عاقبت شوم عشق سیاه پسر ۱۷ساله به دختر ۱۵ساله
عشق مجازی دختر و پسر نوجوان عاقبت خوشی برای آنها نداشت و زندگیشان را تباه کرد.
از روزی که پسر ۱۷ سالهام در فضای مجازی عاشق یک دختر ۱۵ ساله شد فقط ۹ ماه میگذرد که ۴ ماه از این مدت را هم با یکدیگر قهر بودهاند، اما در زمان کوتاهی بعد از آن که تصاویر عقدکنان پسرم را نیز از طریق شبکههای مجازی دیدم حادثه عجیبی رخ داد که اکنون پسرم دل سیاه شده و ...
زن ۴۰ سالهای که به اتهام توهین و فحاشی از خانواده تازه عروس شکایت کرده بود با بیان این مطلب به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: حدود ۹ ماه قبل پسر ۱۷ ساله ام که مشغول تحصیل در هنرستان بود از طریق شبکههای اجتماعی فضای مجازی با دختر ۱۵ سالهای آشنا شد که ما از این ارتباط بی خبر بودیم. آنها با ابراز علاقههای احساسی در گروههای اجتماعی برای یکدیگر پیام میفرستادند و تلفنی با هم گفت وگو میکردند ولی خیلی زود این ارتباط به دیدارهای خیابانی آنها کشید. هنگامی که من و همسرم از این ماجرای تاسف بار مطلع شدیم خیلی تلاش کردیم تا او را از عواقب و سرانجام این گونه ارتباطها آگاه کنیم ولی او به قول معروف چنان «عاشق» شده بود که حرفها و نصیحتهای ما را نمیفهمید.
زمانی که درباره آن دختر ۱۵ ساله تحقیق کردیم تازه متوجه شدیم که «هما» نسبت فامیلی دوری هم با ما دارد و همسرم از اوضاع اجتماعی و اخلاقی خانواده او آگاهی داشت. در همین حال پسرم که هنوز سربازی نرفته و بیکار هم بود اصرار میکرد که به خواستگاری «هما» برویم! ولی ما که میدانستیم که او فقط به دلیل هیجانات دوران نوجوانی و احساس و عاطفه در این سن و سال متوجه عاقبت این ماجرا نیست به شدت مخالفت کردیم تا شاید گذشت زمان او را متوجه اشتباهش کند، اما اوضاع بدتر شد و درست یک ماه بعد از این موضوع، پسرم از خانه فرار کرد و به مکان نامعلومی رفت. ما هم به ناچار گم شدن فرزندمان را به پلیس آگاهی گزارش دادیم. با وجود این خیلی زود دریافتیم که «هما» و خانواده اش نیز در این «فرار» نقش دارند چرا که دختر آنها هم در همین فاصله زمانی دیده نمیشد و مادر او اصلا ابراز نگرانی نمیکرد و مدعی بود که آن دو با هم هستند! خلاصه پس از گذشت ۱۴ روز، از پلیس آگاهی تماس گرفتند و من در حالی «فردین» را دیدم که به همراه «هما» به پلیس آگاهی منتقل شده بود.
میترسیدم پدر «هما» بلایی به سر پسرم بیاورد اما آنها بیخیال بودند و با پسرم خوش و بش میکردند. تازه فهمیدم که «مریم» (مادر هما) نیز از ابتدا مقدمات فرار آنها را فراهم آورده و از این موضوع اطلاع داشته است. هنوز یک هفته بیشتر از این ماجرای شوم نگذشته بود که پسرم دوباره از خانه فرار کرد و این بار عکسها و تصاویر مراسم عقدکنان او را در شبکههای اجتماعی دیدم که «هما» را به عقد خودش درآورده بود. من که آرزو داشتم روزی با دست خودم لباس دامادی بر تن تنها پسرم بکنم امروز حتی در مجلس ازدواج او هم حضور نداشتم. فقط اشک ریختم و به این عشق سیاه نفرین کردم که چگونه پسرم همه رویاهای مرا با پرسه زنی در فضاهای مجازی سوزاند و به خاکستر تبدیل کرد، اما کاری از دستم برنمی آمد و باید سکوت میکردم.
تازه متوجه شدم که آنها مهریه سنگین ۵۰۰ سکه بهار آزادی را برای پسر ۱۷ ساله ام تعیین کرده اند و خرید بسیاری از لوازم گران قیمت منزل را هم به عهده پسرم گذاشته اند که هنوز در هنرستان تحصیل میکند. از همان ابتدا یقین داشتم که این ازدواج فرجامی نخواهد داشت ولی چارهای جز حمایت از راه دور نداشتم. تا این که مدتی قبل فهمیدم که پسرم از حدود ۴ ماه قبل با نامزدش قهر کرده و دیگر به منزل آنها نمیرود! خیلی نگران شدم چون میترسیدم آنها این مهریه سنگین را به اجرا بگذارند و این پسر را که هنوز به سن جوانی هم نرسیده است به مخمصه بیندازند.
وقتی پای درددل «فردین» نشستم او آشکارا چیزی را بر زبان جاری نکرد اما گفت به نامزدش مشکوک شده و همان گونه که در فضای مجازی با او رابطه داشت، با جوان دیگری هم وارد ارتباط نامتعارف شده است. پسرم گفت از طریق تلفن همراه یکی از دوستانم، پیامی فرستادم تا نامزدم را امتحان کنم! و با پاسخ او فهمیدم که دیگر «هما» به درد من نمیخورد و ما نمیتوانیم با هم زندگی کنیم! در واقع از آن دختر «دل سیاه» شده ام و ...
حالا هم چون میترسیدم که خانواده عروس مهریه را به اجرا بگذارند به ناچار به منزل آنها رفتم که موضوع را حل کنیم ولی مادر آن دختر با توهین و فحاشی مرا بیرون کرد و گفت: دختر من اصلاح نمیشود، او همین گونه است و ...
بررسیهای روان شناختی و مشاورهای درباره این ماجرای تاسف بار با صدور دستوری از سوی سرهنگ احمد زمانی (رئیس کلانتری قاسم آباد مشهد) در دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.
ارسال نظر