داستان دردناک آزار و اذیت دختربچههای زیر ۱۲ سال توسط مرد چشم آبی
وقتی خبر دستگیری شیطان چشم آبی دختر بچهها منتشر شد، تعداد زیادی دختربچه که توسط این مرد مورد آزار و اذیت قرار گرفته بودند، همراه پدر و مادرشان به اداره پلیس رفتند و از او شکایت کردند.
وقتی خبر دستگیری شیطان چشم آبی دختر بچهها منتشر شد، تعداد زیادی دختربچه که توسط این مرد مورد آزار و اذیت قرار گرفته بودند، همراه پدر و مادرشان به اداره پلیس رفتند و از او شکایت کردند.
سال ۱۳۸۸، هر روز به تعداد شاکیانی که عکس متهمی را در مجلهها و روزنامهها دیده بودند اضافه میشد تا اینکه تعداد آنها به ۱۷ نفر رسید. بیشتر قربانیان هم دختربچههایی زیر ۱۲ سال بودند که میگفتند شیطان چشم آبی آنها را به بهانههای مختلف مثل پرسیدن آدرس دزدیده و با کشاندن به مخفیگاهی ترسناک مورد آزار و اذیت قرار داده است.
ماجرا چه بود؟
همه چیز از آن روزی شروع شد که یک مرد جوان در حالی که دختر خردسالش را بغل کرده بود، سراسیمه به یکی از بیمارستانهای ورامین رفت و از پرستاران کمک خواست: «به خاطر خدا کمکم کنید! فرزندم دارد از دستم میرود». پزشکان و پرستاران بعد از معاینه دختر خردسال فهمیدند که او مورد آزار و اذیت قرار گرفته.
به خاطر همین، موضوع را سریع به پلیس اطلاع دادند. وقتی حال جسمی دختر کوچک کمی بهبود پیدا کرد، ماموران از او و پدر و مادرش خواستند که برای تکمیل تحقیقات به آگاهی بروند. اما دختر که حسابی ترسیده بود و از نظر روحی در وضعیت خوبی قرار نداشت، نتوانست در چهره نگاری به ماموران پلیس کمک زیادی بکند.
تنها حرفی که دختر خردسال زد این بود: «یک مرد چشم آبی که موهایش سفید بود من را دزدید اما او پیر نبود. بعد هم من را به یک خرابه برد و مورد آزار و اذیت قرار داد». پدر و مادر او هم گفته بودند که فرزندشان مثل هر روز ساعت نه صبح از خانه بیرون رفته تا به کلاس زبان برود اما یک نفر با تهدید چاقو او را ربوده و آزارش داده است.
گرچه در این مرحله از تحقیقات هیچ سرنخی از مرد جوان به دست نیامد اما ماموران توانستند با کمک آن دختر بچه و پدر و مادرش، چهاردیواری متروکهای را که مرد جوان طعمهاش را به آنجا برده و مورد آزار و اذیت قرار داده بود، شناسایی کنند.
شکایتهای بعدی
مدتی بعد از اولین شکایت، یک نفر دیگر با مراجعه به کلانتری ورامین به ماموران گفت: «دیروز دخترم داشت دم در بازی میکرد. من هم داشتم حیاط را میشستم و مادرش در داخل خانه بود. یک لحظه وقتی چشمم به در حیاط افتاد، دخترم را جلوی در ندیدم! به کوچه سرک کشیدم و دیدم که در کوچه هم پیدایش نیست. خیلی گیج شده بودم سرگردان در کوچه و خیابان دنبال او میگشتم. تا اینکه بعد از یک ساعت دخترم را دیدم که وحشتزده و دوان دوان از انتهای کوچه به طرفم میدود».
دختر ده ساله که حسابی ترسیده بود و بدنش به شدت میلرزید، ماجرا را برای پدرش اینطور گفته بود: «داشتم بازی میکردم که یک مرد مو سفید من را صدا زد تا از من آدرس بپرسد اما یکدفعه دهانم را گرفت و یک چاقو از جیبش در آورد و گفت اگر دنبال او نروم، چاقو را در شکمم فرو میکند. بعد هم من را به بیابان برد و اذیتم کرد!». اما شاکی دوم هم مثل همان دختر بچه اولی به محض اینکه میخواست چهره متهم را یادآوری کند، به شدت گریهاش میگرفت و از ترس به خودش میلرزید.
آزارهای سریالی
در حالی که هر روز بر تعداد شاکیان افزوده میشد، تحقیقات گسترده پلیسی برای یافتن ردی از شیطان چشم آبی ادامه یافت و تیم تحقیق، چند نفری را که مشخصات ظاهریشان با متهم تحت تعقیب همخوانی داشت دستگیر کرد اما دختر بچهها با دیدن آنها میگفتند که آن مرد، این کسی نیست که دستگیر شده است.
در همان زمان یک دختر جوان به پلیس مراجعه کرد و گفت: «من منشی یک مطب دندانپزشکی هستم و هر روز صبح ساعت ۸:۳۰ در مطب را باز میکنم. تا آمدن دکتر حدود نیم ساعتی طول میکشد و من در این مدت مشغول انجام کارهای خودم میشوم. امروز صبح، وقتی در مطب را باز کردم، تا فاصله آمدن دکتر تنها نشسته بودم که یکدفعه جوانی وارد مطب شد. اول فکر کردم که از بیماران است و گفتم که دکتر هنوز نیامده و باید صبر کند اما او با چاقو من را تهدید کرد که حرف نزنم. من که ترسیده بودم شروع به داد و فریاد کردم. جیغ کشیدم و از مردم کمک خواستم اما در همان لحظه مرد جوان به من حمله کرد و با چاقو من را زخمی کرد. بعد هم با مشت به سر و صورتم کوبید و بدون اینکه موفق شود نقشه سیاهش را عملی کند، پا به فرار گذاشت».
ماموران وقتی اظهارات دختر مجروح را شنیدند، فهمیدند که ضارب همان شیطان چشم آبی است که این بار به جای دختر بچهها به سراغ دختر جوانی رفته است. اظهارات دختر جوان که به خوبی چهره متهم تحت تعقیب را به خاطر داشت، باعث شد تا پلیس به تصویری دقیق از شیطان چشم آبی دست پیدا کند. این تصویر به سرعت در اختیار تمامی ماموران پلیس قرار گرفت و جستوجوی کوچه به کوچه برای دستگیری متهم آغاز شد.
آخرین شکایتها
هر چند بعد از شکایت منشی جوان تا دستگیری متهم مدت زیادی طول نکشید اما در این فاصله، چند شکایت دیگر هم به دست پلیس رسید که نشان میداد شکارچی دختر بچههای ورامین در انجام جرائم سیاهش گستاختر شده است.
یکی از آخرین شاکیان این مرد با مراجعه به پلیس گفت: «دیروز وقتی از سر کار برگشتم، دخترم داشت جلوی در بازی میکرد. من به داخل ساختمان آمدم و همان لحظه صدای جیغ دخترم را شنیدم. با خودم فکر کردم که حتما با بقیه بچهها دعوایش شده و موضوع را زیاد جدی نگرفتم». اما مساله خیلی جدی بود چون شیطان چشم آبی دختر بچه را به داخل حیاط خانه هل داده بود و وقتی او جیغ زده بود، با چاقو تهدیدش کرده بود که اگر ساکت نماند، او را خواهد کشت؛ «آن مرد که با ورود به خانه ما، قصد آزار و اذیت دخترم را داشت، با رسیدن همسایه پا به فرار گذاشت اما از آن روز دختر من به شدت ترسیده و روحیهاش خیلی خراب است».
بعد از این شکایت، این بار زن جوانی به کلانتری رفت تا از شیطان چشم آبی شکایت کند: «دیروز صبح یک مرد جوان که موهای سرش سفید بود و چشمهایش آبی، در خانه ما را زد. وقتی در را باز کردم تا ببینم چه کسی پشت در است، او به زور وارد خانه شد و بچهام را از بغل من گرفت. بعد تهدیدم کرد که اگر کوچکترین حرفی بزنم بچهام را خواهد کشت. من که حسابی ترسیده بودم، چیزی نگفتم و او بعد از آزار و اذیت من، خانه را ترک کرد و پا به فرار گذاشت».
او چطور به دام افتاد؟
به دنبال این شکایتها، ماموران فهمیدند جوان تحت تعقیب روش ربودن طعمههایش را عوض کرده و به جای انتقال آنها به بیابان و چهاردیواری متروکه، این بار خودش وارد خانهها میشود تا نقشه سیاهش را عملی کند. با این اطلاعات، محدوده جستوجوها به کوچههای داخل شهر رسید و جستوجوی برای دستگیری این مرد ادامه یافت.
پلیس که مطمئن بود با مجرم باهوشی روبهروست، این احتمال را که وی برای فرار از دست ماموران اقدام به تغییر چهره کند، مدنظر قرار داد. به این ترتیب، آرایشگاههای سطح شهر هم به محدوده جستوجو اضافه شد و ماموران که احتمال میدادند این مرد برای تغییر چهره به آرایشگاه برود، این محلها را هم زیرنظر گرفتند. سرانجام تحقیقات پلیسی نتیجه داد و شکارچی دختر بچهها که برای تراشیدن موی سرش به آرایشگاه رفته بود، از سوی پلیس شناسایی و دستگیر شد.
او که یک جوان ۲۵ ساله به نام امیر است، در اولین اعترافات خود ادعا کرد که بیماری روانی دارد و به خاطر توهم ناشی از مصرف موادمخدر دست به این جنایتها زده است اما بعدا در دادگاه، اعترافات او رنگ و بوی دیگری به خودش گرفت.
ارسال نظر