ماجرای پیام هاشمی رفسنجانی به امام؛اعدامم کنید اما ...
مسیح مهاجری میگوید: در مسئله جنگ آقای هاشمی فرمانده جنگ بود، خیلی از عملیاتها با فرمان ایشان صورت گرفت. آخر کار آن کسی که بالاخره جنگ را تمام کرد آقای هاشمی بود. رفت خدمت امام (ره) صحبت کرد گفت اگر مشکلی هم برای پذیرش قطعنامه وجود دارد، گردن من بیندازید. من را محاکمه و اعدام کنید، ولی مسئله را تمام کنید که دیگر جنگ نباشد.
حجت الاسلام و المسملین مسیح مهاجری، مدیرمسئول روزنامه جمهوری اسلامی سالهای سال هر هفته به دیدار آیت الله هاشمی میرفت تا هم دیدارهای دوستانه تازه شود و هم درباره مسائل مهم روز کشور بحث و گفتگو کنند.
او ۷ سال بعد از فوت آیت الله از دلتنگی هایش برای آیت الله روایت کرد و از تبلیغات علیه او حتی در سالهای حیاتش.
بخشهایی از این گفتگو را که به در آستانه سالگرد آیت الله هاشمی انجام شده بود، بخوانید؛
آقای هاشمی بیش از نیم قرن در صحنههای سیاسی بود، هم مبارزه هم مدیریت. مدیریت ایشان هم انواع و اقسام داشت. مدیریت تقنینی، مدیریت اجرایی، مدیریت نظارتی.
علاوه بر این ایشان یک انسان تحصیلکرده و عالمی بود. واقعاً صاحب اطلاعات خیلی قوی دینی و اجتماعی بود. نکته سوم اینکه ایشان ذاتاً یک انسان خوشفکری بود و نکته چهارم هم اینکه ایشان آدم فعالی بود. خب این ویژگیها وقتی در یک آدم باشد، به طور طبیعی هم میتواند در مسائل مختلف جامعه تأثیرگذار باشد، هم مردم وقتی چنین کسی را داشته باشند، به او اقبال میکنند.
حتی در بین روحانیت نیز عدهای علیه آیت الله هاشمی تبلیغ میکردند
یک چیز عجیب در زندگی آقای هاشمی که تا حالا خیلی باز نشده این است که بیشترین تبلیغات سوء علیه آقای هاشمی و سمپاشی نه فقط از ناحیه دشمنان خارجی بلکه از سه ناحیه، دشمنان خارجی، دشمنان داخلی و خود مسئولین داخلی صورت میگیرد. این قسمت سوم از دو قسمت دیگر هم خیلی مهمتر است. کمتر کسی را داشتهایم که این طور همه جانبه مخصوصاً ازسوی آن ضلع سوم مورد حمله شدید قرار گیرد. آقای هاشمی تنها کسی است که علیه او با این شدت و جامعیت تبلیغ شد، اما در عین حال هم خودش در میدان ماند و در نرفت، هم در آخرین انتخاباتی که برگزار شد، بیشترین رأی را در سطح کشور آورد.
در انتخابات خبرگان پنجم ایشان هم کاندیدا شدند هم لیست دادند. اولاً لیستشان کامل رأی آورد، ثانیاً خود ایشان بالاترین رأی خبرگان تاریخ نظام جمهوری اسلامی را آورد، علیرغم آن همه تبلیغات سوء که علیه ایشان شد.
تبلیغاتی که از تلویزیون، رادیو، روزنامههای وابسته به دولت و نظام علیه ایشان شد، حتی ایشان سالهای سال و در واقع ۲۰ سال بایکوت شده بود و دشمن علیه ایشان تبلیغ میکرد، در داخل هم یک عده خاصی علیه ایشان تبلیغ میکردند، حتی در میان روحانیت!
با این حال یک چنین جایگاهی در چشم مردم داشت و دیدید وقتی ایشان از دنیا رفت، بدون هیچ تبلیغات و تلاشی، تشییع جنازه آقای هاشمی برگزار شد و واقعاً یک تشییع جنازه تاریخی بود. این چیزها را نمیگویند، ولی این یک واقعیت است. من در آن تشییع جنازه بودم، واقعاً تشییع جنازه تاریخی عجیبی بود. برای کسی که این همه علیه او کار شده بود. تا آن شب رحلت اسمی از ایشان در رادیو و تلویزیون نمیبردند، تا از دنیا رفت، شروع کردند به گفتن اینکه «ای آیتالله هاشمی! مرد بزرگ!...»
آیت الله هاشمی واقعا مدیر بحرانها بود. یعنی اولاً از به وجود آمدن بحران جلوگیری میکرد و ثانیاً اگر بحرانی به وجود میآمد، میدانست چطور آن را مدیریت کند و به یک شکل درستی آن بحران را پایان دهد. در این هفت سالی که از فقدان آقای هاشمی گذشته، بحرانهای زیادی داشتیم و حتی معتقدم بحرانها خیلی بیشتر شده است. همین موضوع نشاندهنده این است که وجود ایشان خیلی مفید بود.
من در روز تشییع جناره بودم و دیدم مردم از شهرهای مختلف و از راه دور آمده بودند. این نفوذ مردمی بیعلت نبود. کسی که این همه بر ضدش تبلیغات شده بود در عین حال این همه نفوذ داشت. این نفوذ هم به همان چهار ویژگی که گفتم برمی گردد و واقعاً ایشان دارای این خصوصیات بودند. علاوه بر این، آقای هاشمی اهل ریا و خودنمایی و تصنعی کار کردن نبود، واقعاً خدمت میکرد و خودش راهمانطور که بود نشان میداد.
بله. درست است. خود من هم این نکته را به ایشان گفتم و حتی در یکی از کتابهایم این را نوشتم. خاطرم هست ما با هم به عربستان رفته بودیم، یک سفر حج عمرهای که با هم بودیم. من دیدم که ایشان در آن سفر که سفر دوم ایشان در دوران نظام جمهوری اسلامی بود، اصلاً درخواست اینکه بروند داخل کعبه و داخل ضریح حضرت رسول (ص) در مدینه را نکردند، فقط همینطور رفتند زیارت کردند. من به ایشان گفتم شما دفعه قبل داخل ضریح حضرت رسول در مدینه رفتید و در مکه هم داخل کعبه رفتید. (در کعبه را باز میکنند بعضیها را به داخل آن میبرند و ایشان رفته بودند.)
ایشان در پاسخ به من یک نکاتی را مطرح کردند، از جمله اینکه گفتند دفعه قبل وقتی از در کعبه بیرون آمدم دیدم یک عدهای با حسرت به من نگاه میکنند، برای همین دیگر رغبت نکردم این کار را بکنم و آن صحنه برای من جالب نبود. ولی خود من به ایشان گفتم آقای هاشمی این یک تفاوتی است که شما پیداکردید، مربوط به دوران قبل و حالاست.
یک زمانی انسان در یک مناصبی هست یا تازه از یک منصبی کنار رفته هنوز یک چیزهایی در وجودش هست، آنها را دنبال میکند، ولی وقتی یک مقدار فاصله گرفت، تغییر میکند. من به آقای هاشمی گفتم شما تغییر کردهاید. ایشان هم رد نکرد. این را من در روزنامه منتشر کردم و به صورت کتاب چاپ شد.
این روحیه خیلی هم طبیعی است. یعنی انسان وقتی در قدرت است، قدرت یک لوازم و حواشی دارد، یک عوارضی دارد که این عوارض منفیاش خیلی بد است. خیلی از این آقایانی که الان میبینید که یک کارهایی میکنند که نباید بکنند و یک حرفهایی میزنند که نباید بزنند، به خاطر همین است که قدرت آنها را گرفته است. اگر آنها در قدرت نباشند نه آن طور عمل میکنند و نه آن طور حرف میزنند، حتی عکس این حرفها را میزنند.
این خیلی عجیب نیست، مگر نوادری از انسانها که مهذب باشند و یک وضعیت خاصی داشته باشند. آقای هاشمی خیلی آدم مهذبی بودند، ولی به هر حال قدرت و شهرت یک اقتضائاتی دارد، اما وقتی که از قدرت کنار رفتند و در آن شرایط دیگر بودند، مخصوصاً در شرایطی که خیلی هم ایشان را مورد حمله قرار میدادند هم تحریم کرده بودند از جهات مختلف، خیلی طبیعی بود که این حالتهایی که دیدید و الان گفتید برایشان پیش بیاید.
آیت الله هاشمی انصافا آزاداندیش بود
میتوان علت را این دانست که ایشان یک شخصیتی داشتند که خیلی در زمان متوقف نمیشد؟ در واقع یک روندی از تحول فکری را در هاشمی دوره مبارزه، هاشمی دوره ریاست مجلس، هاشمی دوره ریاست جمهوری و حتی هاشمی بعد از سال ۸۸ دیدیم که تفاوتهایی را نشان میدهد و خیلی شخصیت متوقف در زمان نداشتند و متناسب با زمان تحولات فکری در ایشان رخ میداد و...
آدمها در این زمینه دو جور هستند. بعضیها خیلی متحجر هستند، فکرشان را حاضر نیستند تغییر دهند و در همان فکری که دارند، میمانند. یکی از خصوصیات تحجر این است که این افراد ایستایی دارند، قادر نیستند تغییر کنند.
نوع دیگر آدمها کسانی هستند که این حالت تحجر را ندارند و برای ایجاد تغییر آمادگی دارند و آزاد اندیش هستند. آقای هاشمی انصافاً جزء آزاد اندیشها بودند و در این آزاد اندیشی هم در واقع در مراتب بالا قرار داشتند و همین باعث شده بود که هم خودشان از نظر فکری متحول شوند و هم سعی میکرد که مدیریت و جامعه را متحول کند.
آقای هاشمی به امام گفت من را محاکمه و اعدام کنید، ولی مساله جنگ را تمام کنید
ایشان یک زمانی بیشترین حملات را به آمریکا کرد. زمانی بود که احساس میکرد باید با آمریکا این طوری برخورد کند. یک زمانی خود ایشان گفتند من رفتم با امام (ره) صحبت کردم که بس است دیگر. بیایید یک جوری این موضوع آمریکا را حل کنیم چرا که مملکت نمیتواند این طوری ادامه پیدا کند. این تحول است.
در خیلی از مسائل همینطور بودند. در مسئله جنگ آقای هاشمی فرمانده جنگ بود، خیلی از عملیاتها با فرمان ایشان صورت گرفت. آخر کار آن کسی که بالاخره جنگ را تمام کرد آقای هاشمی بود. رفت خدمت امام (ره) صحبت کرد گفت اگر مشکلی هم برای پذیرش قطعنامه وجود دارد، گردن من بیندازید. من را محاکمه و اعدام کنید، ولی مسئله را تمام کنید که دیگر جنگ نباشد.
این علاوه بر فداکاری که در این صحبت و این نوع برخورد وجود دارد که کاملاً مشهود است، نتیجه آن تحول فکری است. یعنی تا آن تحول نباشد، این فداکاری هم دنبالش نیست. ایشان یک آدم آزاد اندیشی بود و زمینههای خوبی برای تحول فکری هم در خودش داشت هم برای اینکه در جامعه تحول ایجاد کند.
منبع : خبر آنلاین
ارسال نظر