گزارشی زیبا از کشوری که آدم ندارد!
عکسها گزارشی بسیار زیبا از طبیعت و معماری ایران هستند و خیلی از نقاط این کشور را دربرگرفتهاند؛ اما در همه این عکسها جز مواردی استثنایی هیچکسی دیده نمیشود و اگر هم در گوشهای آدمی بهچشم میآید، برای نشان دادن عظمت بنا در مقایسه با قدوقواره اوست؛ گویی در این همه جا هیچ آدمی رفتوآمد نمیکند و زندگی هم وجود ندارد.
احمد مسجدجامعی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت اصلاحات در روزنامه هممیهن نوشت: این روزها درودیوار پایتخت جز لکهگیریهای سیاهرنگ شاهد تابلوهای زیبایی از «ایران ما» است، که انصافا کاری درخور ستایش است و یادآور شعاری است که مبنای پایهگذاری هفته تهران انتخاب شده است: «تهران ایرانیان».
این عکسها چند نکته قابلتأمل دارد. نخست آنکه شهروند سواره را برتری داده است؛ یعنی تابلو در معرض دید پیادهروان خیابان نیست. از آنجایی که این عکسها بیشتر در بزرگراهها به چشم میآید، به این معناست که مردم کوچه و خیابان را جز در ماشین بهرسمیت نشناخته و گویی فقط سوارهها را شهروند درجهیک بهحساب آورده است.
عکسها گزارشی بسیار زیبا از طبیعت و معماری ایران هستند و خیلی از نقاط این کشور را دربرگرفتهاند؛ اما در همه این عکسها جز مواردی استثنایی هیچکسی دیده نمیشود و اگر هم در گوشهای آدمی بهچشم میآید، برای نشان دادن عظمت بنا در مقایسه با قدوقواره اوست؛ گویی در این همه جا هیچ آدمی رفتوآمد نمیکند و زندگی هم وجود ندارد، در آن موارد استثنایی بازهم چندان اثری از زنان نمیبینیم.
نکته دیگر اینکه، نام هیچ هنرمند عکاسی از زن و مرد در این آثار بهچشم نمیآید، خلاصه گزارشی است زیبا از کشوری که آدم ندارد. ایرانِ خالی از ایرانی، چنین ایران تأسفباری جداً تماشایی است؟
مشکلات کادربندی، وضوح و چاپ عکسها در این آثار دیده میشوند که گویی از چشم داوران دورمانده و ویرایش نشدهاند.
سابقه عکاسی در کشور ما به قدمت شکلگیری آن در اروپاست، در عکاسخانه کاخ گلستان که شهرتی جهانی دارد نمونههایی از شیشهها، وسایل شکلگیری و آغاز عکاسی در دوره قاجار جمعآوریشده و در آنها تصاویر بسیاری از زن، زندگی، مشاغل، بنا، طبیعت و مراسم بهچشم میخورد. از عکاسان آن دوره تصاویری ثبت شده که حرکت بهسوی آزادی در آن پیداست که اوج آن به حوادث مشروطیت بازمیگردد، این روال بعدها گرفتار دگرگونی شد و عکسهای شهری بیشتر نمایانگر تجدد و مدرنیته بوده و ازاینرو اصرار بر نشان دادن ماشین در عکاسی این دوره بارز است.
در اواخر پهلوی دوم، عکس مستند اجتماعی و گزارش از شرایط دشوار زندگی طبقات فرودست رواج مییابد و با شروع تظاهرات و تشکیل اجتماعات، عکاسی به سمتوسویی میرود که تجربه آن را در مشروطیت و ملیشدن نفت هم داشتهایم. جنگ، عکاسی دفاعمقدس را با حضور رزمندگان آذین میبندد، از آن پس دوباره کمکم بهسوی حذف آدمها از عکس میرویم تا به این ایران خالی از آدمها میرسیم. حتی در عکسهای سیاسی هم همین مسئله را میبینیم. آدمها کم و گم شدهاند؛ مثلا در پرواز معروف ایر فرانس در فرودگاه مهرآباد در ۱۲ بهمنماه ۵۷، عده زیادی با وجود تفاوت مشرب با گرایشهای اجتماعی و سیاسی گوناگون در کنار مرحوم امام بودند؛ اما در یکی، دو دهه اخیر یکییکی از کنار او حذف شدند، تا جایی که ایشان سرانجام تنها ماندند.
این گزارش شهرداری پایتخت است: ایرانِ بدون شهروند. درحالیکه ایران با حضور ایرانیان است که جان میگیرد و زیباست.
چند سال پیش و همزمان با جشنواره جهانی فیلمفجر، نمایشگاهی در موزهملی ایران برپا شد که در آن عکسهای زندهیاد عباس کیارستمی از موزه لوور پاریس ارائه شد. در دیدار از آنجا، گروهی از سینماگران خارجی هم حضور داشتند که همگی آنها با آن موزه و اشیائی که این هنرمند ایرانی از آنها تصویربرداری کرده بود آشنا بودند، اما رویکرد هنرمند عکاس و عکسالعمل بینندگان در برابر آثار متفاوت بود.
حسوحال آنها حین مواجهه با اثر هنری بیانگر این مطلب بود که برای آنها انسانها در اولویت هستند نه اشیاء، هرچند این هنرنمایی ارزنده به اسم کیارستمی رقم خورد؛ اما در آخرین نمایشگاه آقای احصائی در گالری گلستان هم شاهد نمونهای از این شیوه عکاسی با همین رویکرد در چندین دهه پیش بودیم.
ارسال نظر