کرونا هم نتوانست مدارس مناطق صعب العبور را تعطیل کند |معلم کوهستان
مدرسه فرخی سیستانی همان آرزوی کودکان این روستای محروم بود که تا چند روز آینده افتتاح خواهد شد. زینب هر روز مسیر 70 کیلومتری را با یکی دیگر از معلمان سوار بر خودرو طی میکنند و عصر برمیگردند. چهره خاک گرفته خانم معلم گواه سختی راه است. میگوید به شوق آموختن به این بچهها مشکلات بیشتر از این را هم تحمل میکند:
یوسف حیدری -بچههای روستا چشم به جاده دوختهاند، خبری از خانم معلم نیست. فاطمه مقنعهاش را جلو میکشد و میگوید خانم معلم هرطور شده میآید. شاید بازهم ماشین پنچر کرده و در جاده مانده باشد. محمد دستانش را جلوی آفتاب میگیرد تا جاده را خوب ببیند. با صدای بلند میگوید چند روز قبل هم دیر آمد. توی این جاده اگر ماشین سالم برسد عجیب است. خانم معلم پیاده هم شده میآید. یکی از والدین با گوشی همراه چند بار شماره خانم معلم را میگیرد اما موبایل آنتن نمیدهد. اینجا از موبایل هوشمند و کلاس آنلاین خبری نیست و بچهها هر روز به شوق آموختن در کلاس درس روستا حاضر میشوند. چند دقیقه بعد با گرد و خاک انتهای جاده، یکی از بچهها با خوشحالی خبر آمدن خانم معلم را میدهد: «بچهها دیدید گفتم خانم معلم میآید!» خانم معلم با چهره گرد و خاک گرفته از بچهها میخواهد به کلاس بروند تا هرچه زودتر درس را شروع کنند.
با شیوع کرونا مدارس تعطیل و کلاسها آنلاین شد. آموزش بهجای کلاس درس بهگوشیهای هوشمند و لپ تاپ منتقل شد و معلمها در فضای مجازی شیوه جدیدی از آموزش را تجربه کردند. اما در روستاهای دورافتاده خبری از کلاسهای آنلاین نیست. جایی که موبایل آنتن نمیدهد و گوشیها هوشمند نیست. معلم هر روز مسافت دور شهر تا روستا را طی میکند تا بچهها از درس عقب نمانند. گاهی اوقات هم بهدلیل صعب العبور بودن مسیر در روستا میماند و آخر هفته به خانه برمیگردد. مثل او کم نیستند معلمانی که با وجود مشکلات زیاد هنوز هم به شوق آموختن سختیها را تحمل میکنند.
زینب معلم روستای «گواتامک» در بخش ایرندگان استان سیستان و بلوچستان است. روستای محروم در فاصله ۷۰ کیلومتری مرکز بخش ایرندگان. اینجا خبری از موبایل هوشمند نیست و از روز اول شیوع کلاس درس این مدرسه کانکسی برپا بود. حالا این روستا صاحب یک مدرسه شده است. مدرسه فرخی سیستانی همان آرزوی کودکان این روستای محروم بود که تا چند روز آینده افتتاح خواهد شد. زینب هر روز مسیر ۷۰ کیلومتری را با یکی دیگر از معلمان سوار بر خودرو طی میکنند و عصر برمیگردند. چهره خاک گرفته خانم معلم گواه سختی راه است. میگوید به شوق آموختن به این بچهها مشکلات بیشتر از این را هم تحمل میکند:
«تا دو سال قبل در ایرانشهر زندگی میکردم و هر روز همسرم با ماشین مرا به مدرسه میرساند. 100 کیلومتر رانندگی در این جاده سخت و دشوار است. روستای پدریام نزدیکتر به مدرسه بود و بعد از فوت پدرم خانهای کنار خانه مادرم ساختیم تا راحتتر به مدرسه بیایم. روستای ما در پایین بخش ایرندگان است و روستایی که تدریس میکنم در آخرین نقطه این بخش قرار دارد. دانشآموزان این روستا گوشی هوشمند ندارند و از اینترنت هم خبری نیست.
نمیتوانیم کلاسها را آنلاین برگزار کنیم. من و همکارم به ۶۰ دانشآموز ۶ پایه این روستا درس میدهیم. هر روز صبح با ماشین همکارم مسیر ۷۰ کیلومتری را میآییم و عصر برمیگردیم. مسیر صعب العبور با جادهای پر از سنگهای تیز. هفتهای یکی دوبارهم پنچر میکنیم و منتظر میمانیم تا شاید خودروی عبوری به ما زاپاس قرض بدهد. با همه این سختیها هر طور شده خودمان را به مدرسه میرسانیم. همسرم دبیر ورزش است و در بخش مرکزی ایرندگان تدریس میکند. عصر کنار جاده منتظر میماند تا از مدرسه برگردم و به خانه برویم. دو پسر دارم؛ یکی کلاس سوم است که همراه ما به مدرسه میآید. پسر کوچکم را پیش مادرم میگذارم یا گاهی با خودم به مدرسه میبرم. از مدرسه که برمیگردیم لباس و دست و صورت ما یکسره خاکی است و باید هر روز لباسها را بشورم. این را هم بگویم که کرونا هم کلاسهای ما را تعطیل نکرد. با همه سختیها و مشکلات معلمی را دوست دارم. حتی اگر ماشین خراب شود پیاده خودم را به مدرسه میرسانم. معلم خرید خدمت هستم و هشت ماه در سال حقوق میگیرم. تابستان به ما حقوق نمیدهند. با بیپولی کنار میآیم ولی دوری از دانشآموزان را نمیتوانم تحمل کنم.»
هنوز هم اهالی روستاهای سرقلعه و سیدحسن سراغ آقا معلم را میگیرند. اول هفته از پیچ تند کوهستان نفس زنان بالا میآمد و تا آخر هفته در روستا میماند. یک بار از ترس حمله خرس جاده کوهستانی را دوید و پشت سرش را هم نگاه نکرد. حالا چند روزی است منتظر ابلاغیه جدید آموزش و پرورش برای انتخاب محل جدید تدریس است. محسن پایمرد معلم الیگودرزی روزهای سختی را در مناطق صعب العبور لرستان سپری کرده است. میگوید دانشآموزان روستاهای دور افتاده بسیار باهوش هستند و تنها به خاطر نبود امکانات از ادامه تحصیل باز میمانند:
«گاهی اوقات با خودم فکر میکنم راه را اشتباه آمدهام. معلم خرید خدمتی هستم. بعد از پنج سال خدمت در روستاهای دورافتاده هرچند ماه یک بار حقوق میگیرم و بیمهام کامل واریز نمیشود. اما وقتی یاد بچههای روستا میافتم که درس را دوست دارند و هر روز چشم انتظار من هستند احساس میکنم انتخابم درست است. با وجود داشتن سه بچه روستاهای صعبالعبور را برای تدریس من انتخاب میکنند. آموزش و پرورش اعلام کرد کمبود معلم در مدارس ایران به رقم ۲۰۰ هزار نفر در سال تحصیلی ۱۴۰۱-۱۴۰۰ رسیده است. با وجود کمبود معلم به دورافتادهترین روستاها میرویم و به چند پایه درس میدهیم. سال گذشته به روستای سرقلعه رفتم. روستایی در دل کوه که باید بخشی از مسیر را با ماشین میرفتم و بقیه راه را پیاده. با شروع فصل بارندگی و سرما در روستا میماندم و آخر هفته به خانه برمیگشتم. یک بار در مسیر وقتی چشمم به جاپای خرس افتاد، کیفم را محکم بغل کردم و با سرعت از مسیر ناهموار کوه بالا رفتم و پشت سرم را هم نگاه نکردم. شبها در همان مدرسه کانکسی میماندم. این کانکس نزدیک پرتگاه بود و هر بار با وحشت از پنجره بیرون را نگاه میکردم و میترسیدم برود ته دره. ۲۲ دانشآموز داشتم که همگی باهوش بودند. دو سال قبل که در روستای سید حسن بودم موبایل آنتن نمیداد. به خاطر کوهستانی بودن مسیر مجبور بودم تا آخر هفته در روستا بمانم. یک شب پسرم تشنج کرده بود و من بیخبر بودم و نتوانستم کاری کنم و حالا دوسال است درگیر درمانش هستیم. خدا میداند چند بار بردهام اصفهان. وضعیت معلمان خرید خدمت خوب نیست و حقوق و بیمه درست و حسابی ندارند. با همه اینها معلمی را دوست دارم و با دانشآموزانم رفیق هستم. خانههای اهالی روستای سید حسن یک اتاق بیشتر ندارد و من شبها مجبور بودم همانجا کنار اهالی بخوابم.
زهرا معلم روستاهای عشایری بخش مرکزی میانه است. میگوید با دو لیسانس حسابداری و حسابرسی فقط به عشق معلمی، سختی مسیر کوهستانی روستا را به جان میخرد: «معلمان خرید خدمت مشکلات زیادی دارند ولی با روی باز تدریس در دورافتادهترین نقاط کشور را قبول میکنند. یک بار وقتی بازرس به مدرسه روستای ما آمد گفت چرا شما با داشتن دو لیسانس اینجا تدریس میکنید، اینجا باید سرباز معلم تدریس کند. خب این نگاه هم اشتباه است.
۳۰ دانشآموز روستا امکانات کلاس آنلاین ندارند هر روز منتظر من هستند. از روز اول شیوع کرونا هیچ روزی غایب نبودم. حقوقهای ما با تأخیر پرداخت میشود و بیمه را خودمان میپردازیم. با وجود همه سختیها و بیپولی فقط به شوق دیدن بچهها و کلاس درس پیچ و خم جاده کوهستانی را پشت سر میگذاریم و غروب برمیگردیم.»
با شیوع کرونا مدارس تعطیل و کلاسها آنلاین شد. آموزش بهجای کلاس درس بهگوشیهای هوشمند و لپ تاپ منتقل شد و معلمها در فضای مجازی شیوه جدیدی از آموزش را تجربه کردند. اما در روستاهای دورافتاده خبری از کلاسهای آنلاین نیست. جایی که موبایل آنتن نمیدهد و گوشیها هوشمند نیست. معلم هر روز مسافت دور شهر تا روستا را طی میکند تا بچهها از درس عقب نمانند. گاهی اوقات هم بهدلیل صعب العبور بودن مسیر در روستا میماند و آخر هفته به خانه برمیگردد. مثل او کم نیستند معلمانی که با وجود مشکلات زیاد هنوز هم به شوق آموختن سختیها را تحمل میکنند.
زینب معلم روستای «گواتامک» در بخش ایرندگان استان سیستان و بلوچستان است. روستای محروم در فاصله ۷۰ کیلومتری مرکز بخش ایرندگان. اینجا خبری از موبایل هوشمند نیست و از روز اول شیوع کلاس درس این مدرسه کانکسی برپا بود. حالا این روستا صاحب یک مدرسه شده است. مدرسه فرخی سیستانی همان آرزوی کودکان این روستای محروم بود که تا چند روز آینده افتتاح خواهد شد. زینب هر روز مسیر ۷۰ کیلومتری را با یکی دیگر از معلمان سوار بر خودرو طی میکنند و عصر برمیگردند. چهره خاک گرفته خانم معلم گواه سختی راه است. میگوید به شوق آموختن به این بچهها مشکلات بیشتر از این را هم تحمل میکند:
«تا دو سال قبل در ایرانشهر زندگی میکردم و هر روز همسرم با ماشین مرا به مدرسه میرساند. 100 کیلومتر رانندگی در این جاده سخت و دشوار است. روستای پدریام نزدیکتر به مدرسه بود و بعد از فوت پدرم خانهای کنار خانه مادرم ساختیم تا راحتتر به مدرسه بیایم. روستای ما در پایین بخش ایرندگان است و روستایی که تدریس میکنم در آخرین نقطه این بخش قرار دارد. دانشآموزان این روستا گوشی هوشمند ندارند و از اینترنت هم خبری نیست.
نمیتوانیم کلاسها را آنلاین برگزار کنیم. من و همکارم به ۶۰ دانشآموز ۶ پایه این روستا درس میدهیم. هر روز صبح با ماشین همکارم مسیر ۷۰ کیلومتری را میآییم و عصر برمیگردیم. مسیر صعب العبور با جادهای پر از سنگهای تیز. هفتهای یکی دوبارهم پنچر میکنیم و منتظر میمانیم تا شاید خودروی عبوری به ما زاپاس قرض بدهد. با همه این سختیها هر طور شده خودمان را به مدرسه میرسانیم. همسرم دبیر ورزش است و در بخش مرکزی ایرندگان تدریس میکند. عصر کنار جاده منتظر میماند تا از مدرسه برگردم و به خانه برویم. دو پسر دارم؛ یکی کلاس سوم است که همراه ما به مدرسه میآید. پسر کوچکم را پیش مادرم میگذارم یا گاهی با خودم به مدرسه میبرم. از مدرسه که برمیگردیم لباس و دست و صورت ما یکسره خاکی است و باید هر روز لباسها را بشورم. این را هم بگویم که کرونا هم کلاسهای ما را تعطیل نکرد. با همه سختیها و مشکلات معلمی را دوست دارم. حتی اگر ماشین خراب شود پیاده خودم را به مدرسه میرسانم. معلم خرید خدمت هستم و هشت ماه در سال حقوق میگیرم. تابستان به ما حقوق نمیدهند. با بیپولی کنار میآیم ولی دوری از دانشآموزان را نمیتوانم تحمل کنم.»
هنوز هم اهالی روستاهای سرقلعه و سیدحسن سراغ آقا معلم را میگیرند. اول هفته از پیچ تند کوهستان نفس زنان بالا میآمد و تا آخر هفته در روستا میماند. یک بار از ترس حمله خرس جاده کوهستانی را دوید و پشت سرش را هم نگاه نکرد. حالا چند روزی است منتظر ابلاغیه جدید آموزش و پرورش برای انتخاب محل جدید تدریس است. محسن پایمرد معلم الیگودرزی روزهای سختی را در مناطق صعب العبور لرستان سپری کرده است. میگوید دانشآموزان روستاهای دور افتاده بسیار باهوش هستند و تنها به خاطر نبود امکانات از ادامه تحصیل باز میمانند:
«گاهی اوقات با خودم فکر میکنم راه را اشتباه آمدهام. معلم خرید خدمتی هستم. بعد از پنج سال خدمت در روستاهای دورافتاده هرچند ماه یک بار حقوق میگیرم و بیمهام کامل واریز نمیشود. اما وقتی یاد بچههای روستا میافتم که درس را دوست دارند و هر روز چشم انتظار من هستند احساس میکنم انتخابم درست است. با وجود داشتن سه بچه روستاهای صعبالعبور را برای تدریس من انتخاب میکنند. آموزش و پرورش اعلام کرد کمبود معلم در مدارس ایران به رقم ۲۰۰ هزار نفر در سال تحصیلی ۱۴۰۱-۱۴۰۰ رسیده است. با وجود کمبود معلم به دورافتادهترین روستاها میرویم و به چند پایه درس میدهیم. سال گذشته به روستای سرقلعه رفتم. روستایی در دل کوه که باید بخشی از مسیر را با ماشین میرفتم و بقیه راه را پیاده. با شروع فصل بارندگی و سرما در روستا میماندم و آخر هفته به خانه برمیگشتم. یک بار در مسیر وقتی چشمم به جاپای خرس افتاد، کیفم را محکم بغل کردم و با سرعت از مسیر ناهموار کوه بالا رفتم و پشت سرم را هم نگاه نکردم. شبها در همان مدرسه کانکسی میماندم. این کانکس نزدیک پرتگاه بود و هر بار با وحشت از پنجره بیرون را نگاه میکردم و میترسیدم برود ته دره. ۲۲ دانشآموز داشتم که همگی باهوش بودند. دو سال قبل که در روستای سید حسن بودم موبایل آنتن نمیداد. به خاطر کوهستانی بودن مسیر مجبور بودم تا آخر هفته در روستا بمانم. یک شب پسرم تشنج کرده بود و من بیخبر بودم و نتوانستم کاری کنم و حالا دوسال است درگیر درمانش هستیم. خدا میداند چند بار بردهام اصفهان. وضعیت معلمان خرید خدمت خوب نیست و حقوق و بیمه درست و حسابی ندارند. با همه اینها معلمی را دوست دارم و با دانشآموزانم رفیق هستم. خانههای اهالی روستای سید حسن یک اتاق بیشتر ندارد و من شبها مجبور بودم همانجا کنار اهالی بخوابم.
زهرا معلم روستاهای عشایری بخش مرکزی میانه است. میگوید با دو لیسانس حسابداری و حسابرسی فقط به عشق معلمی، سختی مسیر کوهستانی روستا را به جان میخرد: «معلمان خرید خدمت مشکلات زیادی دارند ولی با روی باز تدریس در دورافتادهترین نقاط کشور را قبول میکنند. یک بار وقتی بازرس به مدرسه روستای ما آمد گفت چرا شما با داشتن دو لیسانس اینجا تدریس میکنید، اینجا باید سرباز معلم تدریس کند. خب این نگاه هم اشتباه است.
۳۰ دانشآموز روستا امکانات کلاس آنلاین ندارند هر روز منتظر من هستند. از روز اول شیوع کرونا هیچ روزی غایب نبودم. حقوقهای ما با تأخیر پرداخت میشود و بیمه را خودمان میپردازیم. با وجود همه سختیها و بیپولی فقط به شوق دیدن بچهها و کلاس درس پیچ و خم جاده کوهستانی را پشت سر میگذاریم و غروب برمیگردیم.»
ارسال نظر