تلخیهای زندگی یک قهرمان بدنسازی که غسال شد | با من دست نمیدهند و به خانهام نمیآیند!
بخش تطهیرکنندگان بهشتزهرا (س) الان روانشناس ندارد، اما این نیاز بیش از پیش احساس میشود. با مشاورههای روانشناسی خیلی از تطهیرکنندگان بهشتزهرا (س) توانستند از این مرحله سخت عبور کنند. آنها فهمیدند که باید میان کار، خانه، دوستان و... فاصله بیندازند و بعد از کار به تنها چیزی که فکر کنند زندگی باشد.
۳۷ ساله است. مثل اغلب جوانان امروزی روی اندام و هیکلش کار کرده و بدنساز حرفهای و خوش لباس است. در مرحله انتخابی برای اعزام به مسابقات بوده که به دلیل آسیبی که به کمرش وارد میشود، از ادامه راه باز میماند.
با این وجود مدلینگ خوبی برای عکاسان است. فوقلیسانس مهندسی سیالات هم دارد و با علاقه این رشته را انتخاب و چندین سال هم در ایرانخودرو مرتبط با رشته تحصیلیاش کار کرده و اتفاقاً از درآمدش در آن سالها راضی بوده است.
بیشتر بخوانید: دوربین مخفی در غسالخانه بهشت زهرا | این ویدئو محدودیت سنی دارد
او اکنون یک غسال است، تطهیرکننده اموات در بهشتزهرا(س). وقتی از «وحید عباسی» میخواهیم به سوالهای ما از انتخابش پاسخ دهد، به راحتی میپذیرد، اما تعجب میکند و معتقد است حق طبیعی هر انسانی انتخاب شغلی است که به او آرامش و احساس رضایتمندی میدهد.
متاهل است و یک فرزند پسر دارد. در خانوادهای ۶ نفره بزرگ شده است. پدر شغل آزاد دارد و کارش سروکله زدن با سیستم تهویه و چیلر موتورخانههاست که میگوید همین یکی از دلایل علاقهمندیاش به رشته مهندسی سیالات شده و اتفاقاً با علاقه درسش را خوانده و اگر کار و زندگی اجازه دهد از پایاننامهاش دفاع میکند و مدرک کارشناسی ارشدش را میگیرد و برای مرحله دکترا خیز برمیدارد.
وحید میگوید: «همزمان با تحصیل ازدواج کردم و بعد هم صاحب یک پسر شدیم که الان ۱۰ ساله است. از زندگیام راضی هستم و اگر خدا بخواهد برای او آرزوهای بزرگی در سر دارم که کمکش میکنم تا به تک تک آنها برسد.»
او سالها در ایرانخودرو کار کرده و از شغلش هم راضی بوده، چون به گفته خودش هم حقوق خوبی داشته و هم مزایای آن کافی بوده، ولی بعد از مدتی تصمیم گرفته در بهشتزهرا (س) تطهیرکننده شود تا اموات را که بهزعم او به ایستگاه آخر زندگی میرسند با دستانش پاک و مطهر و راهی خانه آخرت کند.
سالها قبل اگر گذرش برای دفن اموات دوست و آشنا به بهشتزهرا (س) میافتاد، حاضر نبود به تنهایی کنار در شیشهای غسالخانه بایستد میت را نگاه کند مگر زمانی که همه جمع میشدند. آن وقت شاید دل و جرئت پیدا میکرد و میتوانست نگاهی به سالن غسالخانه بیندازد.
حالا، اما خودش شده یکی از کسانی که اموات را غسل میدهد، حواسش هست که چطور مردگان را شستوشو دهد که پاک و مطهر از این دنیا به خانه آخرت بروند، قرآن میخواند، دعا میکند و اگر کودکی کمسن و سال باشد در گوشش نجوا میکند و از او میخواهد که آن دنیا شفاعتش را بکند. وحید میگوید: «نخستین بار که قرار بود میتی را شستوشو بدهم، دست و پایم میلرزید. ترس تمام وجودم را فراگرفته بود، ولیکاری بود که قبول کرده بودم و باید به نحو احسن انجامش میدادم.»
الان دیگر اینطور نیست. قبل از رفتن به غسالخانه وضو میگیرد و تمام مدتی که در حال شستن اموات است زیر لب قرآن و مناجات میخواند و از خدا برای درگذشتگان شفاعت و برای بازماندگان صبرطلب میکند.
او ادامه میدهد: «خیلیها اینجا آمدند، ولی نتوانستند ماندگار شوند. باید انتخاب شده باشید تا بتوانید ادامه دهید. وقتی میتی را دست من میدهند میگویم این عزیز کسی بوده که الان دستش از دنیا کوتاه شده است. سعی میکنم همه موازین شرعی را که باید در شستن اموات رعایت شود عمل کنم. دست آخر برایش از خدا بخشش میخواهم و او را پاک و مطهر به دست عزیزانش میسپارم.»
ورزشکار است و قوی بنیه. نیروی جوانی هم به کمکش آمده و کار در واحد تطهیر بهشتزهرا (س) را برایش آسان شود. با این وجود میگوید: «وقتی روح از بدن خارج میشود. جابهجایی جسد سخت میشود و برای من هم که به راحتی اجسام سنگین را بلند میکنم این کار سخت است و سنگین.»
در یکی از همین جابهجایی اجساد کمرش آسیب میبیند و از آن به بعد ورزش حرفهای را کنار میگذارد و فکر رفتن به مسابقات هم از ذهنش خارج میشود. اما فشارهای روحی و روانی ناشی از کار در این بخش را قابل وصف با شرایط جسمیاش نمیداند و میگوید که روح و روان آدم از کار در بخش شستوشوی امواتگاه میشکند و خرد میشود و نیاز دارد که مرتب ترمیم شود، همان چیزی که مدیریت سابق این مجموعه را وادار به جذب مشاور و روانشناس کرد تا کمی از آلام و رنجهای این قشر بکاهد.
او میافزاید: «افرادی که اینجا کار میکنند مدام شاهد گریه و ضجههای مردم هستند. هر قدر هم به این شرایط عادت داشته باشید یک جایی بالاخره کم میآورند. یا اینکه اجسادی را میآورند که شرایط بدی دارند مثلاً در حادثه تصادف و... از بین رفتهاند. دیدن این صحنهها روح را خراش میدهد. به خاطر همین در دورهای، مدیریت سازمان بهشت زهرا (س) مشاور برای بچهها استخدام کرد که خوب هم بود و خیلی به ما کمک کرد. کار در اینجا باعث میشود که بچهها پرخاشگر شوند و وقتی همه این استرسها را به خانه ببرند زندگی خانوادگیشان هم تحت تأثیر قرار میگیرد که موارد بسیاری را داشتیم که مشکلاتخانوادهها با مشاوره ختم به خیر شد.»
بخش تطهیرکنندگان بهشتزهرا (س) الان روانشناس ندارد، اما این نیاز بیش از پیش احساس میشود. با مشاورههای روانشناسی خیلی از تطهیرکنندگان بهشتزهرا (س) توانستند از این مرحله سخت عبور کنند. آنها فهمیدند که باید میان کار، خانه، دوستان و... فاصله بیندازند و بعد از کار به تنها چیزی که فکر کنند زندگی باشد.
او خاطرهای تعریف میکند: «مدتی پیش طفلی را برای تطهیر آوردند. تنها پسر خانواده و در حادثهای فوت شده بود. پدر و مادرش شرایط بدی داشتند. ضجه میزدند. اگر من همان شخص قبلی بودم باید تمام فکر و خیال و استرس و فشار آن روزم را به خانه میبردم، درباره آن حرف میزدم و با بدخلقی زندگی را برای خانوادهام هم سخت میکردم، ولی با همان آموزشها یاد گرفتهام که آن بخش از زندگیام را فراموش کنم و به یاد نیاورم. با این کار آرامش به دست میآورم، ولی فراموشی زودرس از عوارض درازمدت آن است.»
بستگان به خانهام نمیآمدند
«اگر از فامیل و اطرافیان کسی متوجه میشد که تطهیرکننده هستم و اموات مردم را غسل میدهم رفت و آمدشان را با من قطع میکردند.» اینها را یکی از تطهیرکنندگان این سازمان میگوید که نه میخواهد اسمش جایی عنوان شود نه چهرهاش را کسی بینند. او میگوید: «چه فرقی میکند برای شما. بنویسید زهرا، ربابه، هر چیزی که دوست دارید. تغییری در اوضاع و احوال شما که به وجود نمیآورد، ولی برای من مهم است. میدانید چرا. چون دیگر رنگ آرامش را نخواهم دید.»
با دلخوری ادامه میدهد: «قبلاً شغلم را میگفتم. یک روز به خانه یکی از اقوام رفته بودم. متوجه برخوردها و نگاه سنگینشان شدم. حتی از قندانی که قند برداشته بودم قند برنمیداشتند. بعداً فهمیدم که قندها را هم بعد از رفتن من ریختهاند بیرون. ظرف و ظروفی را که دست میزدم هم شستهاند.»
اینها را عباسی هم قبول دارد، ولی میگوید که الان این نگاه خیلی کمتر شده و این موضوع میان مردم جا افتاده است. او ادامه میدهد: «من خودم جایی که بخواهم میگویم که شغلم چیست. در دانشگاه، باشگاه، بین دوستان. برخی راحت میپذیرند. برخی هم برایشان مایه تعجب و سؤال است که چرا باید با داشتن این وضعیت چنین شغلی داشته باشم.»
البته او هم در جای جای بدنش زخم چنین نیشترهایی را داشته و دارد، ولی میگوید به آنها بهایی نمیدهد چراکه به نظرش وقتی خودش راحت است و احساس سبکی میکند چرا باید حاشیهها برایش مهم باشد. ادامه میدهد: «در بستگانم افرادی هستند که خانه من نمیآمدند، ولی با برادرم رفتوآمد میکردند. دست هم با من نمیدادند. یکبار گفتم فلانی اگر روزی پدرت که برایت عزیز است فوت کند و من او را غسل دهم از نظر تو کار وحشتناکی کردهام یا نه او جواب داد که نه لطف هم میکنی. من اشتباه میکردم.»
او میافزاید: «از وقتی در رسانهها فرهنگسازی شد که میتوان تحصیلکرده و صاحب عنوان و مقام بود، ولی اموات مردم را هم تطهیر کرد و این دو منافاتی با هم ندارند تا حدودی اوضاع بهتر و نگاهها عوض شده است.»/ همشهری
ارسال نظر