خودکشی مردی که توان پرداخت اجاره مسکن را نداشت
قصه از خودکشی فردی آغاز شد، که خودش را از ساختمانی پرت کرد به پایین. همان ساختمانی که خانهای را در آن اجاره کرده بود؛ خانه، کلمهای که این سالها برای همه افراد جامعه مدام کوچک و کوچکتر شد.
روزنامه آرمان ملی نوشت: قصه از خودکشی فردی آغاز شد، که خودش را از ساختمانی پرت کرد به پایین. همان ساختمانی که خانهای را در آن اجاره کرده بود؛ خانه، کلمهای که این سالها برای همه افراد جامعه مدام کوچک و کوچکتر شد.
همچون سفرههایی که آنقدر جمع و جور شد، که حالا حتی به اندازه یک دورهمی و شب نشینی مهمانی اندک هم جا ندارد. وقتی برای خرید ساده یک هفته خانواده خود هم باید آنقدر دودوتا چهارتا کنی، که دیگر مغزت به مهمان قد نمیدهد! مرد میانسال از پشت بام خانهای که قرار بود امن باشد خودش را به پایین پرت کرد؛ خانهای اجارهای، در یکی از محلههای تهران.
سالها پیش در هر محل و خانوادهای تنها یکی دو نفر اجاره نشین بودند، و اغلب افراد توانایی خرید مسکن بعد از یکی دودهه کار کردن و پس انداز را داشتند. اما هرچه جلوتر آمدیم و پیش رفتیم، باتوجه به نابسامانیهای اقتصادی، عرصه بر قشر کم توان جامعه تنگتر شد. کافی است نگاهی به اطرافتان بیندازید. دیگر تعداد افرادی که صاحب خانه هستند، اگر به آنها ارثی نرسیده باشد، به تعداد انگشتهای یک دست هم نمیرسد. با گسترش شهرنشینی و پیشرفت جوامع شهری، بسیاری از روستاییان به شهرها پناه آوردند. با گسترش نرخ اجاره بهایی که تناسبی با میزان درآمد افراد نداشت، همانها که از روستاها و شهرهای کوچک به شهرهای بزرگی، چون تهران پناه آوردند، مجبور به زندگی در حاشیه شهرها شدند. همین مساله ترکیب جامعه را نامتوازن کرد. به گونهای که دیگر حتی قشر متوسطی وجود ندارد، و تقریبا افراد بسیاری از این طبقه، به قشرکم درآمد کوچ کردند.
ربطی ندارد شمال شهر باشی یا جنوب؛ شرق باشی یا غرب. حالا دیگر اجاره بهای یک خانه حداقلی در اغلب مناطق، در برخی موارد با میزان حقوق یک خانواده برابری میکند و همین سبب میشود عرصه بر همه افراد تنگ شود. باتوجه به عدم توازن و تناسب میان درآمد و سطح رفاه یک فرد در جامعهای آشفته، نه تنها منجر به آسیبهای اجتماعی، که در ادامه آسیبهای روانی هم به پیکر تک تک افراد وارد خواهد کرد. این را با نیم نگاهی به افرادی که در طی روز میبینید، خواهید دید. همه اینها سبب میشود که افرادی که آستانه تحمل بالایی ندارند، توان این میزان ناهماهنگی و مشکلات را نداشته باشند.
بعداز ظهر پنجشنبه، ۲۶ مهرماه، مرد میانسالی پس از درگیری باصاحبخانه، سراجارهای که نپرداخته بود، از پشت بام خود را به حیاط پرت کرد. بار روانی مشکلات اقتصادی در سالهای اخیر، با توجه به شرایط اقتصادی، در مهمترین بخش و بنیانِ یک خانواده، تزلزل ایجاده کرده است؛ خانه. مکانی که اگر نباشد، خانوادهای شکل نمیگیرد. بحث مسکن در سالهای اخیر به یکی از پیچیدهترین فاکتورهای زندگی اجتماعی بدل شده است. به گونهای با رشد بهای مسکن در دهههای اخیر، دیگر رویای خانه دارشدن، آرزویی دور و دراز است. به طوری که طبق آمارها و گزارشهای خود کارشناسان حوزههای مختلف اجتماعی و اقتصادی، برای خانهدار شدن در کلانشهری، چون تهران، باید با این وضعیت درآمد ۱۵۰ سال کار کنی، تا بتوانی صاحب خانه شوی.
در همین راستا، دکتر امیرمحمدشهسوارانی، جامعهشناس و روانشناس، به «آرمان ملی» گفت: مساله این است که بحث کسری بودجه است. وقتی درآمد و هزینه با هم تناسبی ندارد، آسیبهایی به فرد و جامعه وارد میشود.
در سراسر دنیا فقط دولتهای رفاه، که شامل کشورهایی مثل استرالیا، نیوزیلند، ژاپن و اروپا هستند، سرویسهای رفاهی را برای شهروندان خود فراهم میکنند. حتی در کشورهایی مانند آمریکا و کانادا هم این اتفاق نمیافتد. هرچند در برخی کشورها مثل آلمان، شما اگر توان پرداخت اجاره خانه را نداشته باشید، مادامی که زنده هستی و پرونده قضائی خاص و مزاحمتی برای دیگران ندارید، صاحب خانه نمیتواند شما را بیرون کند و دولت اجاره بهای شما را پرداخت میکند. اما متاسفانه این در همه کشورها اتفاق نمیافتد. در دولتهای رفاه، سیاست و اقتصاد، فراگیر است، درحالی که در دیگر کشورها موازنه اقتصادی و سیاسی در انحصار گروهی محدود است. همین مساله سبب میشود که اکثریت جامعه در سطحی روبه افول باقی بمانند و نادیده گرفته شوند.
این جامعهشناس در ادامه گفت: مرکز پژوهشهای مجلس، برای یک خانواده ۴ نفره، حداقل حقوق را ۳۰ میلیون تومان پیش بینی کرده است، چندنفر کارمند در ایران حقوقشان ۳۰ میلیون در ماه است؟ آیا کارگر آنقدر درآمد دارد؟ این وظیفه اجتماعی دولت است که موظف است از ۹۰ درصد جامعه حمایت کند؛ که متاسفانه این اتفاق نمیافتد و آن ۳۰۰ هزارتومان واریزی دولت برای هر فرد هم، به جایی نمیرسد.
محمدشهسوارانی با اشاره به اینکه مردم، آجرهای یک حکومت هستند، افزود: سرمایههای یک حکومت، مردم هستند. ما باید روی مردم سرمایهگذاری کنیم. منابع انسانی ما همین مردم هستند. باید رفاه را افزایش دهیم. شعارهایمان در راستای قدمهایی باشد که برمیداریم. با این وضعیت اقتصادی، مردم با کدام پول باید بچه را بزرگ کنند، وقتی هزینههای اولیه یک کودک در ماه بالغ بر میلیونها تومان میشود؟ از کجا بیاورند و پرداخت کند؟
او درباره راهکاری که میتوان برای کاهش فشارهای اقتصادی و اجتماعی بر قشر کمدرآمد بیان کرد، گفت: باید یک تناسبی بین درآمد و هزینه باشد. زمانی که این تناسب نباشد، آسیبهای متعددی ایجاد میشود. برخی آمارهای نگران کننده هم وجود دارد. همین عدم تامین نیازهای مادی سبب میشود که یک فرد در خانواده به سمت و سویی برود که آسیبهای متعددی را در درون خانواده ایجاد کند. ما باید به دنبال راهکارهایی برای کاهش فقر باشیم. مساله دیگر نیز این است که متاسفانه ما آموزش مهارتهای تابآوری را به افراد ندادیم. مهارتهای تابآوری یعنی اینکه من بدانم با استرسهای تازهای که ایجاد شد، چطور مواجه شوم؟ آیا این مهارتها آموزش داده شده است؟ خیر.
او با اشاره به بعد روانی مشکلات اقتصادی که در فردی منجر به خودکشی شود، نیز گفت: از بعد روانشناسی هم اگر بخواهیم به این قضیه نگاه کنیم، ما باید این فرد را بررسی کنیم. این فرد ممکن است یک سری اختلالات روانی داشته باشد، این اختلالات روانی تحت تاثیر فشارهای اجتماعی تشدید میشود. یک بخش استعداد درونی فرد است برای ابتلا به آسیبهای روانی، یک بخش دیگر استرسها و تنشهای بیرونی است.
عامل اصلی خودکشی، ناامیدی است. سطح ناامیدی در فرد افسرده هر زمان بالا بیاید، خودکشی میکند. ما یک سری از افرادی را داریم که افسردگیشان بالا است، اما خودکشی نمیکنند. خودکشی آسیب اجتماعی است که ما باید آن را کنترل کنیم. چرا طرف ناامید است؟ شب میخوابد و صبح بیدار میشود و قیمت دلار تغییر کرده است. آیا دستمزدش افزایش پیدا میکند؟ چندبار از ابتدای سال تاکنون افزایش قیمت در اقلام اولیه خوراکی را شاهد بودیم؟ چندبار از اول امسال قیمت لبنیات تغییر کرده است؟ حقوق کارمند مگر چندماه یکبار افزایش پیدا میکند که از پس این افزایش قیمتها برآید؟ اگر سالی ۲۰ درصد کارفرما اضافه کند، خیلی به ما لطف کرده است که آن هم همه اضافه نمیکنند؛ بنابراین تناسبی این میان وجود ندارد.
او درباره آستانه تحمل افراد و رسیدن به مرز خودکشی نیز گفت: خودکشی یک لحظه است، اما این لحظه مثل یک صاعقه از آسمان نمیآید. یک پیش فاکتورهایی وجود دارد، که مهم ترینش این است که فرد دیگر نه میتواند پیشبینی کند و نه کنترل. سطح حقوق نمیخواند، سطح درآمد نمیخواند، صاحبخانه مدام اجارهبها را بالا میبرد، صاحبخانه هم جز همین خانه و اجارهای که میگیرد، سرمایهای ندارد. آیا صاحبخانه در فرایند قیمتگذاری مسکن دخیل است؟ خیر. صاحبخانه هم همین نانی را میخورد که سال گذشته ۱۰ هزارتومان بود و حالا ۲۰ هزارتومان شده است. مجلس میگوید ما در شرایطی قرار دادیم که در یک خانواده هم اگر زن و شوهر هردو کار کنند، درآمدشان به آن سقف ماهی ۳۰ میلیون تومان نخواهد رسید. نتیجه همه اینها میشود اینکه فرد دچار مشکل اقتصادی میشود.
محمدشهسوارانی درباره لزوم لحاظ کردن بیمه خدمات روان درمانی گفت: اصلا آیا هیچ بیمهای هزینههای روان درمانی را پوشش میدهد؟ نهایتش مشاوره با روانپزشک، ۵ جلسه در سال، قرارداد بیمه تکمیلی یکی از بیمهها، اگر طرف بستری روانپزشکی شود، هزینههای بستریاش پرداخت میشود. ولی اگر بخواهد برود روان درمانی، خیر. آیا توانبخشی عصبی شناختی در سطح مدارس و جامعه صورت گرفته است؟ آیا دولت این هزینهها را میکند؟ که افراد را در برابر خیلی از مشکلات محافظت کند؟ خیر. هرجلسه روان درمانی حداقل یک میلیون تومان است. حالا فردی که در پرداخت اجاره بهای ماهیانه خود مانده است، چگونه میتواند به روانِ خود بیندیشد؟
ارسال نظر