دور دور کافه داری عدالت خواهان در بلوار اندرزگو ! افشاگر سیسمونی نوه قالیباف کافه لاکچری زد؟
اخیرا شایعاتی منتشر شده مبنی بر افتتاح کافه جدید توسط وحید اشتری در اندرزگو، منطقه لاکچری نشین تهران واکنشهای زیادی در پی داشته. وحید اشتری به عنوان « عدالتخواه» شناخته میشود و اکثر صحبتهای او مربوط به معیشت قشر ضعیف است. در این میان، برخی از اسنادی که او گاهی از مقامات منتشر میکرد به مشهور شدن او کمک کرده بود
این مکان در شمال تهران خبرسازترین نقطه ایران است
اخیرا شایعاتی منتشر شده مبنی بر افتتاح کافه جدید توسط وحید اشتری در اندرزگو، منطقه لاکچری نشین تهران واکنشهای زیادی در پی داشته. وحید اشتری به عنوان « عدالتخواه» شناخته میشود و اکثر صحبتهای او مربوط به معیشت قشر ضعیف است. در این میان، برخی از اسنادی که او گاهی از مقامات منتشر میکرد به مشهور شدن او کمک کرده بود.
ماجرای سیسمونی نوه محمدباقر قالیباف و ماجرای زمین های وقفی عروس رئیس اوقاف از جمله گزارش های جنجالی او بود
آفتاب یزد در مطلبی نوشت :کافه کوچ متعلق به کسی است که به کاشف ماجرای سیسمونی گیت مشهور شده و البته در سالهای اخیر هرجا صحبت از عدالتخواهی و تجمعات عدالتخواهانه و تجمل گرایی مسئولین یا خانواده های اون ها شده بود، حضور فعال حقیقی و مجازی داشته و طیف گسترده ای را با خود همراه کرده بود.
البته اصل ماجرای فعالیت اقتصادی و کافه داری نه مطرود است و نه قبیح چرا که اتفاقا برای هرکسی مایه افتخار و مباهات در جامعه اسلامی خواهد بود و می تواند اثرات خیر زیادی را داشته باشد اما مسئله اصلی نوع نگاهی هست که به این ماجرا می توان داشت. اگر شخص دیگری در چنین نقطه ای از تهران این کار را میکرد و یک ارتباطی با یکی از مسئولین و یا بزرگان داشت، حتما آقای اشتری و جریان همفکران مطبوع وی مطالبی را علیه این کار با هشتگ کافه_گیت
یا اندرزگو_گیت را ترند شبکه های اجتماعی می کردند و از هر تریبونی این اتفاق را به باد انتقاد می گرفتند و آن را مصداق فساد با چفیه یا عناوین دیگر توصیف می کردند!
حالا سوال اینجاست آبا اگر بنا به راه اندازی کافه بود، نمی شد آن را در منطقه ای دیگر مثلا خیابان کریمخان زند و ایرانشهر و حوالی فردوسی که اتفاقا پر از کافه های مختلف بنا کرد؟ حتما باید به بلوار اندرزگو که از نمادهای لاکچری لایف بودن است رفت؟ حوالی انقلاب و فردوسی و هفت تیر به بدنه جامعه نزدیک تر بود یا آن بالا بالاها و کدام با فلسفه عدالتخواهی که مدتها با آن همه را نواختید بود؟
شاید اگر بنا به همفکران عدالتخواهی مدل آقا وحید بود الان باید می گفتیم فساد با شعار عدالتخواهی اما ما فقط نوع نگاه را نقد میکنیم و به کسی برچسب فساد را به صرف راه اندازی کسب و کار را نمی زنیم اما حقیقتا باید گفت که به نظر می رسد عدالتخواهی با آن معنای سابق دیگر برای آقا وحید و رفقا کاربرد نداشته و از عدالتخواهی پر سر و صدا رسیده ایم به یک عدالتخواهی پروژه ای که آن وسط کار و کاسبی هم میکنیم!
خلاصه که عدالتخواهی مدل آقا وحید اشتری وارد فاز جدیدی در میان دور دور ها شده است شاید رفتند آنجا تا از نزدیک رصد کنند و پروژه های جدیدی را کشف و منتشر کنند! الله اعلم! ما که از اول هم سر از کار این آقا وحید و رفقا در نیاوردیم!
فقط باید گفت الله برکت آقا وحید و امیدواریم همانطور که عدالتخواهی موسمی و پروژه ای خیر و برکت داشت کافه کوچ هم پر خیر و برکت باشد و از همانجا با مفاسد و مفسدین با چفیه و بی چفیه برخورد کنند و آنجا مقری جدید برای عدالتخواهان و هماهنگی پروژه ها باشد….علی برکت الله … کوچتان از عدالتخواهی به کافه داری مبارک ..
یک کاربر با نام «خانم فردوس» دربارهی افتتاح کافهی وحید اشتری در خیابان اندرزگو تهران در شبکهی اجتماعی ایکس نوشت:«افتتاح یه کافه تو اندرزگو چقد سرمایه میخواد؟!آیا میشه از آقای اشتری به عنوان لیدر عدالت خواهان و کسی که همیشه دنبال شفافسازی محل درآمد رقباشون بودن ، بخواییم که محل درآمد و سرمایه خودشون برای افتتاح کافه در گرون ترین منطقه تهران رو شفاف کنن؟!کی گفته فقط مسئولین باید جواب پس بدن؟!وقتی طرف لیدر عدااالت خواهیه!اینهمه دنبال شفافیته صبح تا شب به همه گیرمیده اطلاعات طبقه بندی ازمسئولین نظام داره نبایدبگه به کجا وصله؟ازکی اطلاعات میگیره؟ منبع مالیش کجاست؟پس اگه پول کثیف از طریق رانت و پروژه تو بخش خصوصی باشه اکیه؟!»
روزنامه صبح نو در این باره نوشته: شبه جریان عدالت خواهی از پایین شهر به کانادا و اندرزگو رفت تا شاهدی بر استحاله یک گفتار تند و تیز و رادیکال باشد. این شبه جریان که اکنون نمادهایی از زندگی متفاوت از شعارهایش را به تصویر می کشد و از برنده ها شده در تمام این سال ها با تخریب ها و بازنمایی ها موجب تردید جامعه به شخصیت ها و نهادهای کشور و در نهایت ناامیدی بخشی از جامعه شد. حاصل چنین ادبیاتی بازتولید یک نوع عدالت خواهی کاذب و نئومارکسیستی بود که دقیقا در نقطه مقابل پیشرفت و توسعه قرار میگرفت. آیا باید منتظر پایان این شبه جریان بود؟ هنوز نامهای که در آستانه انتخابات مجلس یازدهم توسط صد جوان که خود را عدالتخواه مینامیدند که حاکی از به بنبست رسیدن جناح چپ و راست در سیاست بود، از خاطرهها محو نشده است. نامهای تحت عنوان؛ «بنبست حداد عارف» که با امضای «پویش مجلس عدالتخواه» نوشته شده بود. در این نامه که امضای افرادی چون مهدی نصیری، صدرالساداتی، سید مجید حسینی، وحید اشتری، میعاد صالحی، اصنافی، تفرشی، خراسانی و نفراتی با همین تیپ فکری به چشم میخورد، به دو جناح اصلی سیاسی کشور حمله و سیاست داخلی به بنبست تعبیر شد؛ چیزی شبیه شعار «اصلاحطلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» که از میانه دهه ۹۰ شنیده میشد و اکنون این جوانان مدعی عدالتخواهی تلاش میکردند تا نمایندگی طیف اجتماعی دلزده از نیروهای سیاسی را به دست آورند، از همین رو خود تبدیل به پمپاژکننده خبرهای ناگوار و محتواهای ناامیدکننده شدند.
گزاره «حدادِ عارف»
در بخشی از این بیانیه آورده شده بود: «حدادِ عارف»، پیروز همه بازیهاست. خانه مردم سالهاست بین دوگانههای مجمع روحانیون و جامعه روحانیت، چپ و راست، تتلو و شجریان، دیوارکشی و کنسرت، تفکیک جنسیتی و استادیوم، اصولگرا و اصلاحطلب و... دست به دست شده است. وضعیت فاجعهبار کنونی، صرفا متعلق به مجلس دهم نیست.» اما در نهایت فهرست این طیف در انتخابات مجلس به جایی نرسید و بهعنوان لیست تأثیرگذار جدی گرفته نشد؛ اما پس از حدود چهار سال این جمع مدعی عدالتخواهی که ژست بازتابدهنده صدای بازندهها گرفته بودند و به جناحهای سیاسی انگ برنده بودن میزدند، اکنون خود از برندهها شدهاند و در تناقض حرف و عمل قرار گرفتهاند. تصاویر مجید حسینی در کانادا و وحید اشتری در کافه اندرزگو نشان میدهد که گفتاری که تحتعنوان عدالتخواهی به ساختارهای رسمی، افراد سیاسی و جناحها حمله میکرد و بانی بسیاری از تخریبها بود، در پی تناقض حرف و عمل به پایان خود نزدیک شده و نزد جامعه تا حدود زیادی بیاعتبار گشته و به بنبست رسیده است. این شبهجریان که اکنون نمادهایی از زندگی بالاتر از سطح متوسط را به تصویر میکشد، در تمام این سالها با تخریبها و بازنماییها که خیلی از آنها بدون سند بود و حالت پروژهای داشت، موجب ناامیدی بسیاری از افراد جامعه در طیفهای مختلف شد.
حاصل چنین ادبیاتی، بازتولید یک نوع عدالتخواهی کاذب و نئومارکسیستی بود که دقیقا در نقطه مقابل پیشرفت و توسعه قرار میگرفت که بذرش را این گروه کاشتند، نفرتش به جامعه رسید و قدرتش به گروهی دیگر. در نهایت از آن جمع جز پریشانی و شاید پشیمانی چیز دیگری نماند؛ اما حاصلش، تخریب نهادها و شخصیتهای نظام و ناامیدی مردم بود.
واقعیت این است که نه کانادا رفتن و نه کافه اداره کردن هیچکدام ذاتا دارای مشکل نیستند؛ اما نشستن بر جایگاهی که سالها نقدش میکردند، جدا از اثبات بیصداقتی، نشانهای بر پروژهای بودن این رفتارها است که پس از نخنما شدن پروژه و اتمام آن، منجر به پایان یک طیف سیاسی و فکری میشود. طیفی که به یکباره ترویج و برجسته شد؛ اما چون بهجای مبانی اندیشهای بیشتر وارد پروژههای سیاسی شد، دوام نیاورد و به پایان رسید. شبهجریان عدالتخواهی از پایین شهر به کانادا و اندرزگو رفت تا شاهدی بر استحاله یک گفتار تند و تیز و رادیکال باشد. اندرزگوها ناگهان خود کانادایی و اندرزگویی شدند؛ اما آمران پروژهها همچنان مسئولیت نمیپذیرند و خود را پنهان میکنند. باید مراقب بود تا دوباره آمران را سودای پروژه جدید نیاید.
مسیر عدالتخواهان از کجا منحرف شد؟
بازخوانی کنشهای جریان عدالتخواه که یکی از اولین بارقههای آن، کارتنخوابی تعدادی از دانشجویان مقابل شهرداری تهران در ابتدای دهه 80 و در اعتراض به عدم رسیدگی به وضعیت کارتنخوابها توسط شهرداری بود، حاکی از این است که این جریان در ابتدای تولدش، موقعیت بدی را برای کنشگری خود انتخاب نکرده بود. حتی تداوم آن تا سالهای ابتدایی دولت روحانی آنجا که در اعتراض به عملکرد دولت در زمینه انعقاد قراردادهای IPC نفتی مقابل وزارت نفت تجمع کرده و با برخورد سختی نیز مواجه شدند، مسیری تقریبا منطقی در امر مطالبه عدالت به نظر میرسد.
اما از سال 96 به بعد به هر دلیلی که باید ریشه آن را در روابط و خط و ربطهای پیدا و پنهانی جستوجو کرد، مسیر مطالبهگری تندتر و به سمت اصل حاکمیت جمهوری اسلامی کج شد.
که نوعی از عدالتطلبی احمدینژادی را به ذهن متبادر میکرد که از آن به عدالت منهای ولایت نام میبرند. جمله وحید اشتری درباره الگو نبودن حاج قاسم برای او در حوزه سیاسی و اجتماعی ادامه همین روند بود.
اما از سال ۹۶ و آشوبهای دیماه آن سال که به دلیل ناکارآمدی بخش اجرایی، مسأله صندوقهای اعتباری و سوخت شدن سپردههای مردمی جرقه خورد، سویه مطالبات جریان عدالتخواهی و چهرههای رسانهای آن، از نقد گفتمان و عملکرد دولت روحانی و بیمهری آن با طبقات محروم، به سمت کلیت حاکمیت رفت. تقریبا از آن مقطع، تیزی و تندی هجمهها، وسعت و دایره آن و سیاهی تصویری که از کشور تصور میکردند، بهطور تصاعدی افزایش یافت. همزمان، برخی چهرههای وابسته به این جریان به نحوی محسوس ضریب رسانهای بیشتری یافتند و به نماد و تریبون اصلی این جریان تبدیل شدند.
رونق افشاگری!
چنین تقابل گفتمانی با کلیت ساختار سیاسی و پمپاژ این گزاره که نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران سرشار از فساد و اصلاحناپذیر است، در جریان ناآرامیهای بنزینی آبان ۹۸ که آن نیز ناشی از عملکرد بد دولت روحانی بود، به اوج خود رسید. مصادف با این فضا، گزارهای تحتعنوان افشاگری تبدیل به شاخص اصلی تحرکات شخصیتهای معروف جریان عدالتخواهی شد. همزمان نوعی اتحاد گفتمانی بین چهرههایی دیده میشد که تا دیروز اساسا در جبهههای متعدد و با سلایق گوناگون بودند که وجه اشتراک آنها، شعارهای افشاگری و فسادستیزی بود. برای مثال در موارد متعددی یاشار سلطانی و وحید اشتری کنار هم قرار میگیرند.
این کلیت مسیری است که این جریان در این دو دهه طی کرده و اکنون به شخصیتهایی رسیده است که هرازگاهی با حملات نقطهای و هدفدار، در تلاش هستند اثبات کنند که دامنه فساد تا بالاترین سطوح سیاسی کشور رسوخ کرده و برخلاف آنچه که بزرگان انقلاب تأکید دارند، جمهوری اسلامی درگیر یک فساد سازمانیافته و سیستماتیک است.
این مکان در شمال تهران خبرسازترین نقطه ایران است
اما مطالعه مسیر و نوع کنشگری آنها نشان میدهد که حاملان این شبهگفتمان، در تعارضها و تناقضهای تاریخی شگرفی در کنشگری سیاسی غوطهور هستند و درحالیکه تلاش داشتند خود را نماینده حاشیهنشینان معرفی کنند، یکی در گرانترین نقطه تهران کافه افتتاح میکند و دیگری که سالها منتقد طبقه برندهای بود که سر از کانادا درآوردهاند، در خیابانهای این کشور مشاهده میشود.
عدالتخواهی پایان یافت؟
آنچه بدیهی است، پایان اشتریها و مجید حسینیها به معنای پایان عدالتخواهی نیست و کیست که نداند عدالت یکی از ملزومات بقا و تکوین جامعه اسلامی است و عدالتخواهی درست حتما تأمینکننده رشد و شکوفایی جامعه خواهد بود.عدالتخواهی کاذب به بنبست رسیده و به پایان نزدیک شده که این میتواند طلیعهای برای آزاد شدن عدالت از دست این مدعیان باشد.
ارسال نظر