آموزش شبانه روزی خواهرشوهرها به عروس جوان برای عضویت در باند تبهکاران
راز سرقتهای عروس و خواهرشوهرهایش زمانی فاش شد که زنی جوان به اداره پلیس رفت و گفت در مراسم تشییع جنازه یکی از همسایههایش، طعمه سارقان شده است.
راز سرقتهای عروس و خواهرشوهرهایش زمانی فاش شد که زنی جوان به اداره پلیس رفت و گفت در مراسم تشییع جنازه یکی از همسایههایش، طعمه سارقان شده است.
وی در توضیح ماجرا گفت: چند روز قبل همسایهمان که از قدیمیها و معتمدان محل بود بهدلیل بیماری فوت شد. وقتی مراسم تشییع جنازه او در محلهمان برگزار شد، من و شوهرم نیز در مراسم شرکت کردیم. آن روز جمعیت زیادی در اطراف خانه وی حضور داشتند و پس از پایان مراسم متوجه شدم که کیف کوچکم که داخل جیب پالتویم بود سرقت شده است. داخل کیفم، موبایل، پول، مقداری دلار و کارت عابربانکم به همراه رمزش بود و شک ندارم که سارق از افرادی بود که در مراسم تشییع جنازه شرکت کرده بود.
شروع تحقیقات
با این شکایت، پروندهای در دادسرای ویژه سرقت تشکیل شد و تیمی از کارآگاهان برای شناسایی سارق وارد عمل شدند. با بررسی تصاویر ضبط شده در دوربینهای مداربسته معلوم شد در زمان مراسم تشییع جنازه، زنی جوان به شاکی نزدیک شده و محتویات جیب او را سرقت کرده است. بعد اموال مسروقه را در اختیار زن دیگری که کمی آنطرفتر ایستاده بود قرار داده است.
همه شواهد نشان میداد که پلیس با یک باند حرفهای روبهرو است. اما این تنها سرقت آنها نبود و مأموران در ادامه تحقیقات با چند شکایت مشابه دیگر مواجه شدند که نشان میداد، اعضای باند جیببری با حضور در مراسم تشییع یا ختم در شمال و شمالغرب تهران، وارد جمعیت شده و دست به جیببری از طعمههایشان میزنند.
شاکی مچ سارق را گرفت
با افزایش سرقتهای سریالی، بررسیهای مأموران نیز گسترش یافت و اما سارقان که همگی زن بودند، در سرقتهایشان چهره خود را پوشانده بودند تا دوربینها تصویر آنها را ثبت نکنند. با این حال چند روز قبل، زیرکی یکی از شاکیان باعث شد تا یکی از سارقان هنگام سرقت گیر بیفتد. ماجرا از این قرار بود که سارقان به یکی از مراسم تشییع جنازه در شمال تهران رفته بودند و در حال خالی کردن جیب یک زن بودند که ناگهان وی متوجه شد و مچ سارق را گرفت.
به این ترتیب یکی از سارقان دستگیر شد و با گزارش ماجرا به پلیس، وی بازداشت و به اداره آگاهی منتقل شد. متهم دستگیر شده مجرمی سابقهدار به نام سمیه بود که پیش از این هم به اتهام جیببری دستگیر و به حبس محکوم شده بود. سمیه حدود ۶ماه قبل از زندان آزاد شده بود و بهنظر میرسید بهمحض آزادی سرقتهایش را از سر گرفته بود.
در بازجویی از او مشخص شد که وی پس از آزادی از زندان یک باند سرقت و جیببری تشکیل داده است که اعضای آن خواهر و همسر برادرش هستند. در این شرایط بود که مأموران خواهر و عروس متهم را دستگیر کردند و اعضای این باند خانوادگی به سرقتهای سریالی اقرار کردند. آنها با قرار قانونی بازداشت شدهاند و تحقیقات از آنها برای کشف جرایم احتمالی دیگر توسط مأموران اداره آگاهی تهران ادامه دارد.
باند خانوادگی
یکی از اعضای باند تازه عروسی است که میگوید به اصرار خواهرشوهرش، جیببری را از آنها یاد گرفته و وارد این باند شده است. او اما مدعی است که پشیمان شده و اگر آزاد شود، هرگز سراغ خلاف نمیرود. گفتوگو با این زن را بخوانید.
چه شد که وارد این باند شدی؟
به خاطر پول بود. خواهرشوهرانم زندگی روبهراهی داشتند. اوایل فکر میکردم شغل خوبی دارند اما بعد متوجه شدم آنها دست به سرقت میزنند.
یعنی وقتی با شوهرت ازدواج کردی، از این ماجرا خبر نداشتی؟
اگر بگویم نمیدانستم باورتان میشود؟ یک سال پیش در فضای مجازی با پسری آشنا شدم و او به خواستگاریام آمد. من از کجا میدانستم خواهرانش سارق هستند؟ شوهرم سابقه سرقت لوازم داخل خودرو داشت اما همه اینها را از من پنهان کرده بودند. من روزی پی به این حقیقت بردم که دیگر عروس خانواده شده بودم و خواهرشوهرم آنقدر در گوشم خواند و اصرار کرد تا اینکه تصمیم گرفتم ریسک کنم و برای بهدست آوردن پول دست به سرقت بزنم اما حالا پشیمانم.
با چه شگردی سرقت میکردی؟
همه نقشهها را خواهرشوهربزرگترم میکشید. او قبل از این در اتوبوسها، مترو و اطراف امامزادهها جیببری میکرد تا اینکه دستگیر شد و به زندان افتاد. ۶ماه پیش که آزاد شد؛ من عروس این خانواده شدم و او تصمیم گرفت باز هم سرقت کند. او این بار نقشه تازهای کشیده بود. میگفت که اگر بهعنوان عزادار، به مراسم ختم و تشییع جنازه برویم، به راحتی میتوانیم جیب طعمههایمان را خالی کنیم. البته این تنها نقشه ما نبود، مرحله بعد اخاذی از طعمهها بود.
چطوری؟
خواهرشوهر دیگرم زنگ میزد به مالباختهها و برای اینکه مدارکشان را تحویل دهد، درخواست پول میکرد. خیلی از آنها هم قبول میکردند. البته خواهرشوهرم میگفت که مدارکشان را در خیابان پیدا کرده و چیزی از سرقت نمیگفت.
چند مورد سرقت انجام دادهاید؟
تعدادش را بهخاطر ندارم، از ۶ماه قبل سرقتها را شروع کردیم و هرازگاهی راهی خیابانهای شمال و شمال غرب پایتخت میشدیم و پس از شناسایی افراد عزادار دست به سرقت از آنها میزدیم. البته هرروز هم سرقت نمیکردیم. گاهی در یک هفته فقط یک سرقت انجام میدادیم و گاهی چند روز پشت سر هم این کار را میکردیم.
نقش تو در سرقتها چه بود؟
من یا یکی از خواهر شوهرهایم با نزدیک شدن به طعمه، جیببری میکردیم و بعد اموال سرقتی را بهدست نفرات دیگر میرساندیم تا گیر نیفتیم. اما خواهرشوهر بزرگم در آخرین سرقت اشتباه کرد و موجب شد تا شاکی مچش را بگیرد. ما فرار کردیم اما او گرفتار شد و لو رفتیم.
تو که نخستین بارت بود چطور میتوانستی دست به جیببری بزنی؟
مدتها بود که با خواهرشوهرانم تمرین میکردم. سمیه خواهرشوهربزرگم که سابقهدار است برای من و خواهرش کلاس میگذاشت و به ما آموزش جیببری میداد. آنقدر تمرین کردم تا اینکه حرفهای شدم. هرچند نخستینبار خیلی برایم سخت بود و استرس شدیدی داشتم اما همیشه یک کاری برای بار اول سخت است و اگر تکرار شود تبدیل به یک عادت نیز میشود. روزهای اول این کار برایم هیجان داشت اما حالا که دستگیر شدهام بهشدت نادم و پشیمانم.
ارسال نظر