مدیری که بخاطر کارمندانش فداکاری کرد
نقش مدیر منابع انسانی بهعنوان متولی اصلی جذب و حفظ نیروی انسانی در سازمان نقشی تعیینکننده و حیاتی است و شخص مدیر منابع انسانی و گروه تحت رهبری اوست که میتوانند با مقاومت در برابر خواستههای مدیران ارشد سازمان مبنی بر خارج کردن نیروی انسانی به دلایل مختلف از ارزشمندترین داراییهای سازمان حفاظت کنند.
نقش مدیر منابع انسانی بهعنوان متولی اصلی جذب و حفظ نیروی انسانی در سازمان نقشی تعیینکننده و حیاتی است و شخص مدیر منابع انسانی و گروه تحت رهبری اوست که میتوانند با مقاومت در برابر خواستههای مدیران ارشد سازمان مبنی بر خارج کردن نیروی انسانی به دلایل مختلف از ارزشمندترین داراییهای سازمان حفاظت کنند.
به گزارش عرشه آنلاین، همه ما بهخوبی میدانیم که نیروی انسانی هر سازمانی ارزشمندترین دارایی آن سازمان محسوب میشوند و ارزشافزودهای که برای آن سازمان ایجاد میکنند بسیار بیشتر از ارزشی است که بهواسطه تجهیزات و تاسیسات متعلق به سازمان شکل میگیرد؛ بنابراین کاملا منطقی و پذیرفتنی است که سازمانها تمام تلاششان را انجام دهند تا از خروج نیروهای انسانی قابل و توانمندشان به هر دلیلی جلوگیری کنند و تمام منابع خود را برای حفظ این سرمایههای غیرقابل جایگزین صرف کنند.
به گزارش Human Resourse Journal، بهویژه زمانی که صحبت از حفظ کارکنان قدیمی و وفادار سازمان در میان باشد که فقدان آنها میتواند لطمات سنگینی به سازمانها وارد کند.
در این میان، نقش مدیر منابع انسانی بهعنوان متولی اصلی جذب و حفظ نیروی انسانی در سازمان نقشی تعیینکننده و حیاتی است و شخص مدیر منابع انسانی و گروه تحت رهبری اوست که میتوانند با مقاومت در برابر خواستههای مدیران ارشد سازمان مبنی بر خارج کردن نیروی انسانی به دلایل مختلف از ارزشمندترین داراییهای سازمان حفاظت کنند و این همان اتفاقی است که در داستان ما افتاده است.
داستانی که میخواهم برای شما تعریف کنم داستانی است که در سال ۲۰۰۶ برای خودم که در آن زمان بهعنوان مدیر منابع انسانی در یک شرکت مشهور کار میکردم اتفاق افتاده است.
در آن سال جهان با چالشی روبهرو میشد که به «رکود بزرگ قرن بیست و یکم» مشهور شد و اقتصاد جهانی را در سالهای ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ به بحران بزرگی فرو برد. در آن سال من بهعنوان مدیر ارشد بخش منابع انسانی در یک شرکت تولیدی بزرگ و شناخته شده کار میکردم و شناخت کاملی نسبت به تمام نیروهایی که در شرکت مشغول فعالیت بودند داشتم.
در اواخر سال ۲۰۰۶ و با افزایش ناگهانی قیمت بنزین در آمریکا و سایر مناطق جهان، شرکت ما مجبور شد هزینههایی چند برابر حالت معمول را برای جابهجایی محمولههایش بپردازد و همین مساله بار مالی سنگینی بر شرکت تحمیل کرده بود و درنتیجه شرکت نمیتوانست مانند گذشته به مشتریان پرتعداد و غالبا قدیمی خود سرویسدهی داشته باشد و در چند مورد نیز مجبور به فسخ قراردادهای منعقد شده با مشتریانش شد و همه این موارد موجب شد تا مدیران شرکت مجبور شوند تا دست به تعدیل گسترده نیروهای شرکت بزنند تا به این ترتیب بتوانند تا حدی از هزینههای شرکت کم کنند.
در گام اول، مدیران شرکت تصمیم گرفتند تا آن دسته از کارکنانی که دارای کمترین سطح بهرهوری و کارآیی برای شرکت بودند را از شرکت اخراج کنند که در این مسیر همراهی و همنظری مرا هم داشتند و به همین دلیل اخراج این گروه از کارکنان شرکت بهسرعت انجام شد.
در گام بعدی آنها از من خواستند تا فهرستی از کارکنانی که بالاترین حقوق و پاداش را از شرکت دریافت میکردند، تهیه کنم و آن را در اختیار مدیران شرکت قرار دهم تا آنها در موردشان تصمیمگیری لازم را انجام دهند.
من هم فهرستی از کسانی که بالاترین دریافتیها در شرکت را داشتند و شامل خود من و مدیران ارشد شرکت نیز میشد تهیه کردم و برای هیاتمدیره شرکت فرستادم و آنها نیز بعد از حذف نام خود و من و تنی چند از مدیران میانی شرکت نسبت به اخراج تمام کارکنان پردرآمد شرکت اقدام کردند که در میان آنها پنج نفر از وفادارترین و بهترین کارکنان شرکت نیز حضور داشتند که بین ۷ تا ۱۲ سال با تمام وجود برای شرکت کارکرده بودند و با اینکه فرصتهای زیادی برای رفتن به شرکتهای رقیب و برخورداری از حقوق و مزایای بیشتر ترجیح داده بودند در شرکت ما بمانند و به کار صادقانه خود در آنجا ادامه دهند و من خودم از تمام این مسائل باخبر بودم.
به همین دلیل وقتی دیدم که اسم این پنج نفر هم در فهرست نهایی اخراجیهای اعلامشده توسط هیاتمدیره شرکت وجود دارد به این تصمیم آنها اعتراض کردم و آن را تصمیمی عجولانه و بدون در نظر گرفتن تمام جوانب امر و یک نوع قدرنشناسی شرکت در قبال وفادارترین نیروهایش دانستم.
این اتفاقات چند روز مانده به تعطیلات کریسمس افتاد و من به هیچ عنوان نمیتوانستم تصورش را بکنم که کارکنانی که سالها به شرکت ما وفادار مانده بودند و تمام مهارتها و تجربیاتشان را در خدمت تحقق منافع شرکت درآورده بودند کریسمس آن سال بیکار شوند و در برابر اعضای خانواده خود شرمنده و سرافکنده شوند.
درواقع من بهعنوان مدیر منابع انسانی شرکت بهطور عمیق و واقعی خودم را در برابر آن پنج نفر و اعضای خانوادههایشان مسوول احساس میکردم و تصور اینکه خودم در شرکت باشم، اما آنها در آنجا نباشند و چنین ناجوانمردانه از شرکت اخراج شوند هم برای من غیرممکن بود؛ بنابراین مخالفت صریح و قطعیام را با این تصمیم هیاتمدیره شرکت اعلام کردم.
با این همه، واکنش سرد و بیاحساس اعضای هیاتمدیره شرکت در این مورد مرا بهشدت تکان داد. آنها برای من پیامی فرستادند به این مضمون که تمام کارکنانی که از شرکت حقوق بالا میگیرند ازجمله آن پنج کارمند باتجربه و وفادار به شرکت باید اخراج شوند و گزارش اخراج شدن آنها بعد از تعطیلات کریسمس باید روی میز هیاتمدیره شرکت باشد.
در پایان این پیام هم به من اطلاع داده شد که اعضای هیاتمدیره به مدت دو هفته به تعطیلات کریسمس خواهند رفت و تا آن زمان باید تمام کارکنانی که در فهرست تعدیل نیرو قرار دارند باید از شرکت اخراج شده باشند.
وقتیکه پیام ارسالی هیاتمدیره به دستم رسید گویی اینکه آب سردی بر رویم ریخته باشند تا چند دقیقه قدرت فکر کردن و تصمیمگیری از من گرفته شده بود چراکه میدیدم شرکتی که من برایش کار میکنم اینچنین بیاحساس نسبت به وفادارترین کارکنانش که بارها به خاطر منافع شرکت فداکاری کرده و از منافع شخصیشان گذشته بودند رفتار میکند.
به همین دلیل تصمیم گرفتم تا همان روز از مقام مدیر منابع انسانی شرکت استعفا دهم و در نامه استعفای خودم اعلام کردم که علت کنارهگیریام از شغلم این بوده که حقوق بالایی که دریافت میکردم بین این پنج نفر تقسیم شود و شرکت بر اخراج این پنج نفر اصرار نکند تا آنها بتوانند حداقل تعطیلات کریسمس را با خوبی و خوشی در کنار خانوادههایشان سپری کنند.
منبعد از نوشتن استعفانامه و ارسال آن برای هیاتمدیره وسایلم را جمع کردم و آن شرکت را برای همیشه ترک کردم و باوجود اصرار فراوان مدیران شرکت و همکارانم برای بازگشت به کار هرگز به آنجا برنگشتم و پس از مدتی توانستم در شرکتی دیگر شغل بهتری پیدا کنم، اما خبر خیلی خوب برای من در آن هفتهها این بود که اقدام من برای ترک شرکت به خاطر حفظ آن پنج کارمند وفادار شرکت جواب داد و هیاتمدیره از تصمیمش برای اخراج آنها صرفنظر کرد و آن پنج نفر توانستند چند سال دیگر در شرکت بمانند.
سالها بعد یک روز بهطور اتفاقی دو نفر از آنها را در یک کتابفروشی دیدم و آنجا بود که آنها از اعماق وجودشان از فداکاری من به خاطر ماندنشان در شرکت تشکر کردند و آن لحظه برای من یکی از شیرینترین و بهیادماندنیترین لحظات در تمام سالهایی بود که بهعنوان مدیر منابع انسانی فعالیت کردم.
منبع: دنیای اقتصاد
ارسال نظر