روایت عجیب ناپدری از قتل بهار 6 ساله | هر شب خوابش را می‌بینم

سعید ۲۶ می‌گوید: تقریبا هر شب خواب بهاره را می بینم، هرچند معصومه به من گفته است که رضایت می‌دهد چون مطمئن است که من عمداً نمی‌خواستم دخترش بکشم

روایت عجیب ناپدری از قتل بهار 6 ساله | هر شب خوابش را می‌بینم

داستانش را که تعریف کرد یاد ضرب‌المثل دوستی خاله خرسه افتادم، او می‌خواست از بچه محافظت کند اما ناخواسته دختربچه را به قتل رساند. سعید ۲۶ ساله است و برایم از روز قتل می‌گوید: «از سرکار به خانه برگشتم، خیلی خسته بودم و اعصابم خورد بود، چند بار به او اخطار داده بودم که بیرون از خانه نرود چراکه کوچه برای یک دختر ۶ ساله خطرناک است، اما آن روز تا به خانه رسیدم دیدم که در کوچه مشغول بازی است، اعصابم بهم ریخت و او را با سیخ کباب کتک زدم.»

برایم جای سوال بود که چرا آن بچه را دخترم خطاب نمی‌کند تا اینکه گفت: «بهاره دختر خودم نبود، بچه دوست دخترم بود، خانواده پدری اش او را اصلاً قبول نداشتند و می‌گفتند نوه ما نیست اما نمی دانم چرا می‌خواستند او را از ما بگیرند برای همین هم من روی کوچه رفتن بهاره حساس بودم»

خواستم تا از ادامه روز قتل برایم بگوید، گرمای هوا کلافه اش کرده است و سرش را مدام با دو دست می خاراند، چند نفس عمیق کشید و به انتهای میدان صبحگاه پلیس آگاهی خیره شد و گفت: «اول بگویم که وظیفه نگهداری از معصومه و بهاره با من بود، آنها با من زندگی می‌کردند، آن روز هم بعد از اینکه با سیخ بهاره را کتک زدم او از حال رفت، فوراً بچه را به درمانگاه بردم و در آنجا کمی او را معاینه کردند و گفت باید به بیمارستان بروید، یک روزی هم در بیمارستان بستری بود اما بعدش فوت کرد.»

سعید که شغلش ساختن کابین آسانسور است از کاری که انجام داده پشیمان است و می‌گوید: «تقریبا هر شب خواب بهاره را می بینم، هرچند معصومه به من گفته است که رضایت می‌دهد چون مطمئن است که من عمداً نمی‌خواستم دخترش بکشم اما عذاب وجدان رهایم نمی‌کند.»/ مهر

دیگر رسانه ها

کدخبر: 27274

  • رضا

    کسی که بچه ۶ ساله را باسیخ بقدری بزند که بچه فوت بشه، لیاقت بخشش نداره. یعنی اگه مادر هم بخشید دولت نباید از خون اون طفل براحتی بگذره. لااقل ۱۰ سال باید زندانی بشه این بی‌رحم..

ارسال نظر