«خوشحالی» کجاست؟می‌توان بستنی لیس زد و خندید؟

همه ما این صحنه‌ را به دفعات دیده‌ایم: کودکی که در پارک مشغول بازی است، بستنی لیس می‌زند و یک کلاه بامزه بر روی سرش گذاشته است. او در محاصره اسباب‌بازی‌هایش قرار گرفته و در کنار پدر و مادر و دوستانش بسیار خوشحال است. دنیای زیبایی دارد؛ درست به همان شکلی که خودش می‌خواهد.

«خوشحالی» کجاست؟می‌توان بستنی لیس زد و خندید؟

همه ما این صحنه‌ را به دفعات دیده‌ایم: کودکی که در پارک مشغول بازی است، بستنی لیس می‌زند و یک کلاه بامزه بر روی سرش گذاشته است. او در محاصره اسباب‌بازی‌هایش قرار گرفته و در کنار پدر و مادر و دوستانش بسیار خوشحال است. دنیای زیبایی دارد؛ درست به همان شکلی که خودش می‌خواهد.

این مطلب در مورد شادی کودکان نیست. حتی نمی‌خواهیم بگوییم که می‌توان شادی را خرید یا خیر. تفاوت دنیای ما با دنیای زیبای آن کودک شاد درون پارک چیست؟ آیا درک ما از شادی و خوشحالی به مرور زمان تغییر می‌کند؟

شاید همه ما فکر کنیم که شادی را درک کرده‌ایم، اما واقعا به دنبال آن نرفته‌ایم. اکثر ما حتی از خودمان شناخت کافی نداریم تا بدانیم واقعا چه می‌خواهیم. تمام تلاش ما در زندگی این بوده که به ایده ‌آل‌های زندگی، جامعه، خانواده و بقیه موارد نزدیک شویم. ما همواره بر اساس الگوها و دستورالعمل‌های گذشته رفتار کرده و زمان حاضر را فراموش کرده‌ایم. شناخت از خود بین افراد متفاوت است، ولی اکثر بزرگسالان خود را اسیر محدودیت‌های خارجی کرده‌اند. زمانی که این محدودیت‌های بیرونی به تدریج بر ما چیره شوند، ما منشا شادی را در افراد دیگر جستجو خواهیم کرد.

کلید خوشحالی در فرآیند شناخت و تفکیک این نیروها است. درست که است شخصیت افراد متفاوت است و هر کسی ویژگی‌های اخلاقی مثبت و منفی خود را دارد. اما تفکیک به این معنا نیست که خود را از الگوهای صحیح اجتماعی و شخصی جدا کنیم. تفکیک یا تمایز یعنی اینکه لایه‌های ناخواسته که مانع خوشحالی ما هستند را کنار بزنیم.

دکتر رابرت فایراستون چهار مرحله فرآیند تفکیک برای رسیدن به «خودِ واقعی» را  توضیح می‌دهد:

۱. جداسازی نگرش‌های مخرب که در وجود شما نهادینه شده است.

۲. اگر والدین یا سرپرست شما ویژگی‌های اخلاقی منفی دارند، باید آن ویژگی‌ها را از خود دور کنیم.

۳. تعصب‌ها و افکار بی‌اساس که احتمالا منشا آن‌ها از دوران کودکی است را کنار بزنیم.

۴. تشکیل نظام ارزشی مختص خود و به تبع آن ایجاد رویکرد جدید به زندگی

شادی

ما تاثیرات فراوانی از محیط می‌گیریم. برای نمونه، والدینی را فرض کنید که خیلی به خود بالیده و آمرانه رفتار می‌کنند. شاید آن‌ها به نظر فرزند خود هیچ توجهی نکنند. زمانی که این فرزند بزرگ می‌شود همین مشکل را خواهد داشت. او خود را بالاتر از دیگران می‌بیند و احتمالا فرد خوشحالی نخواهد بود.

تاثیراتی که فرد در دوران کودکی می‌گیرد از نظر روانشناسی نیز بسیار حائز اهمیت هستند. زیرا سه مرحله ابتدایی فرآیند شناخت و تمایز با همین تاثیرات در ارتباط است. اگر بتوانیم سه مرحله اول را با موفقیت پشت سر بگذاریم، به مرحله چهارم می‌رسیم. تنها در این صورت است که از خود خواهیم پرسید واقعا چه کسی هستیم و چه خصوصیاتی داریم؟ چه چیزهایی در زندگی برای ما مهم است و اصلا خوشحالی در کجای زندگی ما قرار دارد؟ ما برای اینکه خودمان را پیدا کنیم لازم  است بدانیم چه کارهایی را باید انجام دهیم؟ کلید خوشحالی هر شخص منحصر به خود او است. کسی که به دنبال پاسخ این سوال‌ها است باید این اصول سلامت روانی را همواره در ذهن خود داشته باشد:

1. خوشحالی به این معنا نیست که روزهای خود را با چیزهای جالب پر کنیم. پژوهش‌های انجام‌شده نشان می‌دهد افراد خوشحال کسانی هستند که به جای لذت در زندگی به دنبال معنا هستند. خوشی‌های زودگذر و لذت‌ها موقتی هستند و نمی‌توانند باطن ما را سیراب کنند. اما اگر به دنبال معنای واقعی زندگی باشیم، درصد رضایت ما از زندگی بیشتر خواهد شد. در این صورت، حتی مسائل زودگذر هم شیرین‌تر خواهد شد.

2. خوشحالی شامل تعیین اهداف برتر در زندگی است. عموما زمانی که افراد برای زندگی خود هدف تعیین کنند خوشحال‌تر خواهند بود. این اشخاص نسبت به دیگران حساسیت مثبت نشان می‌دهند و علائم بخشندگی نیز در آن‌ها بیشتر است. بی‌شک، بخشنده بودن با عمر طولانی و شاد زیستن رابطه مستقیم دارد.

3. برای رسیدن به خوشحالی، باید قدرت خودمان را درک کنیم. هرگز نباید نقش خودمان در سرنوشتی که پیش رو داریم را فراموش کنیم. این بدان معنا است که کوله‌بار گذشته را کنار بگذاریم و دیگر نخواهیم نقش یک قربانی را بازی کنیم. زمانی که به قدرت خودمان در زندگی پی ببریم، در برابر موانع عملکرد بهتری خواهیم داشت. در واقع، حس قدرت به ما این امکان را می‌دهد که در زندگی بسیار موفق‌تر باشیم.

4. خرسندى‌ یعنی بالیدگى‌. رابطه والدین و کودک را نباید در ارتباط با دیگران به کار گیریم. ما نمی‌توانیم دیگران را کنترل کنیم. ما فقط می‌توانیم خودمان را کنترل کنیم. بنابراین، اگر با دیگران مانند بزرگتر یا والدینشان رفتار کنیم با مشکل روبه‌رو خواهیم شد. چون در اکثر مواقع، افراد از این نوع روابط استقبال نمی‌کنند و شما منزوی می‌شوید و دیگر نمی‌توان بر تغییراتی که قرار است داشته باشید تمرکز کنید. در آن روی سکه، اگر مانند یک کودک با دیگران رفتار کنیم، قدرت و توانایی‌های خود را دست کم گرفته‌ایم.

5. خوشحالی هزینه دارد. اگر می‌خواهید بیشتر خوشحال شوید باید چیزهای بیشتری را تجربه کنید. اگر بخواهیم درد و رنج را یک‌طرفه کنار بگذاریم، مجبور خواهیم شد که نشاط، هیجان و لذت را نیز کنار بگذاریم. بنابراین، اگر قرار باشد زندگی خوب و ایده‌آلی داشته باشیم باید ناراحتی، عصبانیت و ترس را نیز حس کنیم.

6. خوشحالی یعنی تمایل فرد به تکامل. ما زمانی کمال خوشحالی را احساس خواهیم کرد که تجربیات جدیدی داشته باشیم. به دو فرد که عاشق هم شده‌اند نگاه کنید. آن‌ها مکمل دنیای یکدیگرند. تجربیات، فعالیت‌ها، احساسات و دوستان همدیگر را می‌شناسند. اما اگر دچار روزمرگی شوند یا برای همدیگر محدودیت تعیین کنند چه پیش خواهد آمد؟ دنیای آن‌ها کوچک خواهد شد. آن‌ها در همان دنیای کوچک‌شده‌ی خود می‌مانند و با وضع قوانین جدید، جذابیت و حتی استقلال یکدیگر را خدشه‌دار می‌کنند.

زمانی که به این اصول نگاه می‌کنیم، به این نتیجه دست می‌یابیم که جستجوی خوشحالی اصلا امری خودخواهانه نیست. اگر ما خوشحال، راضی و کامروا باشیم در مقایسه با دیگران فردی موفق‌تر خواهیم بود. پدر یا مادر بهتری خواهیم بود، دوست بهتری می‌شویم، رئیس یا همکار بهتری خواهیم شد و درنهایت شهروندی ایده آل خواهیم بود. در طول این مسیر، افکار و حرف‌های مایوس‌کننده به ذهن ما خطور خواهد کرد، اما باید یادمان باشد که به این افکار بها ندهیم.

هاوارد تورمن می‌نویسد: «از خودتان نپرسید دنیا به چه فردی نیاز دارد. از خودتان بپرسید که چه چیزی شما را سرزنده نگه می‌دارد و به دنبال همان بروید. چرا که دنیا به افرادی نیاز دارد که زنده و شاداب باشند.»

دیگر رسانه ها

کدخبر: 110882

ارسال نظر