پشت پرده مرگ جانسوز معلم سردشتی

«دلشاد ابوبکرزاده» در یک اردو دانش آموزی، دو دانش آموزش را از دل رودخانه بیرون کشید ولی دست سرنوشت برای خودش به گونه دیگری رقم خورد.

پشت پرده مرگ جانسوز معلم سردشتی

«دلشاد ابوبکرزاده» در یک اردو دانش آموزی، دو دانش آموزش را از دل رودخانه بیرون کشید ولی دست سرنوشت برای خودش به گونه دیگری رقم خورد.

به گزارش عرشه آنلاین؛ الناز عباسیان در روزنامه همشهری نوشت: معلمی شغل خانوادگی‌شان است. ۴ برادر همگی معلم‌اند. آن هم نه در شهر و با امکانات خوب بلکه در روستا‌های دورافتاده! «دلشاد ابوبکرزاده» سختی درس دادن در روستا‌های صعب العبور را به جان خرید تا از باسواد شدن بچه‌های مناطق محروم لذت ببرد.

فقط هم به بچه‌ها درس نمی‌داد و دغدغه خواندن و نوشتن اهالی روستا را هم داشت و در کلاس‌های شبانه برای پدران کلاس نهضت سوادآموزی برگزار می‌کرد. حتی از داشته‌های اندک خود برای بچه‌ها از شهر خوراکی و جایزه می‌گرفت تا پایبندشان کند به کلاس درس. اما اوج ایثار این معلم سردشتی یک روز بعد از تولد ۴۰ سالگی‌اش رقم خورد و با بخشش جان، نامش به عنوان معلم فداکار ثبت کرد. او در یک اردو دانش آموزی شجاعانه جان خود را برای نجات دو دانش‌آموز از رودخانه زاب فدا کرد و غرق شد و حالا فداکاری آخرین سرمشق این معلم برای دانش آموزان است. در ادامه برادر و همسرش از سال‌ها تلاش دلشاد برای شاد کردن دل‌های دانش آموزان مناطق محروم می‌گوید.

پرواز از میانه آب

از سال ۱۳۸۸ به خاطر علاقه‌اش به شغل معلمی با لیسانس علوم تربیتی به خدمت آموزش و پرورش درآمد. چند سالی به دلایلی از خدمت رسمی معلمی دور ماند، اما در روستا‌های صعب العبوری، چون کودله، احمدبریو، زله، آغلان، نی چالان و… از توابع شهرستان سردشت کارش را با جدیت دنبال کرد. مناطقی که باید در سرمای استخوان سوز و گرمای سوزان از جاده‌های خاکی و کوهستانی عبور می‌کرد و به کلاس‌های درس می‌رسید.

دلشاد ابوبکرزاده

برادر این مدیر-آموزگار روستایی از مرحوم دلشاد اینطور می‌گوید: «پانزدهم مرداد تولد برادرم بود. فردای آن روز با عده‌ای از دانش آموزان دوره تربیت قرآنی و چند نفر از دوستانش برای اردو به کنار رودخانه در نزدیکی روستای گومان می‌روند. در منطقه امن رودخانه می‌نشینند و بعد از خوردن ناهار و بازی بچه‌ها قرار به برگشت می‌شود. در همین حین خبر می‌رسد ۲ دانش آموز به محل ناامن رودخانه که با آنها فاصله داشته رفت و در آب گرفتار شدند.

برادرم که خیلی خوب شنا بلد بود، خودش را به آنها می‌رساند و آنها را تک به تک نجات می‌دهد. اما به گفته شاهدان عینی به علت فشار سنگین آب، خستگی یا گرفتگی عضلات دیگر نمی‌تواند خودش را به خشکی برساند و در آب غرق می‌شود. یک ساعت و نیم از او خبری نمی‌شود تا اینکه اکیپ امدادی برای جستجوی غریق وارد عمل شده و با کمک مردم محلی پیکر بی جان او را از آب بیرون کشیدند. با همکاری اورژانس اقدامات احیای قلبی و ریوی انجام می‌شود، اما این کار‌ها بی‌نتیجه ماند و دلشاد از میان ما رفت.»

مردم سردشت سنگ تمام گذاشتند

رحمان ابوبکری زاده به همراهی و حضور مردم این شهر در مراسم سوگواری این معلک اشاره می‌کند: «در این شهر، شغل معلمی افتخار بزرگی است و مردم برای معلمان احترام قائلند. واقعا مردم شهر برای دلشاد سنگ تمام گذاشتند. روز تشییع پیکرش یک مراسم با شکوهی با حضور مردم برگزار شد.» او که خود معلم و رئیس اداره نهضت سوادآموزی شهرستان سردشت است به ویژگی‌های اخلاقی برادرش اشاره کرده و می‌گوید: «دلشاد کوه صبر بود و من هیچ وقت عصبانیت او را ندیدم. جز شغل معلمی در شهر نلارس که محل سکونتش بود، یک مغازه سوپرمارکت داشت.

 هر وقت می‌خواست به روستا برود با هزینه شخصی خودش برای بچه‌های آنجا خوراکی می‌برد. اهالی این روستا‌ها در این چند روز خاطراتی از برادرم تعریف می‌کنند که از خودش کمتر شنیده بودم. می‌دانستیم برای کار‌های عمرانی و آبادانی روستا‌ها تلاش می‌کند، اما جزئیاتش را از اهالی گفتند و واقعا به حالش که چنین مسئولیت پذیری داشت، غبطه خوردیم.»

او لیسانس علوم تربیتی داشت و در حال درس خواندن برای شرکت در کنکور کارشناسی ارشد بود در کنارش هم کتابی با موضوع تعلیم و تربیت را در دست نگارش داشت. اینها را برادرش برای ما تعریف می‌کند و می‌گوید: «علاقه زیادی به نوشتن داشت و از نویسنده‌های با استعدادی بود. تا جائیکه به او پیشنهاد دادیم تجارب و دیدگاه‌هایش دراین حوزه را به صورت کتاب منتشر کند و در حال تدوین این کتاب بود که از دنیا رفت.»

دلشاد ابوبکرزاده

مرگ باعزت دلشاد اجازه ناشکری به ما نمی‌دهد

دلشاد پدر ۲ کودک ۲ و ۹ ساله بود. این روز‌ها محمدفاتح و ژالیا جز فراق و حسرت پدر هیچ چیز دیگری را درک نمی‌کنند. اما بی‌شک وقتی بزرگتر شوند درک خواهند کرد که پدر فداکارشان چگونه از شغل مقدس معلمی به مقام بالای ایثار در حق بندگان خدا رسیده و نامش در جرگه معلمان فداکار تا ابد ثبت شده است. خدیجه احمدزاده، همسر این معلم فداکار هنوز در شوک از دست دادن این عزیز هستند و شرایط مساعدی برای گفتگو ندارند با این حال در چند جمله کوتاه از ایثار همسرش می‌گوید: «وقتی خبر فوتش را دادند جگرم سوخت. ولی وقتی با خودم فکر می‌کنم که در چه مسیری و چگونه جانش را فدا کرده دیگر ناشکری نمی‌کنم.

پشت پرده مرگ جانسوز معلم سردشتی

 مرگ باعزت دلشاد اجازه ناشکری و گلایه به ما نمی‌دهد. ولی خب چاره‌ای نیست و باید صبوری کرد. محمد فاتح هنوز مرگ پدرش را باور نکرده و و می‌گوید بابای من نمرده و برمی گردد، بابا بیمارستان است و ما را تنها نمی‌گذارد. شوکه شده و وظیفه من سنگین‌تر شده و باید جای پدر فداکارشان را هم با کمک خانواده برای او پرکنم. از خداوند می‌خواهم در این مسیر کمکم کند. شاید باور نکنید، اما در این ۱۳ سالی که با دلشاد زندگی کردم خاطره بد یا ناراحتی از او در ذهن ندارم.

 صبوری و اخلاق خوبش زبانزد دوست و فامیل بود.» بله دلشاد صبور بود که با تمام سختی با پای پیاده یا با کرایه ماشین خودش را به مدارس روستایی می‌رساند. موید این کار‌های او فیلمی است که در زمستان و زیر برف سنگین چند متری از تلاش او برای رسیدن مدرسه صعب العبوری کودله ثبت شده است.

دیگر رسانه ها

کدخبر: 149593

ارسال نظر