چرا ناگهان افسرده میشویم؟
جامعهای که راه تفریح را میبندد، غمپرست است و نیاز شهروندان برایش اهمیتی ندارد، مسلما منجر به افسردگی و در نقطه مقابل نیز میتواند منجر به کاهش افسردگی شود زیرا افسردگی یک بیماری جمعی است و شرایط جامعه مسلما روی خلق افراد تاثیر میگذارد.
یک روانشناس با بیان اینکه افسردگی بیماری جمعی است و شرایط جامعه مسلما روی خلق افراد تاثیر میگذارد، گفت: تاکید میکنم که افسردگی هیچوقت یک مشکل فردی نیست چون بسیاری از عواملی که فرد را افسرده کرده، در کنترل او نبوده است و در نتیجه ناگهان افسردگی به واسطه زیستی که در محیط و جامعه داریم، به ما حمله میکند اما بهبود کیفیت زندگی، راهبردهای بهبود کیفیت زندگی و راهبردهای مهارتهای زندگی یعنی اگر مهارت تنظیم هیجان، کنترل خشم، جرات فرضی، ارتباط موثر و تفکر نقاد داشته باشیم، به ما کمک میکند که کمتر درگیر افسردگی شویم.
بیشتر بخوانید: پنج زن سلبریتی از ابتلا به افسردگی می گویند + تصویر
سپیده مشایخی، روانشناس با بیان اینکه افسردگی از لحاظ روانپزشکی، زمانی اتفاق میافتد که انسان حداقل به مدت ۲ هفته خلق افسرده دارد، عنوان کرد: خلق افسرده یعنی فرد از زندگی لذت نمیبرد یا از چیزهایی که قبلا لذت میبرده، لذت نمیبرد و این خلق در اکثر روزهای هفته دیده میشود؛ یعنی به صورتی نیست که فرد یک روز دچار این خلق باشد و ۲ روز نباشند بلکه در اکثر ساعات روز این خلق را دارد؛ مثلا هر روز صبح که بیدار میشود، میگوید «اّه؛ باز این زندگی لعنتی شروع شد».
او ادامه داد: این روند در ادامه میتواند منجر به افزایش یا کاهش وزن و اشتها شود. خیلی از افراد مبتلا به افسردگی در حرکاتشان متفاوت عمل میکنند. بعضی از افراد حرکاتشان کندتر میشود؛ مثلا وقتی میخواهند از جای خود برخیزند و تا سرویس بهداشتی بروند، طول میکشد. بعضی از افراد هم بالعکس حرکتشان تندتر میشود. خیلی وقتها آدمها هنگام افسردگی درگیر احساس بیکفایتی و بیارزشی میشوند و فقدانهایی که داشتند را به یاد میآورند. بدترین حالت ممکن افسردگی، ناامیدی است که در نهایت ممکن است افکار صدمهزدن به خود سراغ این افراد بیاید. این نوع افسردگی یکی از انواع افسردگی است که افسردگی اساسی گفته میشود.
این روانشناس در خصوص علل ابتلا به افسردگی تصریح کرد: طبق نظریات مختلف علل ابتلا به افسردگی متفاوت است؛ یعنی هر نظریه رواندرمانی یک علت برای افسردگی لحاظ میکند اما در دیدگاههای شناختیرفتاری علل مختلفی برای افسردگی وجود دارد و مدلهای مختلفی را ارائه میدهند که علل افسرده شدن یک فرد را تبیین میکنند. طبق دیدگاههای شناختیرفتاری علت افسردگی به ۲ موضوع ربط دارد که یکی نظام باورهای افراد و دیگری رفتارها و مهارتهای آنان است؛ برای مثال وقتی که نظام باورهای افراد و باورهای مرکزی و اصلی آنها مبتنی بر این است که من شکست خورده هستم، به درد نمیخورم و لایق این زندگی نیستم، مسلما منجر به خلق افسرده در افراد میشود.
مشایخی با بیان اینکه افراد در این مواقع احتمالا میخواهند برای این خلق افسردهشان کاری کنند، ادامه داد: معمولا کارهایی که افراد برای کمک به خود میکنند، دوباره منجر به تداوم افسردگی در آنها میشود؛ برای مثال وقتی حال فرد بد است، روابطش را قطع میکند، به مشروب خوردن، کشیدن مواد مخدر و اعتیاد روی میآورد یا اینکه سراغ راهکارهای نامناسب مانند کتابهای روانشناسی زرد میرود که این راهبردها اصلا به درمان افسردگی کمکی نمیکند.
افسردگی اساسی و افسردهخویی، شایعترین نوع افسردگی است
او با اشاره به اینکه انواع افسردگی شامل افسردگی اساسی، افسردهخویی، افسردگی پس از زایمان و افسردگی فصلی است، گفت: بیشترین نوع افسردگی که ما در کلینیکها با آن مواجه هستیم، افسردگی اساسی و افسردهخویی است. ب
یشترین آسیبها نیز مربوط به افسردگی اساسی است اما آسیب این افسردگی با توجه به شدت بیماری و اینکه چند سال است که فرد از افسردگی رنج میبرد، میتواند متفاوت باشد.
این روانشناس با تاکید بر اینکه افسردگی را باید حتما یک روانپزشک و یک درمانگر بالینی تشخیص دهد، گفت: خود فرد و اطرافیان او نیز متوجه تفاوت در رفتارهای فرد میشوند.
او با بیان اینکه مسائل آزاردهندهای که در کنترل ما نیست، در محیط وجود دارد که خلقمان را پایین میآورد، ادامه داد: در بافت جوامع پرآسیب، طبیعی است که ما نوسان خلقی داشته باشم. خیلی وقتها شدت، مدت و میزان هیجانی که ما تجربه میکنیم، متفاوت است. یکی از بزرگترین علامتهای تشخیص افسردگی این است که ببینیم خلق پایین چقدر شدید است؛ چقدر ادامه داشته و چقدر کارکردهای فرد را مختل کرده است. منظور از مختل شدن عملکرد این است که عملکرد تحصیلیشغلی و روابط بین فردی مختل شده باشد؛ برای مثال آیا پایاننامهای که فرد میخواسته انجام دهد، به دلیل افسردگی، بیحوصلگی و اینکه نمیتوانسته این موضوع را کنترل کند، متوقف شده یا خیر.
مشایخی با اشاره به اینکه اینطور نیست که افسردگی قلمرومحور باشد و قشر خاصی را بیشتر درگیر کند، تصریح کرد: خط برش ثابتی وجود ندارد که بگوییم افسردگی بیشتر دانشجویان یا افراد فقیر را درگیر میکند اما عواملی هست که میتواند در ابتلا به افسردگی تاثیر بگذارد؛ برای مثال یک فرد فقیر بیشتر درگیر نیازهای جسمی و فیزیولوژیک خود است و زمانی که متوجه میشود به غیر از این نیازها، نیازهای دیگری هم وجود دارد، افسردگی بروز پیدا میکند.
او ادامه داد: به دلیل اینکه دانشگاهها بازدهی لازم را ندارند، افسردگی در قشر دانشجو بسیار زیاد است. فرد به این امید وارد دانشگاه میشود که اگر درس بخواند، شغل بهتری خواهد داشت اما زمانی که مدرک لیسانس خود را میگیرد، میبیند شغلی در کار نیست و تمام دنیای این فرد بهم میریزد و در نتیجه افسرده میشود.
این روانشناس با بیان اینکه افسردگی در دانشجویان حین درس خواندن در دانشگاه نیز زیاد است، اضافه کرد: به دلیل سیستم نابرابر یا درخواستهای غیرمنطقی بعضی اساتید که معمولا دانشجویان در این خصوص گزارشهایی میشنوند و میبینند، اذیت میشوند؛ در نتیجه در جامعهای مثل جامعه ما که تقریبا جامعه غمپرستی است، مسلما افسردگی افزایش پیدا میکند؛ افراد نمیدانند چگونه باید تفریح کنند؛ یعنی یا راه رفع نیاز به تفریح بسته است یا از آن راهی که بشود به درستی تفریح کرد و به سلامت روان منجر شود، تفریحها انجام نمیشود؛ برای مثال عدهای از جوانان دور هم جمع میشوند و تفریحاتی دارند که به جسم و روانشان آسیب میزند؛ به این دلیل که راه تفریح سالم همیشه بسته بوده است.
مشایخی در خصوص تاثیراتی که فرد افسرده بر دیگر افراد میگذارد، بیان کرد: مسلما افسردگی روی دیگران تاثیر میگذارد. افسردگی یک دانشجوی خوابگاهی بر هماتاقی او تاثیر میگذارد. در واقع ۲ اتفاق برای آن هماتاقی میافتد؛ یکی اینکه نمیداند برای دوستش چه کند که از این افسردگی خارج شود و دوم اینکه تحت تاثیر آن خلق منفی قرار میگیرد؛ به عنوان مثال دانشجوی افسرده در پاسخ به اینکه چه اتفاقی برایت افتاده، میگوید «این زندگی چه فایدهای دارد؟ نه کاری، نه شغلی». همه چیز برای او سیاه است. اینها را همه میدانند اما برای آن هماتاقی یادآوری میشود که روی سیاه زندگی وجود دارد و ممکن است که آن فرد نیز اگر مستعد افسردگی باشد، درگیر افسردگی شود. کارمند افسردهای که صبح به سرکار میرود، مسلما با ارباب رجوع خود نمیتواند آنطور که وظیفهاش ایجاب میکند، رفتار داشته باشد. همسری که افسرده است، نمیتواند رابطه جنسی خوبی با همسر خود داشته باشد؛ در نتیجه این افسردگی چیزی است که دامنگیر اطرافیان فرد افسرده میشود.
او با بیان اینکه خانواده، دوستان و عوامل حمایتی در افسردگی تاثیرگذار هستند، عنوان کرد: خیلی وقتها فرد خانواده را حمایتگر نمیداند چون خانواده نمیداند چگونه حمایت عاطفی انجام دهد اما این حمایت عاطفی را از دیگران میگیرد؛ در نتیجه اطرافیان مبنی بر اینکه فقط کنار فرد افسرده حضور داشته باشند، خیلی میتوانند کمک کنند.
این روانشناس عنوان کرد: خیلی وقتها افراد میخواهند آن فرد افسرده را با شوخیهایی مثل «خودت را لوس نکن» یا «نیمه پر لیوان را ببین» و اینطور حرفها کمک کنند اما در واقع این کارها به کسی که درگیر افسردگی شده، کمکی نمیکند. دوستان، خانواده و اطرافیان میتوانند حضور داشته باشند و به آن فرد بگویند «اگر دوست داشته باشی صحبت کنی، من میتوانم کنارت باشم» یا «من فقط در کنارت هستم برای اینکه از تو مراقبت کنم». ما نباید به کسی که درگیر افسردگی است، برای در جمع بودن، بیرون رفتن و سفر رفتن فشار بیاوریم. گاهی مشاهده میشود که فرد افسرده به مسافرت میرود و بازمیگردد اما افسردگی او عود میکند چون فرد افسرده در مسافرت میبیند که همه در حال لذت بردن از ساحل، هوا و... هستند اما او با خود میگوید «من چقدر بدبختم که حتی از یک مسافرت هم نمیتوانم لذت ببرم». ذهن فرد افسرده اینطور کار میکند؛ بنابراین تاکید فقط مبتنی بر حضور داشتن خانواده، دوستان و عوامل حمایتی در کنار فرد افسرده است. آنها باید گوش به زنگ باشند تا بتوانند نشانههای خودکشی در فرد افسرده را چک کنند و بببینند که آیا او در مورد اینکه بخواهد زندگیاش را تمام کند، حرفی میزند یا خیر.
افسردگی یک بیماری جمعی است
او در رابطه با تاثیرات جامعه بر افسردگی گفت: جامعهای که راه تفریح را میبندد، غمپرست است و نیاز شهروندان برایش اهمیتی ندارد، مسلما منجر به افسردگی و در نقطه مقابل نیز میتواند منجر به کاهش افسردگی شود زیرا افسردگی یک بیماری جمعی است و شرایط جامعه مسلما روی خلق افراد تاثیر میگذارد.
تاکید میکنم که افسردگی هیچوقت یک مشکل فردی نیست چون بسیاری از عواملی که فرد را افسرده کرده، در کنترل او نبوده است.
مشایخی در خصوص روند ابتلا به افسردگی در جامعه ما تاکید کرد: روند ابتلا به افسردگی در جامعه رو به افزایش است.
وی با بیان اینکه آگاهیبخشی به افراد مبنی بر اینکه حواسمان به اطرافیانمان باشد، میتواند در کاهش افسردگی کمک کند، گفت: خیلی وقتها خود فردی که درگیر افسردگی است، آنقدر افسردگیاش مزمن شده که فکر میکند خلق زندگی همین است. ما به عنوان یک دوست میتوانیم به دوستمان پیشنهاد دهیم که شاید خوب باشد با یک درمانگر بالینی صحبت کند. البته درمان افسردگی خیلی مواقع با شکست مواجه میشود چون افسردگی یک بیماری فردی نیست بلکه جمعی است؛ یعنی ما نمیتوانیم خودمان را ایزوله کنیم و روی زندگی خود متمرکز شویم و تاثیرات جامعه را دریافت نکنیم؛ در نتیجه درمان افسردگی هم نسبی است.
این روانشناس در پاسخ به پرسشی مبنی بر میزان به رسمیت شناخته شدن افسردگی در جامعه پاسخ داد: در حال حاضر من احساس میکنم این بیماری به رسمیت شناخته میشود اما مساله این است که به یک خلق پایین تقلیل داده میشود. اینکه «خلقم پایین است» و «افسردهام». خیلی از انواع دیگر افسردگی مثل افسردگی پس از زایمان و افسردگی فصلی مورد توجه قرار نمیگیرد و افراد مولفههای بیولوژیکی افسردگیشان را نمیدانند. بعضی وقتها نیز ما مولفه ژنتیکی افسردگی را داریم و در خانواده همیشه چند نفر مثل پدربزرگ یا مادربزرگ درگیر افسردگی بودهاند؛ بنابراین افسردگی در حال به رسمیت شناخته شدن است اما مقداری به خلق پایین تقلیل داده میشود. اینکه بتوان به صورت علمی به افسردگی نگاه کرد، مسلما منجر به بهبود آگاهی افراد در مورد این بیماری میشود.
تعداد زیادی از افراد افسرده ما افسردههای مقاوم به درمان هستند
مشایخی با اشاره به اینکه انگیزه پایین افراد برای درمان افسردگیشان به چند مولفه بازمیگردد، خاطرنشان کرد: یکی از این مولفهها این است که درمانگر خوبی که بتوانند افسردگی را درمان کنند، کم داریم و دوم افسردههایی که ما در کلینیکها و فضای بالینی میبینیم، افسردههای مقاوم به درمان است. مولفههای چندگانه آنقدر تاثیر دارد که مسلما اگر فرد فقط افسردگی اساسی داشته باشد، قابل درمان است اما معمولا افراد وقتی افسردگیشان به درمان مقاوم میشود، برای درمان اقدام میکنند؛ در نتیجه ناکام میشوند و خیلی وقتها درمان نمیشوند و میبینند که فقط قرص میتواند به آنها کمک کند و خلقشان را در حدی نگه دارد که به عنوان مثال بتوانند سرکار بروند؛ در نتیجه انگیزه افراد کم میشود و میگویند همین قرص را میخورم و درمانم را انجام نمیدهم زیرا آنها تجربه خوبی از درمان و اینکه اصولی روی افسردگیشان کار شود، ندارند. تعداد زیادی از افراد افسرده ما افسردههای مقاوم به درمانی هستند که ممکن است به صورت قطعی درمان نشوند؛ بنابراین افراد نسبت به اینکه بخواهند افسردگی خود را درمان کنند، بیمیل میشوند. مسلما پیامدهای این بیمیلی این است که روابط بین فردی، شغل و اثرگذاری فرد در اجتماعی که به آن احساس تعلق نمیکند، مختل میشود.
وی با اشاره به هزینههای درمانی بالا برای افسردگی تصریح کرد: تنها راهکار این است که خدمات روانشناختی تحت پوشش بیمه قرار بگیرد. این تحت پوشش بیمه قرار گرفتن باید به سبکی باشد که نه مراجع مجبور باشد در ابتدا هزینهاش را پرداخت کند و بعد به دنبال دریافت پول خود بروند و نه درمانگر با آن حجم تخصص در آخر ماه به دنبال دریافت هزینههای خود باشند؛ یعنی چیزی که در سیستم پزشکی دیده میشود، باید در خدمات روانشناختی هم دیده شود. حقالزحمه متخصص به صورت کافی و کامل از سمت دولت پرداخت شود و بعد هزینه به مراجع داده شده و به او کمک شود که این هزینه را پرداخت کند. در غیر این صورت صادقانه باید گفت نه درمانگرها با هزینه کم دل به کار خواهند داد چون کاری کاملا تخصصی، سخت و نیازمند مطالعه و مهارت و تجربه انجام میدهند و نه مراجعان با این دنبال پول دویدنها راضی میشوند که درمان خود را ادامه دهند.
مشایخی ادامه داد: به عنوان مثال درمان یک افسردگی ۲۰ تا ۲۵ جلسه زمان میبرد. پس تنها پیشنهاد من این است که افراد تحت پوشش بیمه قرار بگیرند، هزینه به افراد داده شود تا آن را به کلینیکی که مراجعه میکنند، پرداخت کنند؛ در غیر این صورت درمانگری باقی نمیماند که بخواهد در این شغل به افراد کمک کند و خدمات بدهد.
این روانشناس با اشاره به اینکه راهکار درمان افسردگی، سایکوتراپی یا همان درمان است، افزود: سایکوتراپیها و رواندرمانیهای مختلف، روشهای مختلف خودشان را دارند. رویکرد من شناختی رفتاری و طرحواره درمانی است و از رویکردهای دیگر اطلاعی ندارم. در رویکرد شناختی رفتاری روی نظام باورها، هیجانات افراد و با رفتارهایشان روی راهبردهای مقابلهایشان کار میکنیم.
مشایخی در خصوص راههای پیشگیری از بروز افسردگی گفت: پیشگیری زمانی معنادار میشود که در کنترل فرد باشد؛ بخشی از اتفاقاتی که میافتد، در کنترل ما نیست در نتیجه ناگهان افسردگی به واسطه زیستی که در محیط و جامعه داریم، به ما حمله میکند اما بهبود کیفیت زندگی، راهبردهای بهبود کیفیت زندگی و راهبردهای مهارتهای زندگی یعنی اینکه مهارت تنظیم هیجان، کنترل خشم، جرات فرضی، ارتباط موثر و تفکر نقاد داشته باشیم، به ما کمک میکند که کمتر درگیر افسردگی شویم. اینها مسائلی است که در کنترل ماست و اینها هیچوقت با کتاب خواندن منجر به عملی شدن نخواهند شد. افراد برای یادگیری این مهارتها هم باید یا درمان بگیرند یا حداقل در کارگاهی شرکت کنند که یک متخصص به آنها آموزش بدهد و در کنار آن از کتب خودیاری استفاده کنند.
ارسال نظر