نوعروس تقاضای طلاق داد/ داماد: زنی که هرجا می نشیند می گوید شوهرم دزد است، به درد من نمی خورد
زن جوان در حالی که خواهان جدایی بود به قاضی گفت: از آشنایی و ازدواج ما کمتر از یکسال میگذرد اما در همین مدت رفتارهایی از همسرم دیدم که جز خجالت و شرمندگی و حقارت هیچ حس دیگری نداشتم. الان هم میخواهم طلاق بگیرم و خودم را نجات بدهم.
زن جوان در حالی که خواهان جدایی بود به قاضی گفت: از آشنایی و ازدواج ما کمتر از یکسال میگذرد اما در همین مدت رفتارهایی از همسرم دیدم که جز خجالت و شرمندگی و حقارت هیچ حس دیگری نداشتم. الان هم میخواهم طلاق بگیرم و خودم را نجات بدهم.
چند روز قبل زن و شوهر جوانی که تنها ۸ ماه از ازدواجشان گذشته بود به یکی از شعبههای دادگاه خانواده رفتند .
زن جوان در حالی که خواهان جدایی بود به قاضی گفت: از آشنایی و ازدواج ما کمتر از یکسال میگذرد اما در همین مدت رفتارهایی از همسرم دیدم که جز خجالت و شرمندگی و حقارت هیچ حس دیگری نداشتم. الان هم میخواهم طلاق بگیرم و خودم را نجات بدهم.
قاضی گفت: لطفاً بیشتر توضیح بده تا متوجه بشوم ماجرا از چه قرار است؟
زن جوان گفت: هرچند بیانش هم برایم سخت است اما ناچارم بگویم شوهرم دزد است. هرجا میرویم و خانه هر که میرویم امکان ندارد چیزی برندارد. یک روز رفتیم یک مغازه کیففروشی مقابل چشمان من یک کیف برداشت و گذاشت در جیبش. وقتی اعتراض کردم گفت اینجا مغازه دوستم است با صاحبش شوخی دارم بعداً پولش را به او میدهم. من هم باور کردم. یک بار رفتیم خانه دختر خالهام موقع آمدن جیبهایش را پر از آجیل و شکلات کرد. آیا درسته وقتی جایی میرویم بدون اجازه صاحب آنجا وسیلهای بردارد و بعد بگوید شوخی کردم؟
قاضی رو به مسعود کرد و گفت پسرم، همسرت چی میگه؟
مسعود گفت: آقای قاضی من کار بدی نکردم صاحب مغازه دوستم بود و منم باهاش شوخی داشتم همسرم غلو میکند هر جا میرویم جلوی همه به من میگه چیزی نخور، چیزی برندار آیا واقعاً این رفتارها درسته؟ انگار من بچه ۲ ساله هستم حرفهایش باعث شده من بین دوست و آشنایان کوچک بشوم. خجالت میکشم الانم به خاطر یک مشت تخمه و آجیل که در میهمانی برداشتم دادخواست طلاق داده است.
در همین لحظه ساحل از جا برخاست و گفت: آقای قاضی علت طلاقم همین رفتارهای زشت مسعود است. همین هفته پیش که رفته بودیم مغازه دوست برادرم بدون اجازه یک کمربند چرم گرانقیمت برداشت و بست به کمرش و بدون اینکه به صاحب مغازه حرفی بزند آمد بیرون. صاحب مغازه هم بعد از اینکه دوربینها را چک کرده و متوجه شده به برادرم گفته شوهر خواهرت چنین کاری کرده وقتی برادرم موضوع را به من گفت از خجالت آب شدم و آبرویم رفت. حالا آن آقا دوست برادرم بود و از ما شکایت نکرد ولی اگر جای دیگری بود قطعاً از ما به جرم دزدی شکایت میکردند. در این ماهها ازاین رفتارها زیاد داشته است.
این حرفهای ساحل به مذاق مسعود خوش نیامد و با صدای بلند گفت:من دزدش نیستم، مراقب توهینهایت باش، هر جا رفتی ازمن بد گفتی هر جا رفتی گفتی من دزد هستم آبروی من و خانوادهام را بردی، تو به درد زندگی با من نمیخوری آقای قاضی من دیگه نمیخواهم با این زن زندگی کنم همین حالا حکم طلاق را صادر کنید. قاضی که فرد باتجربهای بود، مسعود و ساحل را به آرامش دعوت کرد و گفت این مسأله نیاز به فکر کردن دارد، طلاق همیشه بهترین راه نیست ابتدا ۲ ماه به کلاسهای مشاوره بروید اگر مشکلتان حل نشد آن وقت حکم طلاق را صادر میکنم.
ارسال نظر