آتش زدن مرد معتاد به خاطر 700 هزار تومان
مرد جوان در فیلم گفته بود: آرمان، کارتن خواب و معتاد است، ما آن شب داخل پاتوق معتادان چادر زده بودیم که آرمان بنزین را روی چادر ریخت و آنجا را به آتش کشید و متواری شد.
۱۸ اردیبهشت امسال گزارش آتش سوزی یک چادر مسافرتی در منطقه مخروبهای در بازار تهران به پلیس و آتش نشانی اعلام شد.
با اعلام این خبر تیمهای امداد و نجات راهی محل شده و به اطفای حریق پرداختند. پس ازخاموش شدن آتش، دو مرد جوان که داخل چادر دچار سوختگی شده بودند به بیمارستان منتقل شدند. ۹ روز پس از آتش سوزی یکی از مصدومان این حادثه به نام فرشاد، به علت شدت سوختگی تسلیم مرگ شد. مرگ مرد ۴۰ ساله به بازپرس محمد جواد شفیعی اعلام شد و تیم جنایی وارد عمل شدند.
در تحقیقات اولیه دوست فرشاد که او نیز دچار سوختگی شده و در زمان حادثه آتش سوزی همراه مقتول بود عامل جنایت را مردی به نام آرمان معرفی کرد.
در ادامه تحقیقات نیز خواهر فرشاد، فیلم ضبط شدهای از برادرش قبل از مرگ نشان داد که هویت عامل جنایت را برملا میکرد.
مرد جوان در فیلم گفته بود: آرمان، کارتن خواب و معتاد است، ما آن شب داخل پاتوق معتادان چادر زده بودیم که آرمان بنزین را روی چادر ریخت و آنجا را به آتش کشید و متواری شد.
با مشخص شدن هویت مرد آتش افروز، به دستور بازپرس جنایی تحقیقات برای دستگیری آرمان آغاز شد. تا اینکه دوشنبه گذشته پاتوق مرد کارتن خواب در محله پامنار شناسایی شد و کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت موفق به دستگیری او شدند.
به دستور بازپرس شعبه پنجم دادسرای امور جنایی تهران، متهم در اختیار کارآگاهان جنایی قرار داده شد و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.
گفتوگو با متهم شیشهای
اختلافت با مقتول چه بود؟
شبها داخل یک چادر در یکی از مخروبههای جنوب تهران که پاتوق مواد فروشان و معتادان بود میخوابیدم. چند ماه قبل فرشاد که او هم اعتیاد به مواد مخدر داشت به پاتوق ما آمد و کم کم با او دوست شدم.
آن شب مقتول به چادرم آمد و صبح که بیدار شدم از او خبری نبود. او 700 هزار تومان پولی که داخل جیب شلوارم بود را سرقت کرده بود. 700 هزار تومان تمام داراییام بود و فرشاد در جواب محبتهایی که به او کرده بودم نباید از من سرقت میکرد و همین مسأله باعث کینه شد وقتی به سراغش رفتم گفت پولی برنداشته است. اما آن شب فقط او داخل چادرم بود.
حالا چرا آنجا را به آتش کشیدی و او را سوزاندی؟
معتادان برای اینکه حال همدیگر را بگیرند و یکدیگر را بترسانند روی یکدیگر بنزین میریزند. به همین دلیل چند لیتری بنزین خریدم و به طرف چادر آنها رفتم. قصدم کشتن نبود میخواستم او را بترسانم تا پولم را برگرداند. اما وقتی بنزین را روی چادر پاشیدم گاز پیک نیکی آنها داخل چادر روشن بود و آتش گرفت.
چه شد که معتاد شدی؟
قبلاً در شهرستان خیاطی میکردم برای درآمد بیشتر راهی تهران شدم اما در دام دوست ناباب گرفتار شدم. از تریاک گرفته تا شیشه و هروئین را در این
15 سال امتحان کردم. اعتیاد باعث شد که خیاطی را کنار بگذارم و برای کسب درآمد و تأمین هزینه موادم ضایعات جمع میکردم و میفروختم.
ارسال نظر