رستگاری در «سن خوزه»
سیزده سال پیش در روز 5 آگوست برابر با 14 مرداد یکی از خارقالعادهترین و عجیبترین و سهمگینترین حادثه معدنی در جهان به وقوع پیوست؛ معدن زیرزمینی سن خوزه در خشکترین بیابان جهان در «آتاکاما» شیلی- همان بیابانی که «پاتریسیو گوسمان» مستندساز برجسته شیلیایی با فیلمهایش جهان پس از آلنده را با خاکش آشنا کرد- آن روز خبرها برای دنیا داشت.
عرشه آنلاین: محمد رضائی روزنامه نگار : سیزده سال پیش در روز ۵ آگوست برابر با ۱۴ مرداد یکی از خارقالعادهترین و عجیبترین و سهمگینترین حادثه معدنی در جهان به وقوع پیوست؛ معدن زیرزمینی سن خوزه در خشکترین بیابان جهان در «آتاکاما» شیلی- همان بیابانی که «پاتریسیو گوسمان» مستندساز برجسته شیلیایی با فیلمهایش جهان پس از آلنده را با خاکش آشنا کرد- آن روز خبرها برای دنیا داشت.
معدنچیهای سن خوزه در وسط آن بیایان خشک و بیوجود، تنها موجوداتی بودند که با اتوبوس از سراسر شیلی به آنجا میآمدند. برای اینکه عمق این معدن زیرزمینی دارای مس، آهن و طلا که قدمتش به اواخر قرن نوزدهم میرسد را درک کنیم همین بس که بدانیم باید از دریچه ورودی آن حدود ۶ کیلومتر را طی کرد تا به پایین آن رسید.
در آن صبح سیاه که کارگران آن شیفت آماده ورود به معدن میشدند، میدانستند که در طول شب گذشته زمین میلرزید و معدن ناله میکرد اما وقعی نگذاشتند. هوا در عمق معدن گرم و رطوبت ۹۸ درصد و دما تا ۴۰ درجه میرسد؛ آن روز «فرانکلین» و «خورخه» در تدارک ناهار برای بقیه بوده و در اعماق معدن با تویوتا هایلوکس در حال حرکت بودند که صاعقهای میبینند و بلافاصله صدای مهیب شبیه فرو ریختن یک آسمان خراش به گوششان میرسد و شد آنچه که باید نمیشد؛ سقوط صخرهای با ۷۰۰ هزار تن وزن؛ توصیف هکتور توبار روزنامهنگار آمریکایی در کتابی که بعدها در این مورد نوشته و پادکستی نیز از آن در چنل بی منتشر شد، خواندنی است: «یک صخره عظیم گرانیتی به بلندی یک ساختمان ۴۵ طبقه از کوه جدا شده و از لایههای مختلف معدن سقوط کرده و پایین آمده بود.»
گویی آخرالزمان شده بود با غرش سهمگین طوفان، رگبار خاک و سنگ در اعماق زمین و ۳۳ بیپناهی که از هراس زنده به گوری به سمت جانپناه فرار میکردند در حالی که کوه میغرید و همگی گرسنه بودند و غذا هم اگر مطابق معمول مصرف میشد تنها کفاف ۴۸ ساعت را میداد. رییس انتخاب کردند و غذا را جیرهبندی کردند و ۶۹ شب همچون رستگاران «شاوشنگ» با «امید» به آزادی به خواب میرفتند.
از صبح فردای بعد از حادثه تمام راههای نجات و آزادی را پیمودند از روشن کردن آتش برای انتقال دود به بیرون و خبر از سلامتشان تا استفاده از لودر برای باز کردن راه و تلاش برای ساختن نردبان که هیچ نتیجهای نداشت. اما چون «امید» داشتند، به ۳۳ رستگاری تبدیل شدند که در اعماق زمین در پی روزنهای برای آزادی بودند در حالی که جهان هم به مدت ۶۹ روز به «آتاکاما» چشم دوخته بود. آیا قرار بود ۳۳ نفر دیگر نیز به فهرست ناپدیدشدگان در «آتاکاما» افزوده شود؟ گفته میشود پینوشه بعد از کودتا علیه آلنده، بانی ملی شدن صنعت مس شیلی، بسیاری از مخالفین خود را در این صحرای سوزان در گورهای دستهجمعی دفن کرده بود، ادعایی که بعدها به طور اتفاقی در کاوشهای زمینشناسی در پی کشف بقایای اجساد افراد تأیید شده و شیلی را تکان داد و به فیلم مستندی فاخر از سوی «پاتریسیو گوسمان» تبدیل شد.
باری در آن «بیدرکجا» ۳۳ معدنچی غرق دوده و آلودگی و بوی تعفن بودند و چون برای نظافت شخصی آب نداشتند به جنازههایی متعفن بدل شدند.
یک راه مانده بود و سرانجام تصمیم گرفتند هر روز مراسم دعا اجرا کنند: «ای خدا ما بهترین آدمها نیستیم ولی به ما رحم کن. عیسی مسیح ما را در پناه فیض خود قرار داده» روال روزانه دعا با حضور ۳۳ نفر ادامه یافت تا روز آزادی.
حالا بیش از سه روز است که از زمین و زمان بیخبرند و نمیدانند در بیرون چه غوغایی است برای آزادی آنها؛ ناگهان صدای چرخش مته به گوش میرسد، این صدا نوید آزادی است صدایی که هرلحظه نزدیکتر میشود. اما آنها نیز رفته رفته ضعیفتر میشدند از نداشتن آب و غذای کافی.
حالا ۱۵ آگوست است و یازدهمین روز اسارتشان: «پاها نای راه رفتن ندارد و میلرزد. یک روز در میان یک بیسکویت میخورند؛ یک روز در میان غذا میخورند؛ چشمها گود افتاده، حرف زدنها همه جویدهجویده و دست و صورت همه بیرنگ شده و در اوج ناتوانی و استیصال هستند.» ۲۲ آگوست فرامیرسد و باز هم با صدای مته بیدار میشوند. خانوادهها و تیمهای مختلف آن بالا نزدیک معدن کمپ زده و دو هفته است که منتظرند توصیف هکتور و ترجمه گیرای علی بندری تکاندهنده است. ساعت ۵ صبح گروه نجات احساس میکند که نوک مته به جایی رسیده است. آن پایین اما غوغا شده بود، ۳۳ نفر هر یک در آغوش دیگری دسته جمعی اشک میریختند؛ عجب سوررئالی. مته، دست نجات بود: «با اسپری قرمز روی نوک مته علامت گذاشتند. یادداشتها و وصیتنامههایی را که نوشته بودند با پلاستیک و سیم به دور مته بستند... جمع شدند که جشن بگیرند و با موبایل فیلم گرفتند. در ابتدا با انرژی و صدای بلند سرود ملی خواندند ولی وقتی به خطهای آخر رسیدند صدای آنها کم و پایین بود و کمکم محو میشد چون جانی برای کسی نمانده بود. بعد از خارج کردن مته توسط تیم نجات وزیر معدن شیلی لکه قرمز روی مته را دید. نامهها و یادداشتها را پیدا کردند. فریاد زدند: همه ۳۳ نفر زندهاند. فردی به طرف کمپ خانوادهها دوید تا خبر را فوراً به خانوادههای آنها و رسانهها برساند.» در همین مقطع بود که ناسا به میدان آمد و از احتمال طول کشیدن عملیات نجات طی حدود ۴ ماه خبر داد.
ناسا چندان بیراه هم نگفته بود، داستان نجات این 33 نفر بیش از دو ماه به طول انجامید و روز شصت و نهم و پس از یک دوره طولانی عملیات نجات، روز آزادی بود. کپسول نجات به پایین فرستاده شد و از جوانترها شروع شد تا اگر در طی مسیر خروج، اتفاق غیرمترقبهای پیش آمد بتواند از پس مشکلات برآید.
تمام دوربینهای مشهورترین رسانههای جهان روی حفرهای زوم کرده بودند که پس از خروج هر یک از آن 33 نفر همگی هورا میکشیدند، آنها آرام آرام و سرشار از احساسات به زندگی بازگشتند، در حالی که جهان تصویری سوررئال را در رسانهها به نظاره مینشست و از یک کابوس دهشتناک به طور معجزه آسایی رهایی مییافت.
ارسال نظر