ماجرای چمدان شانس جهان پهلوان تختی | داستان جالب دزدیده شدن بنز تختی
تختی نه تنها در رقابت با خارجیها برای ملتش افتخار آفرید که در سختی هم مردمش را تنها نگذاشت و بسیاری او را با نهضتی بزرگ که برای یاری مردم زلزله زده بوئین زهرا به راه انداخته بود به یاد میآورند.
تاریخ ایران زمین، تاریخی سراسر حماسی و مشحون از پهلوانی و سلحشوری است که حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه خود مهر جاودانگی به آن زده است و شاید اگر فردوسی در دوران معاصر وجود داشت، نام جهان پهلوان تختی را هم در ردیف قهرمانان و پهلوانان اساطیری و افسانهای کتاب خود قرار میداد؛ قهرمانی مردمی که هرچند از بسیاری از قهرمانان تاریخ ورزش ایران کمتر مدال گرفت و در سالهای آخر در میادین ورزشی کمتر پیروز شد اما وقتی شکست هم خورد، روی دست مردم شهر به خانه رفت.
تختی نه تنها در رقابت با خارجیها برای ملتش افتخار آفرید که در سختی هم مردمش را تنها نگذاشت و بسیاری او را با نهضتی بزرگ که برای یاری مردم زلزله زده بوئین زهرا به راه انداخته بود به یاد میآورند. نهضتی که نور امید را در قلب ویران مردمی زنده کرد که بر خاک نشسته بودند و خود را در آخر خط میدیدند. اما اسطوره جاودانه تاریخ ورزش ایران با حرکتی خودجوش نشان داد که قلبی از جنس نور دارد که هر شعلهاش میتواند گرمابخش زندگی یک انسان باشد.از تختی زیاد گفتهاند و گفتهایم اما گویا داستان زندگی سراسر پهلوانی و مردانگیاش هیچ گاه کهنه نخواهد شد. مردی که تحصیلات آکادمیک نداشت اما هر برش از زندگی او، هزاران ساعت کلاس درس برای جویندگان معرفت است. پسری که به قول خودش فرزند درد و رنج بود و در خانوادهای فقیر به دنیا آمد و به همین دلیل تنها ۹ سال به تحصیل پرداخت اما درس واقعی را در زندگی آموخت: «مدت ۹ سال در دبستان و دبیرستان منوچهری که در همان خانی آباد قرار داشت، درس خواندم ولی تنها خاطرهای که از دوران تحصیل به یاد دارم، این است که هیچ وقت شاگرد اول نشدم اما زندگی در میان مردم و برای مردم درسهایی به من آموخت که فکر میکنم هرگز نمیتوانستم در معتبرترین دانشگاهها کسب کنم. زندگی به من آموخت که مردم را دوست بدارم و تا آن جا که در حد توانایی من است، به آنها کمک کنم، حال این کمک از چه طریقی و از چه راهی باشد، مهم نیست. هر کس به قدر توانایی اش.»
ورود به عرصه ورزش
تختی ورزش را از نوجوانی آغاز کرد. ورزش ابتدا برای او نوعی تفنن و سرگرمی بود. همان اوایل خیال قهرمان شدن، مدتی او را به وسوسه انداخت اما از همان نوجوانی که تازه به فکر باشگاه رفتن افتاده بود، اعتقاد داشت که ورزش برای تندرستی و سلامت جان و تن هر دولازم است. وی پس از بازگشت از خوزستان (مسجد سلیمان) روانه خدمت سربازی شد و در سربازخانه با استفاده از فرصت ها و توجهات فراهم شده، به ویژه تشویق و حمایت دبیر وقت فدراسیون کشتی که در دژبان ارتش فعالیت داشت، تمرینات کشتی خود را بار دیگر آغاز کرد. تختی خود در این باره می گوید: وقتی در سال ۱۳۲۸ در مسابقه بزرگ ورزشی(کاپ فرانسه) شرکت کردم، در همان ابتدا ضربه فنی شدم اما تمرین های جدی و سختی که در پیش گرفتم، مرا یاری کرد تا حقیقت مبارزه را درک کنم، اگر چه شور پیروزی در سر داشتم اما کار و کوشش را سرآغاز پیروزی می دانستم.
عضویت در تیم ملی و مدال های رنگارنگ
تختی با تمرین و پشتکار مثال زدنی رفته رفته خود را از میان بازنده ها بیرون کشید و سرانجام در ۱۳۳۰ خورشیدی در وزن ششم(۷۹ کیلوگرم) به عضویت تیم ملی درآمد و در نخستین دوره مسابقه های کشتی آزاد قهرمانان جهان(هلسینکی، ۱۹۵۱) با وجود آن که هنوز ۲۱ سال داشت، نایب قهرمان جهان شد. مسابقاتی که برای تختی آغاز راهی بود که طی ۱۵ سال آینده با کسب ده ها پیروزی و فتح سکوهای متعدد قهرمانی در بزرگ ترین میادین بین المللی کشتی ادامه یافت. تختی در ۱۳۳۱ خورشیدی در نخستین حضور خود در رقابت های المپیک با کسب ۶ پیروزی و قبول یک شکست در برابر دیوید جیما کوریدزه از شوروی صاحب نشان نقره شد. وی در دومین دوره مسابقات جهانی که در خرداد ۱۳۳۳خورشیدی در توکیو برگزار شد، در وزن هفتم (۸۷ کیلوگرم) به رقابت پرداخت که با وجود پیروزی های درخشان و شایستگی فراوانی که از خود بروز داد با قبول یک شکست غیرمنتظره در برابر وایکینگ پالم سوئدی از راهیابی به فینال بازماند و در نهایت عنوان چهارمی این وزن را به دست آورد. تختی همچنین در ۱۹۵۵ میلادی در جشنواره بین المللی ورشو موفق به کسب نشان نقره شد اما سومین دوره مسابقه قهرمانی جهان(استانبول، ۱۹۵۷) تجربه تلخی برای او بود. وی که در این دوره از رقابت ها، برای اولین و آخرین بار در وزن فوق سنگین آن زمان(۸۷+ کیلوگرم) کشتی می گرفت، به دلیل وزن بسیار کمتر نسبت به رقیبان با ۲ باخت حذف شد.
پیشنهاد بازیگری
یکی از رویدادهای زندگی تختی، پیشنهاد به او برای بازی در فیلم سینمایی بوده است. فردین که از دوستان تختی بود، او را تشویق می کند که بازیگر سینما بشود و به وی میگوید: «بلور بازی کرد، تو هم بیا و بازی کن.» حتی پیشنهاد میدهند در فیلمهای تبلیغاتی بازی کند. به تختی پیشنهاد تبلیغ عسل میدهند. میگوید: «من با خوردن عسل پهلوان نشدم! خاک و خُل خوردم و خوراکم نان و پنیر بود و با سختیها ساختم و تمرین کردم تا به جایی رسیدم.»
روزی که « چمدان شانس» مرحوم تختی را باز کردند
یکی از جالب ترین نکات زندگی جهان پهلوان غلامرضا تختی «چمدان شانس» او بود. در سال 57 مهدی تختی برادر او اولین بار در مصاحبه ای گفت ، غلامرضا چمدانی به نام چمدان شانس داشت. سید علی اکبر حیدری که در اردوهای تیم ملی همراه تختی بود، در این باره می گوید: «من هم از آقا مهدی درباره چمدان غلامرضا شنیدم. او در این چمدان همه یادگاری هایش را از دوران سفر به مسجد سلیمان برای کار و همین طور سربازی جمع کرده بود. دست نوشته هایش هم در این چمدان بود. آقا مهدی آن موقع می گفت اگر بابک 18 ساله شد این چمدان را باز می کنم تا او یادگاری های پدرش را ببیند.» محمدرضا طالقانی رئیس سابق فدراسیون کشتی هم در این باره می گوید : «چمدان را بعدها باز کردند و الان چیزهایی را که در آن بود به موزه ورزش ایران داده اند.»
داستان جالب دزدیده شدن بنز جهان پهلوان تختی
خاطرهای قدیمی از سرقت ماشین جهان پهلوان غلامرضا تختی مدتهاست نقل محافل است. این خاطره را علیاکبر حیدری کشتیگیر سبک وزن تیم ملی کشتی ایران و همدوره و همتیمی شادروان تختی نقل کرده و درباره دزدی است که ماشین بنز آقای تختی را به سرقت برده بود. حیدری میگوید: «تختی یک ماشین بنز ۱۷۰ داشت. همیشه برای تعمیر به تعمیرگاه نادر میآمد که مالکانش دو شریک بودند، علی و آوانس. مردمی که گرفتاری داشتند برای تختی نامه مینوشتند و به صاحبان این تعمیرگاه میدادند تا به دست تختی برسد. یک روز در این تعمیرگاه نشسته بودیم که تختی بدون ماشین آمد. گفتیم ماشین کو؟ تختی گفت: دیشب ماشین را دزدیدند. یک هفته بعد، در تعمیرگاه نادر بودیم که چند نامه به تختی دادند. پهلوان در حالی که یکی از نامهها را میخواند، یک دفعه خنده بلندی کرد و گفت: «نامه آقا دزده است! نوشته ماشینت مقابل کارخانه شیر پاستوریزه پارک شده و شرمندهام که ماشینت رو دزدیدم.» به همراه تختی به محلی که سارق گفته بود رفتیم. ماشین آن جا بود، تختی دور ماشین چرخید و گفت: «لاستیکها، تودوزی، ضبط و همه چیز ماشین نو شده!» سارق بعد از این که فهمیده بود ماشین جهان پهلوان تختی را دزدیده از کارش پشیمان شده و برای عذرخواهی همه چیز ماشین را نو کرده بود. بعد که سوار ماشین شدیم، تختی گفت: «عمو حیدر! بیا مبلغی را که برای ماشین من خرج شده به خیریه بدهیم.»
ارسال نظر