خانهها و شهر در گنداب و لجن / اینجا باران نعمت نیست ، نکبت است
ارتفاع آب تا بالای زانومون بود. آب که نبود. فاضلاب خونهها بود که از کف خیابونا بالا زده بود. وقتی رسیدم به محل کارم، آنقدر بوی لجن گرفته بودم و آنقدر کثافت به لباسام چسبیده بود که خجالت کشیدم برم سر کار. از توی خیابون به همکارم تلفن زدم و خواهش کردم برام مرخصی رد کنه. دوباره همون مسیر رو با پای پیاده برگشتم سمت خونه. لباسام رو انداختم توی سطل زباله. تشت دستم گرفتم که فاضلاب و لجن کف خونه رو جمع کنم بریزم بیرون....»
بنفشه سامگیس روزنامه نگار با سابقه و گزارش نویس تحقیقی در اعتماد نوشت :«ارتفاع آب تا بالای زانومون بود. آب که نبود. فاضلاب خونهها بود که از کف خیابونا بالا زده بود. وقتی رسیدم به محل کارم، آنقدر بوی لجن گرفته بودم و آنقدر کثافت به لباسام چسبیده بود که خجالت کشیدم برم سر کار. از توی خیابون به همکارم تلفن زدم و خواهش کردم برام مرخصی رد کنه. دوباره همون مسیر رو با پای پیاده برگشتم سمت خونه. لباسام رو انداختم توی سطل زباله. تشت دستم گرفتم که فاضلاب و لجن کف خونه رو جمع کنم بریزم بیرون....»
این جملهها، حرفهای یکی از اهالی بندر امام است؛ سه روز بعد از باران......
10 روز از بارندگی در استان خوزستان گذشته اما اهالی اهواز و کوت عبدالله و آبادان و رامشیر و بندر امام، هنوز در مسیر رفت و آمد به خانه و محل کارشان، روی لجن ماسیده از سرریز فاضلاب هفته قبل پا میگذارند. بارانی که ازبامداد 25 آبان بر سر خوزستان بارید، هزاران خانواده را در این شهرها گرفتار کرد؛ مردمی که خواب بودند و سپیده صبح بیدار شدند و دیدند لجن و گندابِ سرریز شده از دریچههای فاضلابِ خیابانها و کوچهها، کف خانهشان دَلَمه بسته و دیوار خانههایشان، تا 50 سانت بالاتر از زمین، نم کشیده. گرفتگی گلوی فاضلاب خوزستان، همسن خیلی از اهالی اهواز و کوت عبدالله و آبادان و رامشیر و بندر امام است؛ مردم 30 ساله و 35 ساله و 40 سالهای که خاطرات مشمئزکنندهای از راه رفتن در فاضلاب دارند و از اینکه همه اینسالها، چند بار در هر سال، به وقت بارش پاییزی و زمستانی که از چشم مسوولان استان «رحمت» است اما برای این مردم، «نکبت»، مجبور بودهاند با همان لباسی که به تن دارند، به دل فاضلاب جاری در خیابانها بزنند که به مدرسه و دانشگاه و محل کار بروند یا همراه مادر و پدر و همسر و فرزند، نقش پمپ تخلیه آب را ایفا کردهاند و به بدویترین شیوه و با قابلمه و دیگ و تشتی که از لجنِ غوطهور در حیاط خانهشان، بیرون کشیدهاند، گنداب لیز و لغزان کف اتاقها را بروبند. سوال این مردم این است «در این همه سال، شهرداری اهواز و آبادان و کوت عبدالله و رامشیر و بندر امام با این همه پولی که از دولت برای احداث و بازسازی شبکه فاضلاب گرفته، چه کرده که هنوز با 4 قطره باران مجبوریم در نجاست دست و پا بزنیم؟»....
قصه اول: آبادان
تصویر صفحه اول وبسایت شهرداری آبادان، نمایی پانوراما از شهری خاکستری در جوار دریاست؛ در این تصویر، همهچیز سر جای خود ایستاده و انگار به شهر گفتهاند «آماده، یک، دو، سه» در این تصویر، خیابانها تمیز است، دریا آرام است، قایق و لنج، انگار روی خطوط خطکش لنگر انداختهاند، حتی اعوجاج دود شعلهای که از دودکش پالایشگاه زبانه میکشد هم، به چشم مینشیند. از آن عکسهایی است که آدم ببیند به حال ساکنانش غبطه میخورد که چه خوشدل در این شهر آرمانی زندگی میکنند. به یکی از اهالی آبادان؛ یکی از کسبه خیابان ته لنجیها، گفتهام صفحه اول وبسایت شهرداریشان را نگاه کند و نظرش درباره همین عکس را در پیامک برایم بفرستد. پیامی نمیفرستد. از هر ثبت و سندی میترسد. تلفن میزند و با همان لهجهای که «سین سلام» کسرهدار میشود، میگوید «ما منظورت رو نفهمیدیم اما هر چه هست، اینجا آبادان ما نیست. آبادان، سالهاست که دیگه آباد نیست.»
نانوای آبادانی، چند سال قبل جلوی مغازهاش پلهای زد به ارتفاع 25 سانت که وقتی باران میزند و ارتفاع آب کف پیادهروها، تا زیر زانو بالا میآید، این پلههای سیمانی و دیوارههای دو سمتش، مثل سیلبند، پساب و گنداب جاری در خیابان را مهار کند اما وقتی باران، آبادان را محاصره میکند، این پلهها هم حریف زور سیل لجن نیست و نانوا میگوید هر ماشینی که از خیابان رد میشود با همان سرعت 30 یا 20 کیلومتر در ساعت - چون اصلا با حجم لجن لیزی که عرض خیابان را پر میکند، راندن با سرعت بالاتر، ممکن نیست - شتک غلیظ فاضلاب از روی همان پلهها میزند به کف مغازه. نانوا میگوید مغازهاش باید معطر به عطر نبات و وانیل و میخک و هل و طعمدهندههای غذایی باشد ولی به وقت بارندگی، هوای مغازه بوی مردار میگیرد.
«یک هفته از بارندگی گذشته ولی خیابونای شهر هنوز پر از گل و فاضلابه. وقتی بارون میاد، کانال فاضلاب شهر پر میشه و فاضلاب از کف خیابون و کوچههای فرعی بالا میزنه. وضع ما، نسبت به جنوب شهر، خیلی بد نیست. نهایت اینه که هر بار فاضلاب میاد کف مغازه، جارو دست میگیریم و تمیزش میکنیم. جنوب شهر، فاضلاب میره توی زندگی مردم و رختخواب و قالی و ظرف و اجاقشون به کثافت کشیده میشه. روستاها رو که اصلا فراموش کن. آبادان که بارون بباره، روستاها همه میرن زیر آب.»
نانوا اسم میبرد از مردمی که با یک بارندگی زمینگیر میشوند آنهم نه یک بار، هر سال و سالی چند بار؛ خیابان پرویز، خیابان ته لنجی، خیابان امام، فلکه کارون، اینها از همان خیابانهایی است که هنوز خانههای حیاطدار کهنه دارد و حیاط خانهها، پایینتر از سطح خیابان و کوچه است و به وقت بارندگی، تونلهای بیظرفیت فاضلاب شهری، به سرعت پر و لبریز میشود و سیل لجن و فاضلاب، حل شده در هم، کف خیابانهای مسطح شهر جاری میشود و به حیاط خانه مردم میرسد و گودی حیاط را پر میکند و حریم را هم میشکند و ثمره مدیریت افتضاح شهری را مردم باید با تشت و لگن و قابلمه از کف اتاق خانههایشان جمع کنند.
«برای شهرداری آبادان، جنوب شهر موجودیت نداره. من 38 سالمه و از وقتی یادم میاد، بعد از بارون تا دو روز، سه روز بعد، توی گل و فاضلاب رفتیم و اومدیم. دی ماه پارسال، ارتفاع لجن و فاضلاب کف خیابون 35 سانت بود. تا زیر زانو.»
نانوا، هفته قبل و روز بعد از بارندگی، مغازهاش را تعطیل کرد چون میدانست مثل همیشه در این روز مشتری ندارد. اغلب کسبه آبادان همین کار را میکنند؛ روز بعد از بارندگی، مغازهشان را تعطیل میکنند و هر روز تعطیلی مغازه، حداقل یک میلیون تومان خسارت است برای کاسبی که هر ماه 5 یا 10 میلیون تومان به صاحب مغازه اجاره میدهد. کاسب خیابان «ته لنجیها» از همین قسم است؛ بنکدار است و ماهی 10 میلیون تومان به صاحب مغازه اجاره میدهد اما هفته قبل و روز بعد از بارندگی، مغازه را تعطیل کرد.
«4 ساعت که بارون بباره، خیابونا پر از آب میشه و ارتفاع آب توی بعضی خیابونا به 50 سانت هم میرسه. خیابون جمشیدآباد، ارتفاع آب آنقدر بالاست که ارتباط اینطرف خیابون با اون طرف خیابون قطع میشه. باید چکمه بهپا کنی تا از عرض خیابون رد بشی. خیلیها که چکمه لاستیکی ندارن، مجبورن با همون کفش معمولی توی فاضلاب راه برن.»
این کاسب، بچه آبادان است و یکی از هزاران هزاری که جنگ، خاطرههایشان را شست و برد. این کاسب یادش میآید سال 69 که از غربت وطنی گریختند و به شهرشان برگشتند، وسط خرابهها، کپهای خاک و آجر نشانشان دادند و گفتند «اینجا خانه شما بوده، این 800 هزار تومن را بگیرید و خانهتان را بسازید.»
مردم خانههایشان را ساختند اما دولت، ترجیح داد یادش برود که باید برای این شهر برخاسته از بستر احتضار، همه آنچه داشت و حالا ندارد را از نو بسازد. کانالهای فرسوده و تیر خورده را وصله زدند و دوباره زیر زمین کاشتند تا مجرای فاضلاب شهری شود که حالا جمعیتی بیشتر از سال 57 داشت.
«31 ساله که ساکن آبادانم ولی شرایط هیچ سالی بهتر از سال قبل نبوده چون بعد از جنگ، هیچ زیرساخت جدید و قابل تعریفی برای شهر ایجاد نشد. باید از نزدیک ببینین که هر بارندگی چه به سر مردم میاره. معروفترین منطقه آبادان، همین خیابون ته لنجیهاست که بعد از بارندگی، تمام کوچههاش در آب غرق میشه. البته در بعضی مناطق مثل جمشیدآباد و کنار شط و 20 متری، سرریز شدن فاضلاب ربطی به بارندگی نداره. زیرسازی شهر به حدی افتضاحه که فاضلاب این مناطق، دایم از دریچهها بالا میزنه و کف خیابونا سرازیر میشه چون کانال فاضلاب شهر، گنجایش نداره. کل شهر، دو تا ماشین تخلیه فاضلاب داره ولی ماشین تخلیه فاضلاب هم کار خیلی عجیبی انجام نمیده جز اینکه توی کانال فاضلاب شهری سیم میندازه که به قول شهرداری چیها، سوراخ فاضلاب رو باز کنه. اگه بیایید آبادان، حس میکنین اینجا جنگ هنوز تموم نشده. شهر 100 متر آسفالت سالم نداره. برای آب به شرکت آب و فاضلاب پول میدیم ولی باز هم آبی که توی لوله خونههاست، غیر قابل خوردنه و باید آب شیرین بخریم یا دستگاه تصفیه آب نصب کنیم.»
کاسب خیابان ته لنجیها، از آن مردمی است که چارهای جز ماندن در آبادان ندارند و خیلیها مثل خودش را میشناسد که سرمایهای در کفشان نیست که جرات هم پشت بندش بیاید و بتوانند دیوار نوستالژی را بشکنند و بند ناف «آبادانی بودن» را دور بیندازند و بروند به شهری که حداقل، بارندگی مایه سرافکندگی نشود.
«کاش آب بارون بود؛ آب سیاه لجن میزنه بیرون و از خیابون، میکشه توی حیاط خونههایی که صاحبانش نتونستن تعمیرات انجام بدن و کف خونهشون رو بالاتر بیارن. جلوی مغازه من یک دریچه فاضلابه که وقتی بارون بباره، این دریچه به جای بلعیدن آب، فاضلاب پس میده و لجن سیاه ازش بیرون میزنه و کل خیابون رو به کثافت میکشه. توی جوی اغلب خیابونای جنوب شهر به جای آب، لجن و فاضلاب جریان داره چون فاضلاب خونهها رو به همین جویها وصل کردن.»
مرد کاسب، همین طور که با من حرف میزند، جواب مشتری را هم میدهد. مشتری، زنی است که آمده 200 گرم عدس بخرد و نیمی از حرفهای کاسب را شنیده و صدایش از آن طرف خط تلفن میآید که به کاسب میگوید: «بگو که خونه و زندگیمون به کثافت کشیده میشه. بارون برای همه نعمته، برای ما کثافته.»
قصه دوم: کوت عبدالله
دمای هوا در کوت عبدالله در روز دوم آذر، 21 درجه بود اما مردم شهر؛ آنهایی که جنوب کوت عبدالله و مناطقی مثل درویشیه مینشستند، برای خشک کردن دیوارهای نمکشیده خانهشان بخاری روشن کردند. یکی از این مردم، رانندهای است که وقتی با صدای اذان مسجد از خواب بیدار شد و پا به زمین اتاق گذاشت، تا قوزکش توی آب رفت.
«بارون از نیمه شب شروع شد. ما خواب بودیم. وقت اذان صبح که بیدار شدیم، کف خونه 15 سانت آب جمع شده بود. فاضلاب حیاط پر شده بود و بالا زده بود. فردا صبحش، سه تا قالیمون رو دادیم قالیشویی.»
شبکه فاضلاب کوت عبدالله هم مثل باقی شهرهای خوزستان، ویران است؛ کانالهای کم حجم و معیوبی که گنجایش خوراکش را ندارد و دایم در حال استفراغ کف خیابان و خانه مردم است. شهرداری کوت عبدالله البته هیچوقت هزینه خسارتی که بابت شبکه ناسالم جمعآوری آبهای سطحی به زندگی مردم شهر وارد میشود را گردن نمیگیرد و این راننده هم میگوید که برای شستن همین سه تخته قالی، باید 800 هزار تومان به قالیشویی پول بدهد درحالی که تا سه روز بعد از بارندگی نتوانست کار کند چون ورود فاضلاب به موتور و اگزوز، معلوم نبود چه به سر ماشین میآورد و چقدر خرج برایش میتراشید... .
«هر وقت بارون میاد، تا یکی دو روز بعد، کار ما هم تعطیل میشه چون مسافری توی خیابون نیست و اگه باشه هم جرات نمیکنیم توی این سیل کثافت ماشین بیرون ببریم. همه خیابونا تا زانو گل و لجنه. شهر تا دو روز تعطیل میشه. هر روز که کار نکنم یعنی حداقل یک میلیون و 500 هزار تومن خسارت. همین الان که 4 روز از بارندگی گذشته، هنوز توی بعضی خیابونا، ارتفاع آب تا 15 سانته. هنوز با سرعت 30 و 40 توی خیابونا میرونیم چون لجن کف خیابونه و خیابونا لیزه و ماشین سُر میخوره.»
این اولینبار نیست که شبکه فاضلاب کوت عبدالله، زندگی مردم را به لجن میکشد. از بهمن سال 91 که تکهای از اهواز را کندند و تابلوی «شهر» به پیشانیاش چسباندند تا امروز، آبی که از گلوی مردم کوت عبدالله پایین میرود، خوش نیست و مزه گند و بوی تعفن میدهد چون محله محرومی که یک شبه تبدیل به شهر شد، سیستم درستی برای تخلیه آبهای سطحی و فاضلاب ندارد و شهر، از سر ناچاری کثافاتش را بیخجالت در جوی و مسیلهای روباز دفع میکند.
«روز بعد از بارندگی، در بعضی خیابونای شهر مثل خیابون 40 متری و خیابون نورانی، ارتفاع آب لجن آنقدر بالا اومده بود که اگه قایق داشتی، میتونستی بندازی توی آب و با قایق از این کوچه به اون کوچه بری!»
این را یکی از اهالی درویشیه میگوید؛ مردی که مادر بیمار دارد و باید هر روز به مادرش سر بزند ولی روز چهارشنبه مثل اغلب اهالی کوت عبدالله خانهنشین شد. این آقا، فیلمی از خیابانهای کوت عبدالله برایم فرستاده، فیلم مربوط به ظهر پنجشنبه و حدود 50 ساعت بعد از بارندگی است. ارتفاع گنداب در عرض خیابان اصلی به اندازهای است که نسیم ملایمی که میوزد، روی گنداب موج میافتد. دوربین، رو به دو سوی خیابان میچرخد؛ مغازهها همه تعطیلند. یک پژوی خاکستری، وسط گنداب از کار افتاده و رانندهاش، با موتوری که فاضلاب قورت داده سر و کله میزند که هرچه زودتر ماشین را راه بیندازد و از این دریاچه لجن خلاص شود.
«روز چهارشنبه تا 40 سانت آب لجن پشت در خونهها جمع شده بود و مردم بیخبر، در خونهشون رو باز کردن و سیل لجن توی خونهشون سرازیر شد. مردم هم مجبور شدن با سطل و قابلمه، کثافت رو از توی اتاق و از توی رخت و وسایل زندگیشون بیرون بریزن. امروز که جمعه است خانوم. در این سه روزی که گذشت، شهرداری کوت عبدالله هیچ کاری نکرد. خود اهالی با پای لخت رفتن و دریچه فاضلابها رو برداشتن و لجن رو خالی کردند که کانال باز بشه و آب خیابونا جمع بشه.»
قصه سوم: اهواز
در وبسایت شهرداری اهواز در معرفی شهر نوشته شده: «مرکز سیاسی، اداری و تجاری استان خوزستان»
فیلمهایی که از صبح و عصرهای اهواز بعد از بارندگی 25 آبان منتشر شده تمام اعتبار این اطلاق را از بین برده است؛ صبح دوشنبه 29 آبان، روز کاری هفته است اما اهواز مثل شهر مردههاست؛ کرکره مغازهها افتاده، درها بسته، مه، شهر را تسخیر کرده و ماشینها با سرعتی کمتر از حد مجاز به جان کندنی در سیلِ گل میرانند... . مردی پاچههای شلوارش را بالا کشیده و در خیابان راه میرود. ارتفاع گنداب تا زیر زانوی مرد است. مرد در خیابانی که انتهایش پیدا نیست تنها موجود زنده است. مرد به درگاه خانهای میرسد و در را باز میکند. داخل حیاط خانه با خیابان فرقی ندارد. ارتفاع گنداب تا زیر زانوی مرد است.....
بعد از بارش باران از بامداد 25 آبان، دهها محله و خیابان اهواز گرفتار گنداب شد؛ «بلوار گلستان، پیچ گلستان، میدان فرهنگشهر، اصلی چمران، ساحلی غربی، بلوار انقلاب، بلوار کیانشهر، بلوار فنی و حرفهای، ورودی میدان تپه از سمت میدان شفا، بلوار شهید سلیمانی در چند مقطع، خیابان مناطق، بلوار آیتالله بهبهانی در چند نقطه، تقاطعهای زند و پاداد، خیابانهای خیابان اصلی پاداد در فاز ۱، ۲، 5، چند نقطه از بلوار پاسداران، کوی علوی، محدودهای از شهرک رزمندگان، یکی دو نقطه از کیانشهر، میدان کارگر تا میدان مالیات، خیابان ۲۲ بهمن تا بلوار ملاشیه، خیابان اندیشه، بلوار پیروزی، خیابان سقراط در امانیه، میدان مولوی، خیابان هفت کیانپارس، میهن غربی، وهابی، مطهری، خیابان خرداد و در تقاطعهای ۹ و ۱۳ کیانپارس.»
این فهرست مفصل را صبح 25 آبان پلیس اهواز منتشر کرد و تاکید داشت که حجم آبگرفتگی در این خیابانها، «بسیار شدید» است.
«باتوجه به حجم آبگرفتگیها، شهرداری توان تخلیه فوری خیابانهای شهر را ندارد.» این، عین جمله پلیس اهواز است... .
«سال 1371 منطقه ادهم اهواز زندگی میکردم. اتاقی در طبقه همکف خونه اجاره کرده بودم. اوضاع مالی خوبی نداشتم و شبا تشکی کف اتاق خالی میانداختم برای خواب. نیمه شب بارون گرفت. خوابم برد. نزدیک صبح دستم از روی تشک سُر خورد کف اتاق. دست تا مچ افتاد توی آب. از جا پریدم، دیدم کل اتاق رو آب برداشته. رفتم توی حیاط. تا زانو توی آب بودم. رفتم توی خیابون، دیدم کل شهر تا زانو توی آب راه میرن. از همسایه پرسیدم، گفت این منطقه همیشه به وقت بارندگی همین وضعه.»
این خاطره را یکی از اهالی آبادان برایم تعریف کرد. مردم اهواز سالهاست که خاطره این مرد را در نمایی واقعی زندگی میکنند؛ یکی از این مردم، صاحب مغازهای در خیابان پاسداران اهواز است که تا دو روز بعد از بارندگی، مغازهاش را تعطیل کرد چون راهی برای رسیدن به مغازه نبود وقتی تا ۵ خیابان دورتر از خانهاش ارتفاع آب به ۲۰ سانت میرسید و حرکت دادن ماشین مساوی میشد با خرج سنگین تعمیر موتور خفه شده از لجن.
«توی خیابون ما، آب توی خونهها نیومد ولی توی خونههامون حبس شده بودیم. صدای خیابونا، سکوت مطلق بود. کسی توی خیابون راه نمیرفت. نمیتونست راه بره. دو روز همه جا تعطیل بود.»
ویترین اقتصادی و تجاری استان از مشکل مشابه در عذاب است؛ فرسودگی و ترکیدگی لولههای فاضلاب که یک مشکل عادی در همه شهرهای خوزستان است. درد مشترک 88 شهر استان، بیکفایتی است که اهواز را هم بینصیب نگذاشته... .
قصه چهارم: رامشیر
حُسن مکالمه تلفنی با آدمی صدها کیلومتر دورتر، این است که او از احوال تو هیچ چیز نمیبیند. زبان بدنت از چشم کسی که صدها کیلومتر دورتر آن سوی خط تلفن نشسته پنهان میماند و او هم خجالتش از اوضاعی که به آن گرفتار شده را با خودش شریک میشود... .
راننده ساکن «رامشیر» وقتی بابت روزهای بعد از بارندگی آخر آبان پرسیدم، پوزخندی زد و گفت: «یک شهردار داریم که قول داده از این به بعد، آسفالت و زیرساختهای شهر رو درست کنه.»
رامشیر در جنوب غربی استان خوزستان است، یک میدان نفت و گاز پر سن و سال دارد که دو شرکت بزرگ نفتی مشغول بهرهبرداری از آن هستند و سال 1385 روزانه حداقل 32 هزار بشکه نفت خام از دل این میدان بیرون میآمد اما طبق نتایج دو تحقیق دانشگاه شهید چمران اهواز که در سالهای 1392 و 1393 با موضوع «سنجش توسعه و فقر در استان خوزستان» انجام شد، رامشیر، شهر محروم استان و در میان 24 شهر، در ردیف 22 است... .
«من 25 ساله توی رامشیر زندگی میکنم. در این 25 سال شاهد بودم که با هر بارندگی، 5 یا 6 خیابون شهر زیر آب غرق شده؛ خیابون نبش بانک ملت، خیابون 22 بهمن، خیابون مطهری و خیابون غزالی. البته آبگرفتگی، یک یا دو روز بعد فروکش میکنه ولی همون روز اول، اگه بری توی شهر فکر میکنی سیل اومده. اصلا نمیتونی توی خیابون راه بری. با یک بارندگی از شب تا صبح، توی خیابون آب تا زیر زانوت بالا میاد. اغلب مردم تا زمان خشک شدن یا فروکش کردن آبگرفتگی، از خونه بیرون نمیان چون همه میدونن که آبی که تو خیابونا جمع شده، آب بارون نیست بلکه کثافت شهر و فاضلابه و آلوده و نجسه. توی همین بارندگی هفته قبل، توی خونه همسایه دیوار به دیوارمون، آب و فاضلاب رفت ولی ما نتونستیم کمکش کنیم. خونهاش از کف خیابون پایینتر بود. آدم مستضعفیه و نتونسته بود کف خونهاش رو بالاتر بیاره. شبونه آب بارون حیاط خونهاش رو پر کرده بود و فاضلاب کف حیاط هم بالا زده بود و آب و فاضلاب و لجن وارد خونهاش شده بود ولی ما نتونستیم کمکش کنیم چون راهی برای بیرون اومدن از خونه نداشتیم.»
راننده میگفت او هم مثل باقی مردم تا سه روز بعد از بارندگی از خانه خارج نمیشود و بنابراین، تا سه روز هیچ درآمدی ندارد. راننده میگفت هر روز خانهنشینی برای یک مسافرکش یعنی حداقل روزی 500 هزار تومان خسارت. طبق نتایج دو تحقیق دانشگاه شهید چمران اهواز با موضوع «سنجش توسعه و فقر در استان خوزستان» نرخ بیکاری، نرخ اشتغال و تعداد فرصتهای شغلی به ازای جمعیت افراد بیکار، ملاکهای اصلی در رتبهبندی شهرها بود که رامشیر بابت این ملاکها، شهر محروم استان بود.
«دو، سه روز درآمد نداشته باشم بهتره یا برم توی خیابون و ماشینم توی لجن بپوسه و 9 میلیون و 10 میلیون تومن برای پوسیدگیش خرج کنم؟ مردم از خونه بیرون نمیان که حداقل کمتر خسارت بدن چون دولت که به فکر مردم نیست، حداقل، خودمون ضرر رو کم کنیم. 23 ساله که وضع رامشیر همینه. 20 ساله که شهرداری برای این شهر هیچ کاری نکرده. هنوز فاضلاب شهری نداریم. همین الان 4 نقطه شهر نشست کرده و آسفالت خیابون، شکسته چون برای گرفتگی فاضلاب خیابون، باید ماشین تخلیه بیارن که با فشار آب، راه فاضلاب باز بشه و سنگینی ماشین و فشار آب و لرزهای که به آسفالت میافته، تخریب داره.»
قصه پنجم: بندر امام
یک روز بعد از بارندگی 29 آبان در بندر امام، فیلمی منتشر شد از مردم معترض شهر که دور ماشین شهردار جمع شدهاند. ارتفاع گنداب و سیل گل تا کشاله ران مردم است. شهردار در جواب اعتراض مردم، داخل یک خودروی امدادی نشسته و حرفها را میشنود و به گوشی تلفنش نگاه میکند. مردم، در ماشین را باز میکنند و شهردار را از ماشین، بیرون میکشند که مثل آنها تا کشاله رانش در گنداب و سیل گل برود.
«بیا پایین، بیا پایین، خونههای مردم آب رفته. دختر مردم کثیف شد شما نمیخوای کثیف بشی؟ آقای خرمی، تویوتا سوار شدن مال شما نیست. گذشتههاتونو میشناسیم. بیا پایین. خونههای مردمو تمیز کن. وظیفه ته...»
بندر امام، منطقه ویژه اقتصادی و بعد از بندر رجایی، مهمترین بندر بازرگانی و تجاری ایران و منطقه و متصل به راهآهن و میزبان حداقل 22 شرکت پتروشیمی است اما بیمارستان ندارد و بر سر یک درمانگاه، تابلوی بیمارستان زدهاند و تنها بیمارستان 64 تخته بندر هم که سال 1397 کلنگ خورد و قرار بود دو ساله و با همت مردم نیکوکار ساخته شود، امروز یک ساختمان متروکه است. اهالی بندر میگویند بقیه امکانات شهر هم مثل همین ساختمان، متروکه و ویران است؛ سیستم فاضلابش، سیستم خدمات و مدیریت شهرش.
«مثل سال 99 شده که فاضلاب سر بندر بالا زد و مردم رو بدبخت کرد.»
مردم یادشان مانده که بارندگی سال 99 چه به سر خانه و زندگیشان آورد؛ فاضلاب و لجن سرریز از کانالها و دریچهها در خیابانها سیل شد و به هزاران خانه هجوم آورد و آمار خانههای گنداب زده از 5 هزار واحد هم گذشت. همان سال قرار بود برای سیستم دفع و جمعآوری آبهای سطحی چاره اصولی اندیشیده شود. با موج 60 و 70 سانتی گندابی که روز 30 آبان در خیابانهای بندر امام جاری شد، مردم فهمیدند همه قولها پوچ بود.
«بارون شب تا صبح بارید ولی تا دو روز بعد شهرداری برای مردم هیچ کاری نکرد. روز بعد از بارون من باید میرفتم سر کار. ما کارمند داروخانهایم. نمیتونیم کارمون رو تعطیل کنیم. صبح که خواستم از خونه برم بیرون واقعا وحشت کردم. ارتفاع آب پشت دیوار خونهها و توی خیابونا تا بالای زانو بود. هیچ ماشینی نبود. باید پیاده میرفتم. تمام مسیر از خونه تا داروخانه رو توی لجن و فاضلاب راه رفتم.»
یکی دیگر از کارکنان همین داروخانه، چند ساعتی زودتر از همکارش از بلایی که بر سر شهر باریده بود، با خبر شد وقتی صبح بیدار شد و دید که قالی و موکت و اسباب و وسایل خانهاش در لجن و فاضلاب خیس خورده است.
«جنوب شهر، مردم توی اتاق خونههاشون تا زانو توی فاضلاب بودن. لجن وسایل برقیشون رو سوزونده بود. بندر امام نه شهرداری درستی داره و نه شورای شهر درستی داره. سال 99 بعد از اون آبگرفتگی سراسری، لولههای تخلیه فاضلاب از شهر به خلیجفارس کشیدن ولی در مناطقی از شهر که ساخت و ساز بوده، همون لولههای تخلیه فاضلاب هم تخریب شده. فاضلاب وقتی از کف حیاط میزنه بالا و میاد توی خونهات، دیگه حتی رغبت نمیکنی توی خونهات نماز بخونی. نجاست اومده توی خونهات. باور میکنی که به شهرداری زنگ زدیم، گفتیم سیستم پمپاژ آب و فاضلاب مگه کار نمیکنه که دوباره سیل کثافت توی شهر راه افتاده و شهرداری گفت سیستم پمپاژ خاموش بود و حالا میخوان روشنش کنن؟»
روز بعد از باران، حتی یک مشتری به داروخانه شبانهروزی شهر نرفته و کارکنان داروخانه میگویند روز 30 آبان، میزان فروش شیر خشک، پوشک و دارو صفر بوده. مردم میدانستند که اگر در خیابانهای فاضلابزده شهر گیر بیفتند، راهی برای نجات ندارند و ترجیح دادند در خانه بمانند به جای اینکه بر اثر راه رفتن در گنداب و کثافت، کلی مرض دیگر هم به امراضشان اضافه شود. کارمندان داروخانه برایم تعریف میکنند که هر سال و سالی چند بار، بعد از سیل فاضلاب در خیابانهای بندر امام، تا چند هفته بعدترش، آمار اسهال و استفراغ و دلپیچه و دل درد و سردرد در مردم شهر و به خصوص، کودکان و اهالی جنوب شهر بالا میرود.
«همکارم باید ساعت 10 صبح میاومد داروخانه ولی ساعت 12 رسید. کل مسیر تا داروخانه رو پیاده اومده بود، چون ماشینی وجود نداشت که مسافری ببره. اونم که پیاده اومد، توی فاضلاب راه میرفت. همکاران شیفت شبمون، جز یک نفر، اصلا نتونستن بیان سر کار و اون یک نفر رو هم، راننده یک کامیون به داروخانه رسوند. اون روز تمام درمانگاههای شهر تعطیل بود. تمام مطبها تعطیل بود. بندر امام 9 تا داروخانه داره. اون روز همهشون تعطیل بودن. چارهای نداشتن. باید چه میکردن؟ باید باشید و ببینید که ما چی میگیم. باید باشید و ببینید که چهره شهر و خونه و زندگی آدم با سیل لجن و فاضلاب چه شکلی میشه.»
ارسال نظر