عشق مخفیانه پسرعموی عاشق، دختر را ناپدید کرد
مردی که متهم است در پی یک عشق مخفیانه دخترعمویش را به قتل رسانده است در حالی در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شد که هنوز جسد مقتول پیدا نشده است.
مردی که متهم است در پی یک عشق مخفیانه دخترعمویش را به قتل رسانده است در حالی در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شد که هنوز جسد مقتول پیدا نشده است.
راز این عشق مخفیانه زمانی فاش شد که برادر زن جوانی به نام ثریا به پلیس گزارش داد خواهرش گم شده است. او به ماموران گفت ثریا طبق معمول هر روز سر کار رفته و دیگر برنگشته و تلفنش را جواب نمیدهد.
برادر ثریا به ماموران گفت: خواهرم کارمند است و تنها زندگی میکند. او هر روز با من در تماس بود. دو روز است با او تماس میگیرم و جواب نمیدهد. مقابل در خانهاش رفتم، باز هم در را باز نکرد و امروز متوجه شدم سر کار هم نرفته است.
با توجه به گفتههای این مرد ماموران تحقیقات خود را آغاز کردند و متوجه شدند تلفن همراه زن جوان اطراف بیابانهای تهران آنتن داشته است. همچنین پلیس متوجه شد آخرین کسی که با این زن تماس گرفته هوشنگ پسرعمویش بوده است. ماموران از روی پیامهای ارسالشده میان ثریا و هوشنگ متوجه شدند این دو با هم رابطه عاشقانه داشتند. به این ترتیب هوشنگ برای بازجویی بیشتر احضار شد. او در ابتدا منکر همه چیز شد اما وقتی ماموران به او گفتند از زمان گم شدن ثریا متوجه شدهاند آنها در یک محل بودهاند و نقطهزنی تلفن همراه هر دو آنها این را ثابت میکند، هوشنگ لب به اعتراف گشود.
اعترافات پسرعموی عاشق
هوشنگ به ماموران گفت: ۱۰ سال قبل وقتی شوهر ثریا فوت کرد من با او ازدواج کردم. من عاشق ثریا بودم و بسیار دوستش داشتم، از آنجا که من زن و فرزند داشتم ما نمیخواستیم این موضوع علنی شود. بعد از چند سال با هم اختلاف پیدا کردیم. من دچار مشکل مالی شده بودم و از ثریا خواستم خانهاش را به نام من بکند تا بتوانم مشکل مالیام را حل کنم اما ثریا از این کار امتناع کرد و همین هم باعث دعوا و درگیری بین ما شد.
متهم گفت: روز حادثه با هم به رودهن رفتیم. ثریا کار داشت، وقتی کارش را انجام داد و داشتیم برمیگشتیم در راه با هم جروبحث کردیم. او خیلی عصبانی بود، من هم بیمار هستم و خیلی زود عصبانی میشوم. آن روز وقتی دیدم ثریا از کوره در رفته است او را از ماشین پیاده کردم، روی صندلی عقب نشاندم و کمربند را بستم که نتواند تکان بخورد. نمیدانم چطور او را سوار ماشین کردم که سرش به جایی برخورد کرد و از هوش رفت. من که دیدم اینطور شده است یک مرد افغانستانی را پیدا کردم و به او گفتم جسد را از بین ببرد. من نمیدانم آن مرد با جسد چه کرد، اما دیگر خبری از آن مرد و ثریا ندارم.
ماموران از متهم خواستند درباره لکههای خون که در خودرویش پیدا شده است صحبت کند که او گفت: ثریا از عصبانیت لیوانی را که دستش بود آنقدر فشار داد تا لیوان شکست و دستش را برید، وقتی دستش را برید خون همه جا پاشید و همین باعث شد ماشین خونآلود شود.سپس ماموران به سراغ مرد افغانستانی رفتند و او را بازداشت کردند .
با صدور کیفرخواست پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد و متهم پای میز محاکمه رفت.
جلسه محاکمه
در جلسه محاکمه بعد از اینکه کیفرخواست خوانده شد، با توجه به اینکه اولیای دم در جلسه حضور نداشتند وکیل آنها در جایگاه حاضر شد و درخواست قصاص متهم را به دادگاه داد.
در ادامه هوشنگ به عنوان متهم در جایگاه حاضر شد. او اتهامش را رد کرد و گفت: آنچه در دادسرا گفتم درست نیست، من ثریا را به قتل نرساندم.
متهم گفت: من و ثریا مخفیانه ازدواج کرده بودیم و هیچکدام دوست نداشتیم موضوع آشکار شود. ثریا بسیار به من کمک کرد، او خودش دانشجوی فوق لیسانس بود و به من هم کمک کرد تا به دانشگاه بروم. ما زندگی خوبی داشتیم.
او ادامه داد: قرار بود خانهام را بفروشم تا دفتر کار بزنیم. با همه این علاقه و رابطه صمیمانه چطور میتوانم قاتل باشم؟ همه اظهاراتم در دادسرا به خاطر فشارهای بازجویی بود. مجبور شدم داستان دروغین تعریف کنم و قبول کنم قاتل هستم.
متهم درباره اینکه چرا تا به حال واقعیت را نگفته بود توضیح داد: من بیش از ۲۰ نامه نوشتم و توضیح دادم قتل کار من نیست اما هیچکدام از نامهها را به دادگاه ارسال نکردند. من مدتهاست که در زندان هستم، شرایط خانوادهام به شدت به هم ریخته است. دخترم دانشجو است و به خاطر اینکه من زندانی شدهام نمیتواند درسش را ادامه بدهد. زندگی من به هم ریخته است.
او همچنین در پاسخ این سوال که چرا تلفن همراهش با تلفن همراه مقتول در یک جا آنتن داشت گفت: ما با هم به رودهن رفتیم و ثریا کارش را انجام داد. بعد او را به خانه رساندم. خریدهایش را انجام دادم و به خانه خودم رفتم.
هوشنگ همچنین در جواب این سوال که چرا بعد از گم شدن ثریا موضوع را به پلیس گزارش نداده گفت: من هم میدانستم چند روزی است که از او خبری نیست اما به دلیل اینکه گفته بود میخواهد روی پایاننامهاش کار کند با او تماس نگرفتم. من در این سالها بیگناه در زندان بودم.
بعد از گفتههای متهم، با توجه به پایان وقت ادامه رسیدگی از سوی قضات به بعد موکول شد.
ارسال نظر