داستان پسری که همسایه اش را بخاطر جای پارک کُشت!

پسر جوانی که همسایه‌اش را به خاطر جای پارک خودرو به قتل رساند از سال‌های سخت زندان می‌گوید.

داستان پسری که همسایه اش را بخاطر جای پارک کُشت!

پسر جوانی که همسایه‌اش را به خاطر جای پارک خودرو به قتل رساند از سال‌های سخت زندان می‌گوید.

فرشید ۷ سال قبل به جرم قتل بازداشت شد. او متهم است در یک درگیری همسایه‌اش را به قتل رسانده است. حالا او با گذشت چند سال موفق به جلب رضایت اولیای دم و رهایی از قصاص شده است.

فرشید برای اعتمادآنلاین از روزهای سخت زندگی در زندان و کابوس اعدام می‌گوید:

*وقتی زندانی شدی چند ساله بودی؟

۲۵ سال داشتم. آنقدر مغرور و سرمست جوانی بودم که اصلا فکر نمی‌کردم یک روز چنین وضعیت پیدا کنم و سالهای عمرم را در زندان باشم.

*چرا مرتکب قتل شدی؟

سر جای پارک ماشین دعوا کردیم. مقتول آشنا بود و از همسایه‌هایمان بود در واقع او با پدرم دعوا کرد من برای حمایت از پدرم وارد شدم و ....

*قصد قتل داشتی؟

من حتی قصد دعوا هم نداشتم یکباره پیش آمد او به من حمله کرد و من هم با چوب زدم ضربه به سرش برخورد کرد.

*از سالهای زندان بگو.

خیلی سخت گذشت یک سال اول در شوک بودم اصلا متوجه نبودم چه اتفاقی افتاده است. چنان در شوک بودم که شاید باورتان نشود تا چندماه اصلا یادم نمی‌آمد چطور او را زدم و چطور مرده است. بعد از چند ماه تازه یادم می‌آمد چه شده است.

*در این مدت خانواده‌ات چه می‌کردند؟

من تازه ازدواج کرده بودم. هنوز یک سال نشده بود. همسرم باردار بود که من زندانی شدم. همه چیز روی سرم آوار شده بود و من نسبت به همسرم هم احساس گناه می‌کردم. دخترم حالا نزدیک به ۶ سال و نیم دارد من حتی یک شب هم کنار او نبودم. واقعا روزهای سختی بود هر روزش یکبار قصاص بود.

*چطور موفق به جلب رضایت شدی؟

اولیای دم که رضایت نمی‌دادند. هرکسی را که می‌شناختیم جلو فرستادیم. در آخر از طریق عموی مقتول موفق به جلب رضایت شدیم. او خیلی کمک کرد و در قانع کردن برادرش خیلی نقش داشت. پدرم خانه من و خانه خودش و مغازه‌ای که در آن کار می‌کردیم را فروخت مقداری هم وام گرفت. زن و دخترم به خانه پدرزنم رفتند پدر و مادرم مستاجر شدند تا من بتوانم زنده بمانم. البته از اولیای دم ممنونم حق آنها بود هرچه می‌خواستند .من شرمنده پدر و مادر و زن بچه خودم هستم.

*اگر از زندان آزاد شوی می‌خواهی چه کنی؟

پدرزنم یک طبقه خالی دارد که اجازه می‌داد آنجا را خالی کرده تا من و زن و بچه هم برویم زندگی کنیم. یک مغازه هم اجاره می‌کنم تا با پدرم کار کنیم مجبورم وام بگیرم تا دوباره سرپا شوم. راستش هیچ تصوری ندارم که قرار است چطور زندگی کنم. در وضعیتی هستم که حتی از زنده بودن خودم هم شرمنده ام. من با اینکار خانواده خودم را بدبخت کردم.

منبع: اعتمادآنلاین

دیگر رسانه ها

کدخبر: 76104

ارسال نظر