه آموزش بدهد؟ چه بر سر دوران تحصیلی که همه امیدمان است، خواهد آمد؟

تدریس از روی تلفن همراه

سمیرا، مادر یک دانش آموز است که مثل همه، فرزندش را در نزدیک‌ترین مدرسه به خانه شان که غیردولتی بوده، ثبت نام کرده است؛ اما تجربه اش از دردسر‌های یک معلم از یادش نمی‌رود: معلمشان شش سال سابقه تدریس داشت. دختر جوانی بود و خیلی هم جدی. سه هفته از مهر گذشته بود که به مدرسه آن‌ها آمد؛ چون تازه به صورت رسمی به استخدام آموزش و پرورش درآمده بود. در جلسه اول اولیا و مربیان با همان لحن جدی، به همه مادر‌ها گفت که حق دخالت در تدریس و، چون و چرا کردن ندارند. وقتی کلاس‌ها شروع شد، دخترم می‌گفت: «مامان معلممون ریاضی رو بلد نیست. از روی موبایلش نگاه می‌کنه و جواب‌ها رو می‌نویسه».

ادامه می‌دهد: چندوقتی گذشت و در گروه مادران همه این مسئله را از قول بچه‌ها تکرار کردند. ظاهرا برای تدریس ریاضی و علوم، کارش همین بود؛ یعنی از اصل واساس تدریس بلد نبود؛ وگرنه خواندن یک کتاب و حل کردن مسئله مگر چقدر کار دارد؟ منِ مادر با رشته تحصیلی غیرمرتبط مدتی کتاب را بخوانم، می‌توانم درس بدهم. انگار غیر از ساعت کلاس هم برای مدرسه وقت نمی‌گذاشت.

ماجرایی که او شرح می‌دهد، با اعتراض جدی والدین و پاسخ او که گفته بود «من فراموش می‌کنم کتابم را به کلاس بیاورم»، با جایگزین کردن او با معلم دیگر تمام شد. درواقع آن‌ها والدین خوش شانسی بودند که توانستند معلم را تغییر بدهند، و الا کلاس‌های درس دیگری هم در شهر هست که با معلم ناآگاه به تدریس ادامه پیدا می‌کند و سال را به انتها می‌کشاند.

زور ما نمی‌رسد

تفاوتی نمی‌کند که مدرسه غیردولتی باشد یا دولتی. معلم باید همه مهارت‌های تدریس را آموخته باشد. «چطور برای استخدام در یک کارگاه خیاطی و رستوران باید اصول ساده کار را بلد باشید، اما سر و کارداشتن با بچه ها، مهارت آموزی نمی‌خواهد؟» این سؤال را روشن زاده، پدر مهرسام، در ابتدای اعتراضش می‌گوید: من یک دختر کلاس دهمی دارم. او را به مدرسه دولتی فرستادم، هم غیردولتی. یک سال معلم ریاضی خوب تدریس نمی‌کرد، سال بعد معلم علوم فقط از روی کتاب روخوانی می‌کرد و خبری از کار دیگری نبود. 

یک سال معلم غیرمرتبط می‌آمد سرکلاس. اگر اعتراضی می‌کردیم، آن مدیر‌ها که محترم‌تر بودند، قول پیگیری و تذکر می‌دادند و همان اوضاع را تا پایان سال می‌کشاندند؛ اما آن مدیران بی مسئولیت، اغلب جواب می‌دادند که «معلم نیست» یا «فقط شما اعتراض می‌کنید، این معلم سال هاست خدمت می‌کند و همه از او راضی بوده اند». آخرش فهمیدیم زور ما به قانع کردن آموزش و پرورشی‌ها نمی‌رسد.

تأسف برای حال آموزش

شکوفه، معلم کلاس دوم یک دبستان دخترانه در محدوده بولوار سجاد است. سال‌های گذشته در مدارس مناطق دیگر درس می‌داده است. آنچه از تدریس آموخته، مربوط به سال‌های خدمتش در تهران است. هنوز یک ماه از سال جدید نگذشته، اما از نحوه تدریس معلمان دیگر شاکی است: شاید کسی باور نکند، ولی من دانش آموزی دارم که بلد نیست از یک تا ۱۰ بشمارد. 

کارنامه سال گذشته اش هم «عالی» بوده است. می‌دانم معلمان خیلی از مدارس نه سواد آموزش دارند و نه تعهد. می‌گویند منطقه مرفه است و والدین پول می‌دهند؛ چرا بچه را اذیت کنیم؟ نمره می‌دهیم که آن معلم دوست داشتنی باشیم و سال بعد هم مدیر با ما قرارداد ببندد. آن وقت نه کسی پیگیر کم سوادی آن‌ها می‌شود، نه شغلشان به خطر می‌افتد.

او ادامه می‌دهد: از این معلمان بدون تعهد و کارنابلد تا دلتان بخواهد در همه مقاطع تحصیلی حتی در سال آخر دبیرستان هم هست. یا از اول یاد نگرفته و همین طور به سن بازنشستگی رسیده اند یا الان که تازه وارد هستند هم دنبال آموزش درست نیستند. همین تأمین هزینه مدارس غیردولتی، به کیفیت آموزش معلمان آسیب جدی می‌زند.

شکوفه، نمونه دیگری را هم به خاطر می‌آورد و‌ می‌گوید: خیلی از معلم‌ها هیچ آموزش مهارتی ندیده اند. معلمی را‌ می‌شناسم که بدون هیچ سابقه کاری یعنی صفر، وارد کلاس سوم شد. شنیدم که مدیر گفته روش تدریس فلان استاد را نگاه کن. بعد هم که گویا متوجه شده بود چه اشتباهی کرده و حالا دیگر زمان آموختن نیست، عذرش را خواسته بود. همان معلم جوان می‌گفت اطلاعات بچه‌ها از من بیشتر است. این‌ها را که‌ می‌شنویم، برای حال آموزش تأسف می‌خوریم.

توقع در حد هیچ!

با مدیر دیگری که در محدوده ناحیه تبادکان مشغول به کار است نیز گفتگو می‌کنم. با تأکید بر اینکه نام خود و مدرسه اش در گزارش ذکر نشود، به کیفیت آموزش‌ها اعتراض جدی دارد: خودم سابقه ۲۷ سال خدمت در آموزش و پرورش دارم و یادم هست آن وقت‌ها چقدر برای آموزش دلسوز بودیم و سخت گیر. هنوز هم دوره‌ای هایم بعد از این همه سال بهترین دبیر‌های ریاضی و فیزیک کنکور هستند؛ اما از معلم‌های جدید گاهی باید در حد هیچ، توقع داشت.

حقوق و دستمزد را بهانه می‌کنند و حتی یک ساعت هم خارج از ساعت کلاس برای مدرسه وقت نمی‌گذارند. در مناطق حاشیه و پایین شهر، حتی در مدرسه غیرانتفاعی هم نمی‌توان به هر بهانه‌ای از والدین پول گرفت؛ ولی معلمان اینجا خودشان را با مناطق بالا مقایسه می‌کنند. معلم خوب هست، اما مدرسه رهایش نمی‌کند که جای دیگر تدریس کند و مجبوریم هر سال از معلم‌هایی با تجربه کم استفاده کنیم یا برویم سراغ بازنشسته‌ها که دیگر توان کافی برای انرژی گذاشتن در کلاس را ندارند.

او ادامه می‌دهد: والدین، حوصله یا وقت سروکله زدن برای درس خواندن فرزندشان را ندارند؛ چون به دنبال تأمین روزمره زندگی هستند و معلم هم می‌داند با چه خانواده‌هایی روبه روست و دل نمی‌سوزاند. می‌داند هیچ کس از کیفیت آموزش‌های آخرسال از فرزند سؤال نمی‌کند. همین طور هرسال را‌ می‌گذرانند.

ارائه بی کیفیت‌ترین آموزش‌ها

هشت سالی هم از بازنشستگی رسمی اش گذشته، اما با سمت مدیریت دبستان، کار آموزش را ادامه داده است. احد پورافشاری با این عقیده که «تا وقتی می‌توانم سر سوزنی مؤثر باشم، کار می‌کنم»، همچنان در کنار دانش آموزان و معلمان، به کارش مشغول است. کارشناسی ارشد مدیریت آموزشی خود را در سال ۷۵ زمانی از دانشگاه فردوسی گرفت که هنوز دکترای این رشته وجود نداشت و او یکی از پنج نفری بود که برای ادامه تحصیل انتخاب شدند.

این‌ها را گفتیم که بدانید تحلیل او حاصل سال‌ها تخصص و تجربه حضور در سیستم آموزش و پرورش به عنوان معلم، مدیر و مدرس دانشگاه فرهنگیان بوده است. او در پاسخ به اینکه به نظر می‌رسد معلم‌ها مهارت کافی برای تدریس ندارند، می‌گوید: برداشت‌ها از این ماجرا درست است. این قدر اوضاع به هم ریخته و از ابتدایی‌ترین استاندارد‌ها به دور است که دیگر نیازی به تکیه بر استنادات در مدارس مختلف نیست. اگر پاسخ‌ها را بشنوید، شاید تعجب کنید.

به گفته او، اولین دلیل این نقص، پایین بودن مطالبه والدین در حوزه تحصیل فرزندشان است: حداقل حقوق شهروندی مردم یک ملت، دسترسی به خدمات آموزش در دوره عمومی است؛ درحالی که اکنون بی کیفیت‌ترین و نازل‌ترین که نه، حتی بدترین نوع آموزش‌ها به شهروندان ارائه می‌شود. با همه این‌ها گاهی دسترسی شهروندان به حداقل امکانات دوره آموزش عمومی هم فراهم نیست، اما نه مطالبه‌ می‌کنند و نه معترض اند و این مصیبت بزرگی است.

مردمی که به همه چیز از گرانی نان گرفته تا مرغ، واکنش نشان می‌دهند، چرا به مهم‌ترین ضرورت زندگی شان و مهم‌ترین خدمتی که حاکمیت مکلف است در اختیارشان بگذارد، توجهی نشان نمی‌دهند؟ چه بلایی بر سر مردم آمده که نسبت به این حق خود بی تفاوت هستند؟

این مدیر با ذکر نمونه‌هایی ادامه می‌دهد: از مدارس دولتی که‌ می‌گویند حدود ۸۶ درصد حوزه آموزش عمومی تا کلاس دوازدهم را پوشش می‌دهد تا کلاس‌های چهل نفره و بدون معلم تا آبان و آذر و مدارس مخروبه، همه و همه هرسال تکرار می‌شوند؛ اما آیا یک بار اعتراضی شنیده اید؟ هرگز. حالا اگر به هر دلیلی مردم متوجه بلایی که سرشان می‌آید نبودند، رسانه‌ها و استادان دانشگاه و به طور مشخص استادان علوم تربیتی و آن‌ها که فلسفه آموزش و پرورش خوانده اند، باید به دنبال پیگیری آسیب این نقص باشند؛ درحالی که در حوزه آموزش، چیزی نمی‌بینیم.

پورافشاری در پاسخ به اینکه والدین چیزی نمی‌گویند، چون آموزش و پرورش نهاد پاسخگویی نیست، تأکید می‌کند:، چون مطالبه محکم نداشتیم. قدرت آموزش وپرورش بیشتر است یا هزاران هزار جمعیت والدین دانش آموزان؟

او در ادامه با اشاره به مشکل بزرگ دیگر این حوزه به آموزش‌های دانشگاه فرهنگیان اشاره می‌کند: شما شاید ندانید، ولی من که آنجا تدریس کردم، می‌دانم چه اتفاقی می‌افتد. به خاطر فقر مالی، هیئت علمی آنجا در طراز هیئت علمی آموزش عالی کشور خودمان که نیست، حتی فاصله بی نهایتی هم دارد.

یک تابلو را برداشتند و به جای «مرکز تربیت معلم» نوشتند «دانشگاه فرهنگیان». حکم حقوقی کارکنان هم با آموزش عالی هم طراز شد؛ اما هیچ‎چیز دیگری هم طراز نشد. نه ساختمان، نه ابزار، نه دانش، نه هیئت علمی و نه استاندارد پذیرش دانشجو. توقع دارید دانشگاهی که ادعا کرده من باید دانشجو را شبانه روز در اختیار بگیرم تا پرورش بدهم، بعد برای کاهش هزینه صبحانه، ناهار و شام می‌گوید سه روز بیایید دانشگاه و چهار روز دیگر بروید شهر خودتان، آموزش هایش علمی باشد؟

پورافشاری درباره انگیزه و علاقه دانشجویان آن دانشگاه هم می‌گوید: دانشجوی ممتاز با معدل بالا متقاضی معلم شدن نیست؛ اگر هم باشد، اغلب از مرحله گزینش عبور نمی‌کند. آن دانشجوی نخبه‌ای که وارد دانشگاه می‌شود، بعد از مدت خیلی کوتاهی متوجه می‌شود که یک ‎دهم آرزوهایش هم در آن مرکز برآورده نمی‌شود.

برای همین در همان دوران دانشجویی معلمی را‌ می‌گذارد در اولویت‌های شغلی چندمش. در زمان قدیم وقتی دانشجو بود، عشق و علاقه زیادی به تدریس داشت؛ اما اکنون وقتی بازار کار برای افراد باهوش فراهم است، درس و دانشگاه را رفع و رجوع می‌کند، اما هم منبع درآمدش شغل دیگری است، هم علاقه اش.

این فرهنگی بازنشسته دلیل توجه نکردن مسئولان به رفع نقایص سیستم را این گونه عنوان می‌کند: هیچ کدام از مسئولان براساس دلسوزی و کفایت جایگاه علمی و آموزشی این پست‌ها را تحویل نگرفته اند.

با آنچه از وضعیت جذب و تدریس دانشجویان در دانشگاه فرهنگیان دانستیم، به سرعت یاد مهم‌ترین گروهی می‌افتیم که از این شرایط آسیب می‌بینند؛ یعنی فرزندانمان. پاسخ او این است: مشخص است. دانش آموزان دهم، یازدهم و دوازدهم که امتحان نهایی دارند و از دوازده سال پیش شاگردی کرده اند که البته هنوز مصیبت کمبود معلم و این ماجرا‌ها نبود، معدلشان ۹ یا ۱۰ شد؛ به طوری که وزیر آموزش و پرورش یک جا به همه یک نمره اضافه کرد که در گزارش‌ها بگوید معدل‌ها نسبت به سال قبل رشد داشته، درحالی که خودش می‌داند اوضاع چقدر وخیم است؛ اما خیلی‌ها نمی‌دانند و باور می‌کنند.

این کارشناس ارشد مدیریت آموزشی در پاسخ به اینکه با معلم‌هایی با این کیفیت دانش و مهارت در مدرسه چه‌ می‌کند، می‌گوید: من به عنوان مدیر، وقتی که به ناچار چنین معلمی در اختیار دارم، تمام تلاشم را‌ می‌کنم که هر لحظه حضور و تعاملم با آن‌ها شبیه کارگاه آموزشی باشد. اول اعتمادشان را جلب می‌کنم که نگران جایگاه من به عنوان مدیر نباشند که بخواهم آنان را مؤاخذه یا بازخواست کنم. همه تلاشم را به کار می‌گیرم که تا آخر سال کمی بیشتر معلم شده باشند. البته کنار آمدن با آن‌ها خیلی سخت است. 

بدیهی‌ترین موضوعات را در حوزه آموزش ساعت‌ها برایشان تبیین کردم؛ اما همین امسال متوجه شدم معلم کلاس سوم دبستان ۱۰ مهر چند برگ کپی تحویل خانواده‌ها داده، همه فعالیت‌های کتاب علوم را نوشته و به خانواده تحویل داده بود که فرزند حفظ کند و طوطی وار پاسخ بدهد. کار معلم هم ساده است و نیازی به تدریس و فهماندن درس ندارد.

پورافشاری ادامه می‌دهد: کسی که فارغ التحصیل دانشگاه فرهنگیان است، هم باید دانش عمومی تعلیم و تربیتی بالایی داشته باشد و هم دانش تخصصی حوزه خودش را. مثلا اگر معلم ابتدایی است، باید اطلاعات کاملی از مراحل رشد کودک، توانایی‌های شناختی، سبک‌های یادگیری و اختلالات داشته باشد.

وی در پاسخ به اینکه مگر این موارد جزو دروس دانشگاه و یادگیری اش بدیهی نیست، می‌گوید: مگر در دانشگاه‌های دولتی و آزاد، دروس تخصصی عمران و مکانیک تدریس نمی‌شود؟ آیا همه آن‌هایی که فارغ التحصیل می‌شوند، همه موارد را خوب آموزش دیده اند؟ بعضی‌ها هنگام کار جوری رفتار می‌کنند که انگار این عدد و رقم‌ها به گوششان نخورده است. متأسفانه آنجا دیدم فارغ التحصیلان پیام نور اصلا هیچ چیزی نمی‌دانند، دانشگاه آزادی‌ها کمی می‌دانند و دولتی‌ها بیشتر. 

این‌ها درباره دانش شفاهی تعلیم و تربیت بود، وگرنه در مهارت عملی وضعیت همه خراب بود. درس کارورزی به هم ریخته‌ترین درس دوره فرهنگیان است، درحالی که مهم‌ترین درس است. مدت مشخصی مدیر دبستانی بودم که روزی ۲۰ تا ۲۵ دانشجوی دانشگاه فرهنگیان برای کارآموزی می‌آمدند و‌ می‌رفتند. همان جا کاملا می‌شد فهمید که بی برنامه، بی کیفیت و بی نتیجه‌ترین درس، همین کارورزی است. نتیجه هم همین می‌شود که‌ می‌بینید.

او درباره راه حل پیشنهادی مشکل هم باز به همان شرایط نابسامان اشاره می‌کند: از میان همکارانی که در مدرسه دارم، یکی با ۴۶ سال سن، امسال استخدام شده و اولین سال خدمتش است و دیگری در سی وهفت سالگی. هردو با شرایط و ملاک‌های گزینش؛ وگرنه هیچ‎کدام دیگرشرایط آموزگاری را ندارند. این‌ها سی سال آینده آموزش را در دست دارند، آیا امیدی به بهبود وضعیت هست؟

پورافشاری حتی از والدین هم توقع کمک به تغییر را ندارد: والدین همچنان مطلع نیستند. وقتی مدرسه باید تا ۲۸ اسفند دایر باشد و والد فرزندش را از بیستم به مدرسه نمی‌فرستد، آیا به اوضاع آگاه هستند؟ اتفاقا هرچه اوضاع آموزش و پرورش بدتر می‌شود، والدین بیشتر رها می‌کنند. آن‌ها چرخه معیوب عقب گرد را شتاب می‌بخشند، نه اینکه جبرانش کنند.

منبع: شهرآرا

دیگر رسانه ها

کدخبر: 157213

ارسال نظر