خودکشی دختر 16 ساله با وایتکس در شب عقدکنانش

مادرم بعد از اینکه به کووید ۱۹مبتلا شد به خاطر اینکه پدرم او را بموقع به بیمارستان نبرد پس از چند روز در یک شب سرد برفی مقابل چشمانم پرپر شد.

خودکشی دختر 16 ساله با وایتکس در شب عقدکنانش

هشدار: قبل از اینکه این خبر را بخوانید به این نکته توجه کنید: اگر شما یا یکی از نزدیکانتان به خودکشی فکر می‌کنید؛ با شماره‌ تلفن‌‌های اورژانس اجتماعی در ایران ۱۲۳ و در آمریکا و کانادا ۹۱۱ تماس بگیرید / عرشه آنلاین

دختر نوجوان که به اصرار پدر و نامادری‌اش با پسر جوانی نامزد شده بود برای رهایی از سرنوشت سیاهی که داشت تصمیم تلخی گرفت.

 این دختر که معجزه‌آسا زنده مانده بود نزد پلیس پرده از سرنوشت دردناکش برداشت.

مرگ کرونایی مادر

 مادرم بعد از اینکه به کووید ۱۹مبتلا شد به خاطر اینکه پدرم او را بموقع به بیمارستان نبرد پس از چند روز در یک شب سرد برفی مقابل چشمانم پرپر شد.

سایه نامادری

هنوز داغ از دست دادن او در وجودم شعله می‌کشید که پدرم ازدواج کرد و بعد تصمیم گرفت مرا به زور شوهر بدهد....از وقتی مادرم رفت زندگی به کامم سیاه شد تا جایی که تصمیم گرفتم با خوردن جرم‌گیر به زنده بودنم پایان بدهم....

ازدواج اجباری

مریم دختری ۱۶ساله در حالی که از شدت ضعف دستانش می‌لرزید به دایره مشاوره آمد. او که  رنگ بر رخ نداشت پس از چند دقیقه سکوت کم کم لب به سخن گشود و گفت: دیشب مراسم نامزدیم بود و بدون اینکه علاقه به نامزدم داشته باشم به خاطر رهایی از مشکلاتم پدرم به زور از من خواست که پاسخ مثبت بدهم.

همان شب تا صبح گریه کردم حتی به آن پسر هم گفتم که نمی‌خواهم با تو و هیچ کس دیگری ازدواج کنم و فعلاً قصد ازدواج ندارم.

خانه بی‌مادر

مادرم را دو سال پیش به‌دلیل کرونا از دست دادم. اگر مادرم زنده بود این همه مشکلات نداشتم. بعد از فوت مادرم، پدرم ازدواج کرد و من و برادرانم با همسرش ارتباط خوبی نداریم و پدرم برای اینکه خودش آرامش داشته باشد، مرا شوهر داد و نامادریم نیز از خداخواسته بدون هیچ گونه توجهی به گریه‌های من می‌گفت هر دختری باید یک روز به خانه بخت برود ولی به چه قیمتی با فردی که هیچ گونه علاقه‌ای به وی ندارم و او شرایط کاری مناسبی هم ندارد و فعلاً سرباز است و خانواده‌اش از لحاظ فرهنگی با ما متفاوت بودند  باید ازدواج کنم؟ جدا از همه اینها من قصد ادامه تحصیل داشتم و اصلاً آمادگی ازدواج نداشتم.

التماس‌های بی‌فایده

هر چقدر به مادر نامزدم التماس کردم من نمی‌خواهم ازدواج کنم، او اصرار داشت که فعلاً با هم بیرون بروید تا شاید مهر او به دلت بنشیند و پدرم گفت اگر یک بار دیگر به او بگویم او را نمی‌خواهم مرا تا سرحد مرگ می‌زند و دیگر به خانه راهم نمی‌دهد و من از ترسم نتوانستم حتی این مسأله را برای دایی‌هایم بگویم.

 آنها پدرم را می‌شناسند و می‌دانند که چه آدم لجباز و یک دنده‌ای است و چون از اختلاف مادرم و پدرم در گذشته خبر دارند و می‌دانند حتی علت مرگ مادرم به خاطر عدم رسیدگی به مادرم و درگیری‌های بیش از حد آنها بوده است، حتماً فکری برایم می‌کردند ولی باز سکوت کردم تا اینکه به فکر دومین خودکشی افتادم.

کابوس ازدواج

یک بار دیگر زمانی که مادرم تازه فوت کرده بود از دست رفتارهای پدرم سفید کننده را سر کشیدم ولی انگار نه انگار. این بار هم چاره‌ای جز خودکشی نداشتم وقتی قرار بود به زور پای سفره عقد بنشینم. ازدواج با کسی که هیچ علاقه‌ای به او نداشتم. کابوس زندگی با آن پسر مدام در مقابل چشمانم آرامش را از من گرفته بود و نمی‌دانستم با این شرایطی که برایم ایجاد شده بود چه کار کنم. دلم تنگ شده بود برای مادرم اگر او زنده بود مانع کار پدرم می‌شد. من دوست داشتم درس بخوانم که به دانشگاه بروم تا به آرزوهایم برسم اما با این تصمیم اجباری پدرم باید با پسری ازدواج می‌کردم که هیچ اراده و تصمیمی از خود نداشت و گوش به فرمان مادرش بود. او درست مانند یک روبات عمل می‌کرد. وقتی در ذهنم تصور می‌کردم که با این پسر فاتحه تمام آرزوهایم خوانده خواهد شد، نتوانستم تاب بیاورم و تصمیم گرفتم با خوردن جرم‌گیر به زندگی و بخت سیاه‌ام پایان بدهم.

منبع: ایران

دیگر رسانه ها

کدخبر: 98810

ارسال نظر