روایت مادر یک دختر دبیرستانی قم از مسمومیت فرزندش گفته بودند حق ندارید اسم مدرسه را بیاورید
روایت مادر یک دختر دبیرستانی قم از مسمومیت فرزندش در مدرسه و عوارض آن: از آبان ماه در مدارس قم این مسمومیتها هست/در بیمارستان انگار خودشان درمانش را میدانستند/به تکتک بچه ها گفتند حق ندارید اسم مدرسه را بیاورید/استرس در دل ماست که نکند بچهها نازا شوند
مادر یکی از دانش آموزان دختر مسموم قم، ضمن بیان عوارضی همچون تأثیر بر کلیه، قلب و پاهای دانش آموزانی که به این نوع مسمومیت ها دچار شده اند، از شایعه نازا شدن آنها گفت و اینکه نگرانی در رابطه با این شایعه سال ها به همراه این دانش آموزان و خانواده آنها خواهد بود. علی رغم این مسائل، او از فشار مدیر مدرسه به دانش آموزان و خانواده آنها برای سکوت در این مورد خبر داد.
برای اطلاع از عوارض این مسمومیت ها بر سیستم جسمانی دانش آموزان، با مادر یکی از دانش آموزان دبیرستانی قم (از دبیرستان و مدرسه راهنمایی ملاصدرا قم) گفت و گویی داشتیم. او ضمن بیان عوارضی همچون تأثیر بر کلیه، قلب و پاهای دانش آموزانی که به این نوع مسمومیت ها دچار شده اند، از شایعه نازا شدن آنها گفت و اینکه نگرانی در رابطه با این شایعه سال ها به همراه این دانش آموزان و خانواده آنها خواهد بود. علی رغم این مسائل، او از فشار مدیر مدرسه به دانش آموزان و خانواده آنها برای سکوت در این مورد خبر داد.
مشروح گفت و گو با مادر این دانش آموز قمی را در ادامه می خوانید:
دختر خانم شما یکی از دانش آموزان دبیرستان های قم است که ظاهرا دو نوبت به خاطر مسمومیت در مدرسه در بیمارستان بستری شده است. ماجرای این مسمومیت ها و عوارضی که برای دختر شما داشته چیست؟
اولین بار که مسموم شدند، مدرسه به ما اطلاع ندادند و همکلاسی هایش از خانواده های دیگر که بر حسب اتفاق آنجا بودند گوشی گرفته و تماس گرفتند؛ من خودم را به مدرسه رساندم و دیدم همه بچه ها کف حیاط نشسته اند و مثل اینکه یک ساعت قبل هم به اورژانس زنگ زده اند و آمده گفته هیچ چیزی نیست و رفته است. دوباره که بچه ها خیلی حالشان بد بوده و با تپش قلب و چشمان سرخ، عجیب زمین افتاده بودند و مشخص بود که بدنشان جان ندارد؛ و خودشان می گفتند بدنشان لمس شده بود.
سری دوم که اورژانس آمد، یکی از دبیران می گفت چیزی شان نیست و دارند تلقین می کنند. وقتی من رسیدم، بچه های همکلاسی دیگرشان که حالشان خوب بود، گریه می کردند و می گفتند دخترت کف بالا می آورد. بعد اورژانس آمد و به بیمارستان شهید بهشتی بردند. بعد یک سرم و دو آمپول به آنها زدند. بچه های دیگر حالشان خیلی بد بود و انگار جوّ روانی خیلی جالب نبود. با اینکه دخترم می گفت پاهایش جان ندارد ولی وقتی دستش را روی شانه ام می انداخت، راه می رفت.
به زور او را به خانه آوردم؛ چون دکتر می گفت داروی خاصی ندارد و یک سرم و آمپول است و ما نمی توانیم کاری برای آنها انجام بدهیم.
خودتان فرزندتان را از مدرسه به خانه آوردید؟
سری دوم اورژانس آمد ولی انگار به مرور حالشان بدتر می شد. سری اول که گفته بود چیز خاصی نیست و رفته بود، انگار بعد از یک ساعت وضعیت بچه ها بدتر شده بود؛ بهتر که نشده بود، به هم ریخته تر شده بودند. وقتی من آمدم اورژانس آنجا بود. دو تا ماشین پر کرد و من با ماشین خودم به بیمارستان رفتم و دیدم بچه ها را بستری کرده اند. اکسیژن آنها افت کرده و جالب اینجا است که اکسیژن آنها 80 بود.
انگار خودشان درمانش را می دانستند؛ یک سرم و دو آمپول تقویتی و یک ساعت اکسیژن. بعد از یک ساعت که برای آنها اکسیژن گذاشتند، اکسیژن دختر من بالای 90 شد و دکتر گفت بالای 90 دیگر مشکلی ندارد و کاری از دست ما بر نمی آید.
من دیدم یکی از بچه ها از نیم تنه لمس شده بود و جیغ می زد. من دیدم خیلی بچه ترسیده و آرام او را به خانه آوردم ولی تا دو سه روز راه رفتنش سخت بود. چند وقتی هم نگذاشتیم به مدرسه برود تا اینکه مدیرشان گفته بود باید بیایید و رضایتنامه کتبی بدهید که ما نمی گذاریم بچه ما به مدرسه بیاید، و یا اینکه بچه باید کلا به مدرسه بیاید. من به دخترم گفتم بهتر است بروی؛ چون آموزش مجازی به هیچ عنوان ندارند و عجیب بود که در دو سال کرونا آموزش و پرورش آموزش مجازی را سریع راه انداخت و یک ماه هم نشد که راه افتاد ولی از آبان ماه این اتفاقات در قم دارد می افتد. من با معلم و مدیرشان صحبت کردم و گفتم حتی به صورت آفلاین یک سری از فیلم های آماده که معلم می داند به درد بچه ها می خورد را بگذارد و ما فقط دسترسی داشته باشیم؛ یا هر درسی که می دهد بگوید از کجا تا کجا و چه کار کنیم. ولی هیچ آموزشی در مجازی نداشتند و گفتند ما اصلا اجازه این کار را نداریم.
من به دخترم گفتم به مدرسه برود و همان موقع که رفته بود، دوباره مسمومیت شد. یعنی ساعت 9 صبح بچه ها را به بیمارستان بهشتی برده بودند و باز هم به ما اطلاع نداده بودند.
یعنی دختر شما هم جزو دانش آموزانی بوده که دو بار گرفتار این جریان شده است؟
بله؛ دو بار پشت هم مسمومیت در مدرسه آنها ایجاد شده است. حتی بار سوم هم ایجاد شده بود که خدا را شکر آن روز دختر من در مدرسه نبود.
می دانید هر بار چند نفر دچار مسمومیت شدند؟
دفعه اول که خود ما بودیم، 50 دانش آموز از همان مدرسه آوردند؛ ولی چون همان روز ترخیص می کردند، آمار بیرون نمی دادند. ولی سری دوم 30 نفر بودند؛ کمتر بود. سری سوم هم چون دانش آموزان خیلی کم رفته بودند، باز هم دو سه آمبولانس آنها را آورد و حداقل 25 نفر می شدند که به بیمارستان آمدند.
از مدیر مدرسه نپرسیدید که چرا با من تماس نگرفته اید؟
اولین بار که رفتم، آنقدر صحنه بدی بود، زبانم بند آمد و نمی دانستم چه عکس العملی باید نشان بدهم. یک سری از خانواده ها ناراحتی و سروصدا می کردند و یکی از دبیران می گفت هیچ چیزی نیست و دارند تلقین می کنند. یکی از پدرها واقعا داشت خودش را می زد و می گفت اگر چیزی نیست چرا بچه من نمی تواند راه برود؟ چرا زمین افتاده؟ چرا بالا می آورد؟ من مانده بودم که چه زمانی این اتفاق افتاده و چطور شده و بعد که به خانه آوردم فهمیدم که یک سری اورژانس آمده و برگشته است؛ فکر می کردم همان که در مدرسه حالشان بد شده به ما اطلاع داده اند؛ که یکی از همکلاسی هایش گفت من از مادرها گوشی گرفته ام به شما زنگ زده ام.
سری دوم خود مدیرشان تماس گرفت. شاید دفعه اول مدیرشان هم دست و پایش را گم کرده بود، ولی سری دوم خود مدیر با ما تماس گرفت؛ البته بعد از اینکه در بیمارستان بودند. یعنی بعد از اینکه بستری شده بودند مدیر با ما تماس گرفت.
فکر می کنید دلیل خاصی دارد که خیلی از مدیران حاضر به مصاحبه و گفت و گو نشدند؟
حس می کنم پشت اینها تهدیدی هست که وقتی دفعه دوم بچه های ما مسموم شده بودند، در بیمارستان به تک تک بچه ها گفته بود حق ندارید اسم مدرسه را بیاورید. جالب است سری اول که مسموم شدند، جناب فرماندار به مدرسه تشریف آوردند و بازرسی کردند و دیدند که در مدرسه هیچ دانش آموزی نیست. یعنی از کل دانش آموزان که شاید 500 نفر باشند؛ چهار نفر به مدرسه رفته بودند. یعنی واقعا حقش بود که کلاس ها را مجازی کنند و عجیب است که این کار را نکردند.
اگر واقعا نگران بچه های ما هستند چرا کلاس ها را مجازی نمی کنند؟ بچه های ما دو سال کرونا را مجازی درس خواندند و فکر نمی کنم با سه ماه مجازی درس خواندن مشکلی برای آنها پیش بیاید؛ چون واقعا امسال دیگر تمام شده و چیزی از آن باقی نمانده است.
در بیمارستانی که دختر من بستری بود یک دانش آموز دوازدهمی آنجا بود؛ مادرش می گفت دو ماه است که در مدرسه اینها را مسموم کرده اند و عین دو ماه داشت او را در بیمارستان می چرخاند. به علت اینکه پدرم دیالیز می کرد، من از کراتین خبر دارم. پرستار به مادرش گفت یک خرده کراتینش بالا است. همین را که گفت، من واقعا ترسیدم که تأثیر مستقیم روی کلیه یا قلب دارد؟ چه اتفاقی برای آنها می افتد؟ گفتم چرا کراتین؟ پرستار به من پرخاش کرد که چرا اینجا ایستاده ای و داری گوش می کنی؟ مگر من راجع به مریض شما صحبت می کنم؟ چون همه دانش آموزان یک نوع مسموم شده بودند، ممکن بود عوارضش روی بچه من هم باشد؛ اصلا همه اینها بچه های ما هستند و فرقی نمی کند؛ من واقعا نگران شدم که چرا به کلیه آسیب بزند و جوابی به آن ندادند.
آن دختر اصلا شرایط خوبی نداشت. مادرش می گفت اول پاهایش لمس بود و زیر پاهایش خالی می شد و بعد مدتی از گردن به پایین لمس شده و خیلی نمی توانست گردنش را کنترل کند و یک موقع هایی حالت تشنج به او دست می داد. چون اولین بار بود این حال را می دیدم، خیلی جا خوردم و مادرش گفت این بهترین حالتش است؛ یعنی می گفت تهران برده ایم و به خاطر حالش او را قبول نکرده اند.
دانش آموزی که در قم فوت کرده، می گویند به خاطر عفونت و آنفلوآنزا داشته است. اولا از آبان ماه در مدارس قم این مسمومیت ها هست. دختر خودم دست و پایش یخ زده بود. یعنی دو تا پتو روی او انداخته بودند ولی انگار دست ها و پاهایش را داخل یخچال گذاشته ای؛ خیلی وحشتناک بود. بعد صوتی را گوش دادم که می گفت به علت اینکه تأثیرمستقیم روی قلب دارد، باعث می شود که قلب خونرسانی نکند و دست و پا یخ می زند. البته بعد از اینکه بچه ام را مرخص کردیم متوجه این موضوع شدم که علت این یخ زدن چه بوده است.
این مسمومیت علائم دیگری هم دارد؟
یکی از دانش آموزان می لنگید؛ یعنی راه که می رفت زیر پایش خالی می شد و می افتاد. من نمی دانم در آزمایشات اینها چه می دیدند که جواب درستی به ما نمی دادند. من به پرستار گفتم اگر یک مسمومیت ساده است چه دلیلی دارد که آزمایش ها را تکرار بزنند؟ دانش آموزی که زیر پایش خالی می شد را گفتند گاز خونش افت کرده است. جالب است که با همان وضعیت و شرایط، فردا او را مرخص کردند.
وقتی بچه من مرخص می شد از او یک نمونه خون گرفتند و از آبان تا حالا که چهار ماه می شود، تازه داشتند نمونه خون را به تهران می فرستادند. یعنی بعد از این همه اتفاقی که افتاده، تازه جدی شده است. جالب است کسی که بستری می شد را سریع می گفتند بیماری زمینه ای داشته است. بچه من حتی سرماخوردگی هم نداشته که مثلا بگویم بدن ضعیفی داشته که این اتفاق برای او افتاده و اتفاقا بدن مقاومی دارد.
سرم را که می زدند حالشان رو به راه می شد و سرم را که قطع می کردند، اگر بچه ای عاقلانه برخورد می کرد و یک ساعت می نشست، دوباره حالش بد می شد. ولی اگر کسی می گفت حالم خوب شده، ترخیص می شد. من یک کم دخترم را نگه داشتم که ببینم می تواند راه برود یا نمی تواند، چون واقعا نمی توانست راه برود؛ سری دوم با ویلچر او را جا به جا می کردند؛ بعد از اینکه سرم هم تزریق کرده و آمپول های تقویتی زده بودند، باز هم نمی توانست راه برود. ولی بعد از زدن سرم دوم رو به بهبودی رفت.
متأسفانه بعضی شهرهای دیگر هم گرفتار این موضوع شده اند.
تازه در شهرهای دیگر این مسمومیت ها اتفاق می افتد. از آبان ماه این اتفاقات در قم می افتد و طی یک ماه اخیر هر روز شده است. از آبان ماه با فاصله این اتفاق می افتاد ولی یک ماهی هست که هر روز چند مدرسه با هم شاهد چنین اتفاقی است. واقعا چه آینده ای در انتظار این بچه ها است؟
من واقعا می خواهم به مسئولین بگویم که اگر حرف از امنیت می زنند، متأسفانه من به عنوان یک مادر می گویم که این امنیت را نداریم. به مردم ثابت کنند که دستی در کار نیست. عوامل را که معرفی کنند به مردم هم ثابت می شود که مسئولین در جریان نبوده اند و همه تلاششان را کرده اند که حسن نیتشان را به مردم ثابت کنند و امنیت را به مردم نشان بدهند. اگر قرار باشد دانش آموزان ما با این امنیت زندگی کنند، فرقی با طالبان نداریم.
اگر کسی قتل انجام بدهد، یک نفر را کشته ولی ما الآن نمی دانیم چه آینده ای در انتظار چندین دانش آموز است و چه عوارضی برای آنها خواهد داشت. من برای الآن نگران نیستم و برای آینده نگران هستم که چه چیزی می خواهد بر سر آنها بیاید. من به عنوان یک مادر از الآن این استرس در دلم خواهد ماند که نکند مثلا دانش آموزان نازا شوند؛ این استرس برای من می ماند تا روزی که بچه من به سن ازدواج برسد و بچه دار شود و ببینم که شایعه بوده است. این استرس ها دارد به بچه های ما هم تلقین می شود.
خود من حال و هوای مدرسه را دوست دارم و اینها که حق مسلمشان است از حضور در مدرسه لذت ببرند و لحظه های خوششان را داشته باشند، حیف است این طور برای آنها می گذرد. دو سال که با کرونا گذشت و امسال ما خیلی خوشحال بودیم که مدارس باز شده و بچه های ما حضوری درس می خوانند و وارد جامعه می شوند. الآن سن وارد شدن آنها به جامعه است و اگر در خانه بمانند، به 100 سال پیش بر می گردیم.
ارسال نظر