گلایهای که دختر شهید از رهبر انقلاب کرد چه بود
«فضه سادات حسینی» مجری درباره دیدار رهبر انقلاب با دختر شهید پوریا احمدی گفت: آقا سراغ مادرشان را گرفتند که نبودند. بعد با دختر شهید صحبت کردند. دختر شهید به حضرت آقا گفتند که شما رفتید بهشت زهرا (سلام الله علیها)، اما سر مزار پدر من نرفتید! و آقا هم بالبخند به او گفتند توفیق نداشتم حتما و فرمودند که انشالله اگر دوباره به آنجا رفتم میروم.
چهارشنبه ۲۹ شهریورماه ۱۴۰۲ جمعی از پیشکسوتان و فعالان دفاع مقدس در حسینیه امام خمینی (ره) با رهبر انقلاب دیدار کردند. پس از اتمام برنامه، برخی حاضرین به صورت خصوصی خدمت رهبر معظم انقلاب میرسند.
نکتهای از جلسه و یا پس از اتمام جلسه بود که برای شما خیلی شیرین و جذاب بوده باشد و بخواهید آن را بگویید؟
من هر موقعی که دیدار دعوت شدم فقط رفتم برای اینکه ایشان را از نزدیک ببینم و انرژی بگیرم. همیشه از فرصت روضهها استفاده کردم، اما امسال به خاطر بیماری و اینکه بستری بودم نتوانسته بودم در روضههای آقا شرکت کنم و خیلی دلم شکسته بود و نمیدانستم اینقدر زود صدای من را میشنوند و این مدلی میطلبند! رفتم برای اینکه ایشان را از نزدیک ببینم و از نورانیت ایشان برای ادامهی مسیر انرژی بگیرم. الحمدلله به لطف دوستان دفتر، بعد از برنامه هم توانستم به همراه چند نفر از خانوادههای شهدا حضرت آقا را ببینم و از ایشان التماس دعا داشته باشم.
دوستان دفتر حضرت آقا به من گفتند که بعد از جلسه قرار است خدمت ایشان برویم. همراه جمعی خدمت حضرت آقا رسیدیم. وقتی رفتم خدمتشان، چندتا از خانوادههای شهدا در محضرشان بودند، خانم شهید حججی، چندتا از خانواده شهدای دیگر چه شهدای امنیت چه شهدای مدافع حرم و. ایشان وقتی تشریف آوردند یکی یکی با افراد صحبت کردند. الحمدلله انگشتر متبرک ایشان را هم دریافت کردم، لطف کردند. به ایشان گفتم این را، چون مستقیم دارم از شما میگیرم و شما بر آن دعا خواندید نگه میدارم برای قبرم انشالله.
اتفاق جالبش برای من گفتگوی دختر شهید مدافع امنیت شهید پوریا احمدی با حضرت آقا بود. آقا سراغ مادرشان را گرفتند که نبودند. بعد با دختر شهید صحبت کردند. دختر شهید به حضرت آقا گفتند که شما رفتید بهشت زهرا (سلام الله علیها)، اما سر مزار پدر من نرفتید! و آقا هم بالبخند به او گفتند توفیق نداشتم حتما و فرمودند که انشالله اگر دوباره به آنجا رفتم میروم (نقل به مضمون). من بعد از مراسم این دخترخانم را همراه مادرش دیدم گفتم خلاصه دخترتان همچین شیرین زبانیای هم کردند پیش آقا! مادرشان گفتند اتفاقا وقتی از خانه راه افتادیم گفت که من اگر آقا را ببینم به او میگویم که چرا سر مزار بابای من نرفتید. گفتم خیالتان راحت باشد که ماموریتش را کامل انجام داد محضر حضرت آقا!
ارسال نظر