نامه تکاندهنده احمد توکلی در باره مولدسازی اموال /دولت فاتحه خانهدار شدن مردم و فاتحه خودش و عدلیه را یکجا بخواند!
هشدار جدید احمد توکلی در مورد مولدسازی: زمین، ابزار سیاستی برای نجات بیخانمانهاست، نه مالالتجاره! اگر دولت زیر بار اجرای مصوبه برود، خود را خلع سلاح ساخته و شاید مجبور شود فاتحه خانهدار شدن مردم و خدای ناخواسته، فاتحه خودش را یکجا بخواند!
احمد توکلی رییس هیات مدیره سازمان دیدهبان شفافیت و عدالت و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام طی نامه ای هشدار داد:
احمد توکلی رییس هیات مدیره سازمان دیدهبان شفافیت و عدالت و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام طی نامه ای هشدار داد: امروز به اینجا رسیدهایم که اگر فردی با حداقل حقوق، بتواند یکسوم حقوق خود را ماهیانه پسانداز کند، دوره انتظار او برای خانهدار شدن ۱۳۵ سال به درازا میکشد. اشتباه نخواندهاید: یکصد و سیوپنج سال ... ! یعنی جز اغنیا، امید خانهدار شدن برای کسی باقی نمیماند. این در حالی است که مدت انتظار در سال ۱۳۷۹ و ۱۳۹۴ به ترتیب ۱۲ و۳۱ سال بود. در چنین وضعیتی، مصوبه، با محور زمین فروشی، ساختهوپرداخته میشود. دعوی این نامه، این است که اگر دولت زیر بار اجرای مصوبه برود، خود را در جنگ با بیخانمانی، خلع سلاح ساخته و شاید مجبور شود فاتحه خانهدار شدن مردم و خدای ناخواسته، فاتحه خودش را یکجا بخواند
توجه شما را به وضعیت بحرانی مسکن و ارتباطش با این مصوبه جلب میکنم. در این چند سال تحت تأثیر سیاستهای تعدیل ساختاری صندوق بینالمللی پول، ازجمله: سیاست شکستخورده و مهلک ارزی آن؛ رها ساختن سیاستگذاری در امر زمین و مسکن و سپردن آن به بازار غیررقابتی با عوامل آزمند و بیرحم؛ و سیاستهای نادرست و نامتعادل مالیاتی، به زیان مصرفکنندگان مسکن و به نفع سوداگران بازار زمین و مسکن؛ امروز وضعیت چنان شده که اکثریتقریببهاتفاق مستأجران را مستأصل و زمینگیر کرده و خرید مسکن را تقریباً برای اکثریت قاطع جوانان و خانوادههای متوسط و مستضعف ناممکن ساخته است.
کانون توجه این نامه این است که به نمایندگان محترم هشدار داده شود که نگذارید فرصت تاریخی برای حل مشکل مسکن را از دست دهیم و درصدد ارائه طرح جامعی برای حل این مشکل و مشکلات دیگر نیستیم. این بدان معنا نیست که ما در نامه خود پیشنهاد نمیدهیم ولی کانون تمام پیشنهادها حفظ آن فرصت است و اینکه نشان دهیم بدترین دشمن مستضعفان و حکومت ازجمله در خانهدار شدن مردم، فساد است.
تورم در بخش زمین و مسکن به طرز وحشتناکی از تحمل مردم خارج شده است. بر اساس گزارش بانک مرکزی بحران ارزی سالهای ۹۷-۹۸ میانگین قیمت یک مترمربع واحد مسکونی در تهران را ۹۱ درصد افزایش داد.
مشابه این اتفاق در سال ۱۴۰۱ پس از جهش قیمت ارز افتاد و متوسط قیمت هر مترمربع مسکن در تهران را از ۳۵ میلیون تومان با افزایش ۸۸ درصدی به ۶۶ میلیون تومان رساند! میانگین سهم ارزش زمین در قیمت مسکن در دوره ۱۳۷۲-۱۴۰۰ تقریباً ۶۰ درصد بوده است که بیشترین سهم با ۸۱ درصد مربوط به ۱۳۸۲ و کمترین با ۴۳ درصد متعلق به سال ۱۳۹۲ بوده است. به نظر میرسد علت سیر نزولی این متغیر در آن ده سال، اجرای سیاست مسکن مهر و عرضه گسترده و بسیار ارزان زمین بوده است.
حذف ارزش زمین از قیمت مسکن توصیهای علمی متکی بر پژوهشی در دانشگاه علم و صنعت باراهنمایی دکتر محمد خوشچهره، صورت گرفت و مبنای تصمیم رئیسجمهور احمدینژاد در طرح مسکن مهر بود. طبیعی بود این طرح درمانگر نباشد؛ ولی توانست التیامی در امر مسکن باشد. اگر در اجرای مسکن مهر تصمیمات شتابزده در کار نبود، موفقیت بیشتر میشد.
ارقام فوقالذکر وضعیت وخیم مسکن را منعکس میکند. امروز به اینجا رسیدهایم که اگر فردی با حداقل حقوق، بتواند یکسوم حقوق خود را ماهیانه پسانداز کند، دوره انتظار او برای خانهدار شدن ۱۳۵ سال به درازا میکشد. اشتباه نخواندهاید: یکصد و سیوپنج سال ... !
یعنی جز اغنیا، امید خانهدار شدن برای کسی باقی نمیماند. این در حالی است که مدت انتظار در سال ۱۳۷۹ و ۱۳۹۴ به ترتیب ۱۲ و۳۱ سال بود. در چنین وضعیتی، مصوبه، با محور زمین فروشی، ساختهوپرداخته میشود. دعوی این نامه، این است که اگر دولت زیر بار اجرای مصوبه برود، خود را در جنگ با بیخانمانی، خلع سلاح ساخته و شاید مجبور شود فاتحه خانهدار شدن مردم و خدای ناخواسته، فاتحه خودش را یکجا بخواند!
این بدان معنی نیست که راهحلی وجود ندارد. هنوز راه انجاموظیفه دولت در تأمین مسکن، با بستهای از سیاستهای سازگار، گشودنی است. البته همهچیز به تغییر بینش و منش حکمرانان و برخی از روشهای حکمرانی بستگی دارد.
عنصر محوری بسته سیاستی حل این معضل خانمانسوز، آن است که بپذیرند زمین ابزار سیاستگذاری است، نه مالالتجاره. مالالتجاره کردن زمین، علاوه بر اینکه اهداف مصوبه را تأمین نمیکند؛ بلکه گرانفروشی زمین، چه دولتی، چه خصوصی را برمیانگیزد. و این یعنی تعمیق ناامیدی.
گرانی وحشتناک هر مترمربع ساختمان، و در پی آن گران شدن هزینه ساخت و اجارهبها، بیش از همه، از گرانی زمین و سهم بالای آن در قیمت تمامشده مسکن متأثر است. درست همان چیزی که میتواند نقطه قوت دولت باشد.
احمد توکلی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و رئیس دیدهبان شفافیت در نامهای سرگشاده به سران قوا با انتقاد از برنامه هفتم توسعه درباره برخی احکام این برنامه هشدار داد و نوشت:در لایحه برنامهی هفتم، احکامی آوردهاند که بیقانونی شود. دارند قانونی مینویسند که بیقانونی مجاز باشد. این «ناقانون» است. این به «فساد قانونی» منجر میشود.
توکلی در نامه خود نوشت: چند سالی، عدهای با تأکید بر حرف درست ضرورت تأمین مالی دولت برای انجام وظایف قانونی، بر مفهوم سابقهدار «مشارکت عمومی و خصوصی» اصرار داشتند. خلاصه حرف آنان، این بود که بگذارید عدهی قلیلی برای ثروت عظیمی تصمیم بگیرند و غصه فساد را هم نخورید. حالا موضوع «مولدسازی» را پیش کشیدهاند. اینجا هم کار با نقض قانون اساسی آغاز میشود، ولی شدیدتر از بار قبل به فساد منجر میگردد و البته فسادی عمیقتر. این بار هم با حرف درست وارد صحنه شدهاند. با این حرف درست که دولت کسری بودجه وحشتناک و طرح نیمهتمام بسیار زیاد دارد و در همان حال املاک بلااستفاده کم ندارد. میپرسند: چرا این اموال فاقد عایدی ریالی را نفروشند و به زخم این کارها نزنند؟ سوال معقول است اما جوابشان حیرتآور است.
به نوشته توکلی برای هیچیک از مواردی که هیئت احکام قانونی تصویب میکند، دیگر شورای نگهبانی هم وجود ندارد که آن مصوبات را کنترل کند. هر قانون یا آئیننامهای که به اسم مندرآوردی دستورالعمل تدوین میکنند، نه رئیس مجلس حق دخالت دارد و نه هیئت تطبیق مقررات میتواند در برابر تصمیمات غلط آنان از قوانین دفاع کند؛ مجمع تشخیص مصلحت هم نمیتواند از سیاستهای کلی نظام دفاع کند یا مصالحی را که این هفت نفر تشخیص میدهند، ارزیابی کند.
رئیس قوه قضائیه هم نمیتواند به محکمهای بگوید چرا دادخواهی مردم را نمیپذیرید. با این طرز برخورد یکجا فاتحهی مشروطه و عدلیه و مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان را میخوانند. در عمل، قوه قضائیه را نیز با نقض سه رکن اصلی قضای اسلامی و بشری یکباره و به نفع این هفت نفر حذف میکنند. در واقع یک کاپیتولاسیون داخلی است و هیچ آدم آزادهای زیر بار آن نمیرود.
توکلی نوشت: این گروه قلیل، این همه را با تمسک به نام رهبری انجام میدهند. شایسته نیست که برخی افراد مسئولیت تمام تصمیمات نادرست و خلاف عقل و قانون خود را پشت نام رهبری پنهان کنند. لازم است به منطقی در حکمرانی دقت کنیم که وجه عقلانی تأیید انجامشدهی قبلی ایشان و مسئولیت مسلم کنونی شما سه بزرگوار و دیگر اقدامکنندگان را نشان میدهد.
استدلال این است:وقتی در حکومتی دموکراتیک و مردمسالار که رؤسای سه قوۀ مستقل از هم، که با رأی مستقیم یا غیرمستقیم مردم برگزیده شدهاند و هر سه رجل سیاسی-مذهبی شمرده میشوند، بر ضرورت اجرا و یا ترک اقدامی اجماع میکنند، رئیس حکومت منطقاً نباید با آن مخالفت کند. چون بنا بر فرض، آنان به قصد خیرخواهی و با اتکا به ظرفیت کارشناسی سازمانهای عریض و طویلی که هر سه قوه در اختیار دارند، به این نتیجه رسیدهاند.
احمد توکلی در بخش دیگری از نامه خود نوشت: گذشته از آن که شما سه نفر بزرگواران سران قوا، در این موضوع کارشناس نیستید و تخصصتان در موضوعات دیگری است، از زمان علنی شدن اقدام محرمانهی شما در تصویب چنین مصوبهای، قاطبهی کارشناسان کشور با دلایل گوناگون و از دیدگاههای مختلف حقوقی، اقتصادی، سیاسی و غیره، استدلال کردند که این تصمیم کارشناسانه نیست. افزون بر همهی آن نظرات کارشناسی، اکنون وجود متن پیشنویس قانونی برای مدیریت اموال دولت و مولدسازی که کارشناسان خوشسابقهی دولت در ۴۴ ماده تدوین کردهاند و در ادامه شرح میدهم، اثبات میکند که در پناه قانون امکان ادارهی کشور بهتر فراهم است و امکان انحراف و فساد کمتر است.
اکنون با علم به وجود راهحلهایی بسیار بهتر - و بلکه غیرقابلمقایسه با روش مولدسازی قبلی، برای تأمین همان هدف - اساساً دیگر تمسک به وجود بنبست و تجویز راههای غیرمتعارف و پرخطر و هزینه کردن از اعتبار رهبری و دستاوردهای خون شهدا هیچ توجیهی ندارد.
خواهران و برادران محترم!
بهجای جا دادن مولدسازی در لابهلای احکام برنامهی هفتم، شایسته است که در اسرع وقت و با جدیت و قاطعیت از غافلان و حریصان دولت به عاقلان مالاندیش دولت پناه ببرید.
واقعیت این است که شش هفت سال بود برای حذف بنیانها و اصول نظم عمومی کشور، شعار دادند «مشارکت عمومی و خصوصی» و حالا هشت ماه است که با شعار تازهی «مولدسازی» همان مسیر را بهنحوی به مراتب مخربتر میپیمایند. میگویند کشورهای پیشرفته به مولدسازی داراییهای دولت اهمیت میدهند. بله ما هم میدانیم، اما به شرطها و شروطها. مثلا در آمریکا که پس از پنجاه سال فروش فرکانس به این نتیجه رسیدهاند که این فرکانس زیر قیمت واقعی فروخته میشود، برای اصلاح مسیر، سه اقتصاددان مشهور را مأمور این کار کردند.
دو نفر یک راه و نفر سوم راه دیگری پیشنهاد کردند و هر سه بهخاطر همین راهحلها برندهی جایزهی نوبل اقتصاد شدند. درحالیکه ما کار را به جمعی سپردهایم که عموما اقتصاد نمیدانند و از بودجهریزی و علوم و فنون ذیربط در حد اطلاعات عمومی بهره دارند. «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَی أَهْلِهَا»(خداوند چنین فرمان دادهاست که امانات مردم را به اهلش بسپارید.) باز هم آنان در عمل به قرآن از ما پیش افتادند.
این هفت نفر تصویب کردهاند که هر کس به این هفت نفر اعتراضی بکند یا در اجرای نظرات آنان تعلل کند، تعقیب میشود ولی خود این هفت رویینتن ار هر بازخواست قضایی مصونند. عجیبتر آن که در همین مصوبه بخشی از درآمد حاصل از اجرای مصوبه سهم اینان است که میزان آن را هم خودشان تعیین میکنند. این تجویز بیقانونی و بر هم زدن قانونها، فرایندها و ساختارها را در مواد ۱۵، ۱۶ و ۲۰ «لایحهی برنامهی هفتم توسعه» و ذیل فصل «اصلاح ساختار بودجه» به مجلس آوردهاند. آیا این «اصلاح ساختار بودجه» است؟ باید توجه کرد که عیب ساختاری چیست. عیب ساختاری از جمله مشخصاتی است که بهخاطر تکرار امر غلطی در طول زمان، نهادینه میشود و آن وقت دیگر هر مسئولی همان راه را میرود، چون اصلاح کار سختی است و تغییر دولت، نقشی در برخورد با این مشکلات ندارد. برای یادآوری، به چند مورد اشاره میکنیم:
۱-نفتی بودن، که کشور را دچار رکود تورمی (ناشی از بیماری هلندی) کردهاست. همچنین وزارت نفت را عزیزدردانهای ساخته که برخلاف قواعد بودجهریزی اداره میشود و فساد زیادی پدید میآورد. همه میدانند که فساد و تبعیضات ناروا در آنجا چه میکند.
۲- کسری مزمن، که معمولاً از روش پرهزینه چاپ اسکناس جبران میشود. تأثیر پول پرقدرت بر تشدید تورم را امروزه هر دانشجوی اقتصادی میداند.
۳- لابیگری ضدمصالح ملی که برای جلب آراء صورت میگیرد؛ جلب آرای نمایندگان برای پشتیبانی از مجریان و جلب آرای مردم برای نمایندگان داوطلب ادامهی نمایندگی. این پدیدهی نامیمون تصمیمات مجلس را تابع منافع زودگذر عدهای از سیاستمداران کشور کرده و مسائل ملی را به سطح منطقهای و نگاه کلان را به نگاه خرد و تخصیص منابع محدود دولت را بهجای تبعیت از مصالح مردم به تأمین زیادهخواهیهای برخی افراد ناصالحی که غاصب مناصب مردمسالارانه هستند، فرومیکاهد. از این مشکل ساختاری مشکلات دیگری زاییده میشود مانند معامله بر سر آغاز طرحهای عمرانی که یکی از ریشههای افزایش طرحهای نیمهتمام است.
مصوبهی موسوم به «مولدسازی»، کدامیک از این عوارض را رفع میکند؟ البته اگر اموال فروخته شود ممکن است برای کاهش کسری بودجه در ابتدا تأثیرگذار باشد ولی مشکلات ساختاری دیگری را که ایجاد تعهد بدون منبع است تشدید میکند. چون زمینها تمام میشود.
گفتنیها بسیار است اما نکتهی بسیار مهم که در این مختصر از آن یاد میکنیم، بحث هدف از مولدسازی است که آن را افزایش رشد و بهرهوری اعلام کردهاند. در گذشته افزایش منابع ریالی و ارزی را برای دولت تجربه کردهایم. نفت ۱۱۰ دلاری که درآمد دورهی آقای احمدینژاد را به ازای هر ایرانی در هر سال به ۸۹۰ دلار رساند (ارقام مشابه در دوران آقای هاشمی و آقای خاتمی به ترتیب ۳۸۴ و ۳۶۴ دلار و ارقام پیش از انقلاب پس از افزایش قیمت نفت در ۱۹۷۳ به مراتب بیش از این ارقام بود). به علاوه فروش کارخانهها در همان زمان آقای احمدینژاد به ارزش ۱۲۰ هزار میلیارد تومان (۱۲ سال پیش) هیچکدام نتوانست درد اقتصاد ملی ما را دوا کند. این مشکل ربطی به قبل یا بعد از انقلاب ندارد گرچه شروع آن قبل از انقلاب بود. فقط یک نمودار به عنوان مثال تقدیم میکنیم.
این نمودار نشان میدهد که شاخص بهرهوری کل عوامل تولید از سیر صعودی تا سال ۱۹۶۹ که به ۴۲/۴ رسید کاهشی با شیب تند را آغاز کرد. با اینکه در سال ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۹ اوج تفاخر اقتصادی رژیم شاهنشاهی بود، همچنان به سقوطش ادامه داد. دو سال اول بعد از انقلاب آثار اصلاح ظاهر شد با وجود افزایش شاخص پس از انقلاب با آغاز جنگ مجدداً به حدود ۱ برگشت و با شیب بسیار ملایمی به همین مسیر ادامه داده است و به حوالی ۸/۰ در سال۱۳۹۸ رسیده است. این واقعیت ساختاری بودجه را نشان میدهد چرا که باوجود نوسانات شدید قیمت نفت درآمدهای بسیار متفاوتی را تجربه کردیم و در زمان آقای احمدینژاد به نرخهای بالای ۱۰۰ دلار رسیدیم. این نعمت فراوان نتوانست تغییری در رفتار تولیدی اقتصاد ایران بدهد.
در موضوع «مشارکت عمومی و خصوصی»، سالها مرکز پژوهشهای مجلس و بخشهای سالم سازمان برنامه و بودجه گفتند که چاره و راهحل قانونی و عقلانی وجود دارد و نیاز به هرج و مرج نیست. اکنون در موضوع «مولدسازی» ماهها است که قاطبهی کارشناسان اعم از مرکز پژوهشهای مجلس و بخشهای سالم وزارت امور اقتصادی و دارایی میگویند راهحل قانونی و عقلانی وجود دارد و نیاز به هرج و مرج نیست.
رؤسای محترم قوا و نمایندگان محترم
پرسش این است که چرا در هر دو موضوع، صدای کارشناسان کاربلد و شریف ناشنیده میماند و فقط نورسیدگانی که ادعا میکنند راهحل عقلانی و قانونی وجود ندارد، به مقامات دسترسی دارند؟
تصریح و تأکید میکنیم که:
دعوا بر سر این نیست که چرا اموال ملت را زایا و مولد میسازند. دعوا بر سر این است که آیا فروش اموال و واریز به هزینههای جاری، اساساً مولدسازی است؟
دعوا بر سر این نیست که اگر زمینی بیکار افتادهاست، آن زمین به کار گرفته شود. دعوا بر سر این است که فعالیتی که روی این زمین انجام میشود چه خواهد بود؟ و چگونه تعیین خواهد شد؟ و زمین در اختیار چه کسی قرار خواهد گرفت؟
دعوا بر سر این نیست که وقتی ما میخواهیم با مردم معامله کنیم تا حد ممکن کار را آسان کنیم. دعوا بر سر این است که به اسم آسانسازی تصمیمات به تاریکخانه نرود.
دعوا بر سر بیهوده رها کردن یا نکردن اموال نیست. دعوا بر سر این است که کدام زمین مازاد است و وقتی زمینها فروخته شد، با سیاست افزایش نرخ باروری، در هفت هشت سال دیگر فرزندان ما دسترسی به مدرسه ندارند، درمانگاه و بیمارستان دور است و پلیس - که هیبت وی بسیار مهم است - باید در کانکس بنشیند.
ما با اینکه قبل از غربالگری و بدون تعیین شفاف و روشمند اموال و پروژهها، آنها را واگذار کنیم، مخالفیم. با نقض روشهای شفاف، روشمند و اثربخش انتخاب طرفهای معامله با دولت مخالفیم. با این مخالفیم که بهجای تصمیمگیری شفاف و پیشبینیپذیر در قوانین و مقررات انتخاب طرف قراردادهای دولتی مندرج است، چند نفر تصمیم بگیرند که چه چیزی را با چه قیمت و چه شرایطی به چه کسی واگذار کنند.
ما با این مخالفیم که اعتراض به خطاهای این فرایند پیچیده جرمانگاری شود و با این کار دهان هر خیرخواهی را بدوزند.
ما با این که تمام اصول مالی قانون اساسی تعطیل شود، مخالفیم.
ما با اعمال هر نوع تبعیض در عدلیه مخالفیم.
این که سه رکن اصلی عدلیه در مورد تعدادی از صاحبمنصبان بلندپایه نادیده گرفته شود، مخالفیم.
ما با این مخالفیم که قانونگذاری که حق نمایندگان مردم است به چند نفر سپردهشود.
مشروطه یکباره به سلطنت رضاخانی نرسید، آیا از آینده نمیترسیم؟ ما الان روزهایی را سپری میکنیم که هنوز از نسل انقلابیون پیش از انقلاب و فداکاران دوران دفاع مقدس تعدادی باقی ماندهاند و از رهبری کسی برخورداریم که در طول این سالها یکصد و هفتاد و هفت بار بر احترام، لزوم و ثبات قانون اساسی پای فشردهاست.
ما با این مخالفیم که در لایحه برنامهی هفتم توسعه، همه این هرجومرج، لغو قانون اساسی، نقض قوانین عادی و فروکاستن آئیننامههای هیئت وزیران و سازوکارهای مربوطه به یک دستورالعمل فاقد وجاهت در نظم حقوقی کشور، لباس قانون بپوشد.
نتیجهی آوردن این احکام در برنامهی پنجسالهی هفتم، آن است که این قانونشکنی خطرناک به جای دو سال، هفت سال ادامه یابد. نکته بسیار مهم آن است که نمیگویند از کی تا حالا لگدمال کردن قانون اساسی و نادیده گرفتن حقوق نمایندگان و حرمت قضات از لوازم توسعه است. تمام منابع اقتصادی بدون استثنا، باز هم میگویم بدون استثنا، عکس این رفتار را واجب میدانند. بنابراین اکنون در آستانهی تصویب برنامهی هفتم توسعه و در حالی که ماهها است یک متن بهعنوان پیشنویس قانون برای مدیریت اموال دولت و مولدسازی در وزارت اقتصاد وجود دارد که ثمرهی کار کارشناسان وفادار به قانون اساسی و فسادستیز است، چرا به این در و آن در میزنیم؟
این پیشنویس قانون به یکی از دو شکل طرح یا لایحه قابل تقدیم به مجلس است که حق تصمیمگیری در این مورد مهم را به نمایندگان ملت که صاحبان این حق هستند برمیگرداند و چون این روش رسیدگی شفاف است، احتمال فساد را کاهش میهد. این متن فرایند آغاز تا پایان مدیریت اموال و مولدسازی را با بیان مفروضات و تعریفات لازم، روشن کردهاست. این پیشنویس قانون، دارای ۱۴ مزیت مهم حقوقی، اقتصادی، نظارتی، فنی، تخصصی، تفاهمساز و شفاف است که هم قانون در آن محترم است و هم انجام کار ممکن.
این پیشنویس اکنون باید طی سازوکار قانونی کشور در مجلس بررسی، اصلاح و تصویب شود. اگر حسننیت هست، راهحل درست، عقلانی و قانونی وجود دارد.
پیشنهادهای عجولانه و خلاف قاعده یا به هرج و مرج میرسد یا به هیچ. روش خیالبافانه مولدبازی هیچ اطمینانی به دستاوردش نیست اما یقینی به ویرانی و رواج بیقانونی و فساد در کشور هست. در پایان یادآور میشوم که بزرگترین مشکل کشور فسادی است که به شکل سازمانیافته، شبکهای، عمیق و متأسفانه بعضاً قانونی همه چیز را به سمت نابودی سوق میدهد.
هر فسادی یک طرفش بخش عمومی است و از میان بخشهای مختلف درگیر در فساد، بهطور متوسط در جهان، معاملات عمومی ۵۷درصد فساد دولتها را تشکیل میدهد. تازه این در شرایطی است که در ده بیست سال اخیر دنیا بر اثر تجربهی منفی مقرراتزدایی و اثر مخرب آن بر گسترش فساد، به مقرراتگذاری روی آوردهاست. حالا در بزرگترین معاملات عمومی کشور بر روی کمیابترین عامل تولید، با این شدت ولنگاری و بیاعتنایی به قوانین مادر که به هرج و مرج قانونی منجر میشود، چه فساد و هرج و مرجی به وجود خواهد آمد؟
جالب است که هر وقت صحبت از مبارزه با فساد مطرح میشود، میگویند: با بگیر و ببند کار به جایی نمیرسد. میگویند: باید مناسبات و ساختارها درست باشد. اما حالا میبینیم تمام اینها را به هم میریزند و تمام عوامل زمینهساز فساد را فراهم میکنند. با تصویب چنین مصوباتی، خیال مفسدان راحت میشود. چون دیگر نه با فساد میتوان مبارزه کرد و نه با مفسد.
بزرگان! رؤسای قوا! نمایندگان مردم!
به داد قوانین و اموال مردم برسید.
ارسال نظر