رتبه سوم کنکور سارق از آب درآمد!
رئیس پلیس آگاهی پایتخت ماجرای شناسایی و انهدام این دو باند بزرگ سرقت را روایت کرد و در اینباره گفت: «اولین باندی که توسط پایگاه یازدهم کشف شد، باند سرقت خشن و قاپزنی است که از چهار سارق تشکیل شده. اعضای این باند اقدام به قاپیدن گوشیهای تلفن همراه مردم کرده بودند. آنها خیلی زود از سوی ماموران پلیس شناسایی و دستگیر شدند. این سارقان در صورت مقاومت مردم با چاقو آنها را تهدید کرده و گوشی و سایر وسایل همراه آن را نیز به سرقت میبردند. این گروه، جزو باندهای خشن بود که منهدم شد.
دو باند بزرگ بودند که دست به سرقتهای خشن میزدند. ماموران پلیس آگاهی پایتخت، اما به تبهکاریهای آنها پایان دادند. دزدان حرفهای که اقدام به سرقت از خانهها و گوشیقاپی میکردند. اعضای باند سرقت از خانهها، بیشترشان تحصیلکرده بودند. دزدان موبایلقاپ هم گوشیهای مختلف را میشناختند و فقط سراغ گوشیهای گرانقیمت میرفتند.
آنها در عرض چند ثانیه کوتاه گوشیهای گرانقیمت را تشخیصمیدادند و خیلی سریع آن را از مردم سرقت میکردند. این سارقان حالا دستبند به دست در حیاط پلیس آگاهی ایستادهاند و برای اینکه مردم در دامشان گرفتار نشوند، توصیههای جالبی دارند.
این دو باند بزرگ به همراه مالخرانشان دستگیر شدهاند. سارقان و مالخران حرفهای که هرکدام درددلهای زیادی دارند و حتی از مردم میخواهند که نکات ایمنی را رعایت کنند تا در دام آنها گرفتار نشوند.
بازداشت گوشیقاپها و مالخرها
سرهنگ علی، ولی پور گودرزی، رئیس پلیس آگاهی پایتخت ماجرای شناسایی و انهدام این دو باند بزرگ سرقت را روایت کرد و در اینباره گفت: «اولین باندی که توسط پایگاه یازدهم کشف شد، باند سرقت خشن و قاپزنی است که از چهار سارق تشکیل شده. اعضای این باند اقدام به قاپیدن گوشیهای تلفن همراه مردم کرده بودند. آنها خیلی زود از سوی ماموران پلیس شناسایی و دستگیر شدند. این سارقان در صورت مقاومت مردم با چاقو آنها را تهدید کرده و گوشی و سایر وسایل همراه آن را نیز به سرقت میبردند. این گروه، جزو باندهای خشن بود که منهدم شد. همچنین ۱۰ مالخر هم که در چرخه مالخری حضور داشتند و علاوه بر همکاری با این سارقان با سارقان دیگر نیز همکاری میکردند و اموال مسروقه را به کشورهای همسایه میفرستادند، شناسایی و دستگیر شدند.»
شناسایی سارقان منزل
رئیس پلیس آگاهی پایتخت ادامه داد: «در بازرسی از مخفیگاه این مالخران ۱۸۰ گوشی کشف شد. سارقان نیز به ۵۰ دزدی اعتراف کردند. همچنین تعداد زیادی از شاکیان پرونده شناسایی شدند. دو دستگاه لپتاپ که سارقان با استفاده از آنها شماره موبایل را تغییر میدادند نیز کشف شد. اولویت پلیس علاوه بر شناسایی سارقان اشراف کامل بر فعالیت مالخران است. علاوه بر پایگاههای پلیس، ادارهای جداگانه در پلیس آگاهی راهاندازی شده و بر مناطقی که اموال مسروقه خرید و فروش میشود، نظارت خواهد داشت.»
او با اشاره به شناسایی و انهدام باند سرقت از منزل نیز گفت: «اعضای باند سارق منزل نیز شناسایی و بازداشت شدند. اعضای این باند به وسیله دو خودروی سواری پژو ۲۰۶ و پژو ۲۰۷ و تغییر پلاک خودرو به در خانهها میرفتند. آنها خانههای خالی از سکنه را شناسایی میکردند. بعد از آن با تخریب در و بالکن اقدام به سرقت میکردند. از این باند یک قبضه سلاح کلت کمری کشف شد و با همکاری قوه قضائیه با جدیت با آنها برخورد خواهد شد. این سارقان موقتا بازداشت شدهاند و در اختیار پلیس هستند.»
رئیس پلیس آگاهی پایتخت با بیان اینکه این سارقان تاکنون به هشت سرقت اعترافکردهاند و چهار نفر از مالباختگان نیز شناسایی شدهاند، گفت: «سارقان سابقهدار هستند و حوزه فعالیت آنها شمال و مرکز شهر بوده که توسط پایگاه سوم پلیس آگاهی شناسایی شدند و این عملیات اجرا شد.»
عذاب وجدان بعد از هر سرقت
سنوسال کمی دارد. همدستانش هم همینطور، اما دستبند پلیس بر دستانش است و از آینده تباهشدهاش میگوید. همه چیز از شبی شروع شد که با دوستش در خیابانها ویراژ داد و با حرکات نمایشی، موتورسواری حرفهایاش را به رخ کشید. همانجا بود که دوستش پیشنهاد سرقت را به او داد. از استعدادش در موتورسواری گفت.
یحیی آن زمان نوجوان بود و از تعریف و تمجیدهای دوستش مغرور شد. همین امر باعث شد او قدم در دنیای خلافکاران بگذارد و به جرم دزدی، یک بار به کانون اصلاح و تربیت برود و حالا هم باید زندگی جدیدش را در زندان آغاز کند.
او بدشانسی و دستگیریهایش را مجازات الهی میداند ماجرای دزدیهایش را روایت میکند:
چند وقت است که دزدی میکنی؟اولین بار ۱۶ سالم بود که با دوستم به خیابانها رفتیم و گوشی مردم را قاپیدیم. البته همان زمان خیلی زود دستگیر شدم. یعنی در اولین شب دزدی دستگیر شدم و مرا به کانون اصلاح و تربیت بردند.
چی شد که به فکر دزدی افتادی؟من از بچگی عاشق موتور و موتورسواری بودم. همیشه دوست داشتم که سوار موتور شوم. خیلی زود هم به این آرزویم رسیدم. چون همیشه هدفم همین بود، خیلی حرفهای موتورسواری میکردم. یک روز دوستم ترک موتور من نشست. گفت با هم به خیابانها برویم. من هم کلی با موتورسواریام در خیابانها ویراژ دادم و حتی حرکات نمایشی انجام دادم. او گفت به خیابان انقلاب برویم. من هم به آنجا رفتم. ناگهان او گوشی یک نفر را قاپید. من هم از ترسم خیلی سریع فرار کردم. بعد از آن دوستم گفت که آفرین چقدر سریع و حرفهای موتورسواری میکنی. تو برای این کار استعداد داری. آنقدر از من تعریف کرد که وسوسه شدم برای سرقت. میگفت پول خوبی در این کار است.
فقط گوشی سرقت میکردید؟بله. کارمان همین بود. البته آن زمان هم بعد از یک شب سرقت دستگیر شدیم. من اصلا شانس ندارم. هر بار سرقت رفتم همان اول دستگیر شدم. خودم فکر میکنم بهخاطر این است که دلم برای مالباختهها میسوخت. عذاب وجدان میگرفتم. فکر میکنم این دستگیریها مجازات الهی باشد برای اینکه دیگر این کار را انجام ندهم. وگرنه چرا باید این همه بدشانسی بیاورم و همان اول دستگیر شوم.
حالا واقعا پشیمانی؟من همیشه بعد از هر سرقت عذاب وجدان گرفتم.
مشکل مالی داشتی؟بله. هیچ کجا کار درستوحسابی پیدا نمیکردم. همیشه هشتم گرو نهم بود. از طرفی دیدم همان دوستم و اکیپش با پولهای سرقتی توانستند ماشینهای گرانقیمت بخرند. بینیهایشان را جراحی کردند. دندانهایشان را لمینیت کردند. کلی پولدار شدند و زندگیشان از این رو به آن رو شد. برای همین من هم وسوسه شدم و تصمیم به سرقت گرفتم.
گوشیهای گرانقیمت را سرقت میکردید؟ما بهراحتی گوشیهای گرانقیمت را میشناختیم. از دور آنها را تشخیص میدادیم. سراغ گوشی ارزانقیمت نمیرفتیم. گوشیها باید قیمتشان بالا باشد. مثلا گوشی شما را اگر در خیابان میدیدیم، سرقت نمیکردیم. گوشی باید آخرین مدل باشد.
گوشیها را چه کار میکردید؟مالخرها را میشناختیم. یعنی اعضای باند آنها را میشناختند. گوشیها را یکچهارم قیمت به مالخر میفروختیم. البته من پول خیلی زیادی گیرم نیامد. چون خیلی زود دستگیر شدم.
مردم باید چه کار کنند تا شما گوشیهای آنها را بهراحتی سرقت نکنید؟باید در خیابان از هندزفری استفاده کنند. در خودروهایشان شیشههای ماشین را پایین نیاورند. با گوشی در خیابان و خودروهایشان با شیشههای پایین حرف نزنند. در مکانهای شلوغ گوشیهای خود را از داخل کیفشان بیرون نیاورند. اگر این کارها را انجام دهند، هیچکس نمیتواند گوشیهای آنها را سرقت کند.
دوربین مداربسته هم ما را از سرقت منصرف نمیکندجلال هم از بیپولی شکایت دارد. او یکی از اعضای باند سرقت از خانههاست. همانهایی که با شیوه تخریب قفل خانهها و بالکنروی، دست به دزدیهای سریالی میزدند. اعضای این باند سلاح هم با خود به همراه داشتند تا اگر صاحبخانه سر رسید، بتوانند با تهدید از مهلکه فرار کنند. جلال تحصیلکرده است.
فوقلیسانس برنامهریزی شهری دارد. رتبه سوم کنکور است و حتی مشاور تحصیلی هم بود. ولی با این حال، یک شب که با دوستانش دور هم جمع شده بودند، از بیپولی شکایت کردند و درنهایت تصمیم به سرقت گرفتند. آنها خانههای مردم را در شمال تهران خالی کردند تا ره صد ساله را یک شبه بروند. او هم برای اینکه خانههای مردم هدف سرقت قرار نگیرد، توصیههای زیادی دارد.
جلال از زندگیاش میگوید:
چند وقت است که دزدی میکنی؟مدت زیادی نیست. از دو یا سه ماه پیش بود که با همدستانم تصمیم گرفتیم سرقت کنیم.
همدستانت را از کجا میشناختی؟ما با هم دوست بودیم. در شهرستان زندگی میکنیم. یک شب نشستیم با هم درددل کردیم. من خودم قسط وام دارم. دوستم پدرش مریض است و باید هزینه درمانش را تامین کند. آن یکی باید پول اجارهخانه بدهد. هر کدام مشکلی داشتیم. تصمیم گرفتیم به تهران بیاییم و تا زمانی که مشکل مالیمان حل شود، سرقت کنیم.
یعنی مشکل مالیتان را باید با دزدی حل میکردید؟ما به هر دری زدیم فایدهای نداشت. وقتی خط فقر ۱۸ میلیون تومان است، ما چطور باید با پولها و درآمدهای ناچیز زندگیمان را بچرخانیم. همه ما چهار نفر کم آوردیم، برای همین تصمیم اشتباه گرفتیم و گفتیم مدتی سرقت کنیم تا کمی وضع مالیمان بهتر شود. میدانم که نباید دزدی میکردیم، ولی وسوسه شدیم.
شغل نداشتید؟من بیکار بودم. یکی از همدستانم گچکار بود، ولی درآمد خوبی نداشت. من هم با وجود تحصیلاتم کار نداشتم.
تحصیلاتت چیست؟فوقلیسانس برنامهریزی شهری دارم. رتبه سه کنکور دانشگاه تهران بودم. لیسانسم را هم در همین رشته خواندم. مدتی در شرکتهای مختلف کار کردم، ولی درآمدم اصلا خوب نبود. مشاور کنکور هم بودم. با این حال نمیتوانستم زندگی خوبی داشته باشم. البته اشتباه کردم در این رشته درس خواندم، باید پزشکی میخواندم، ولی نشد.
از چه طریق وارد خانه میشدید؟معمولا شبها کارمان را شروع میکردیم. همان زمانهایی که هوا تاریک میشد. خانههایی که برقشان روشن نبود، انتخاب میکردیم. زنگ در را میزدیم، اگر کسی در را باز نمیکرد، از طریق بالکن یا پنجره یا شکستن قفل در وارد میشدیم. البته در یک مورد در خانه کاملا باز بود.
یعنی چی؟یعنی صاحبخانه یادش رفته بود در را ببند. وقتی زنگ را زدیم، ولی کسی در را باز نکرد، وارد خانه شدیم. در آپارتمان باز بود. خیلی ترسیدیم. فکر کردیم کسی در خانه است. مدتی صبر کردیم. هیچ صدایی از آنجا نمیآمد، برای همین وارد شدیم. کسی در خانه نبود. یادم میآید که از آن خانه مقداری پول و طلا و دو گیتار سرقت کردیم.
معمولا کدام خانهها را بهراحتی سرقت میکردید؟همه خانههایی که کسی در آنجا نیست، برای سرقت راحت است. مگر اینکه خانهای دزدگیر داشته باشد. هیچ دزدی سمت این خانهها نمیرود. حتی اگر دوربین مداربسته هم داشته باشد، ماسک میزنیم و وارد میشویم. فقط دزدگیر است که سارقان را از دزدی منصرف میکند.
چطور متوجه میشوید خانهای دزدگیر دارد؟کاملا مشخص است. با یک نگاه متوجه میشویم که آن خانه دزدگیر دارد و اصلا سمتش نمیرفتیم.
ارسال نظر