ناگفته های روحانی از اولین روزی که رئیس جمهوری شد ؛پیغام مهمی که از دفتر رهبری به او رسید

روایت حسن روحانی از روزهای اول پس از انتخابات ۹۲/ آن‌ها که برای تبریک آمدند چه گفتند و چه شنیدند؟ / از هاشمی و خاتمی و سردار سلیمانی تا احمدی‌نژاد

ناگفته های روحانی از اولین روزی که رئیس جمهوری شد ؛پیغام مهمی که از دفتر رهبری به او رسید

 

امروزِ شما با دیروزِ شما فرق می‌کند. شما امروز رئیس‌جمهور هستید یعنی رئیس همهٔ مردم هستید؛ حتی رئیس من هم هستید!»

 

این جملاتِ فروتنانه و دلگرم‌کننده نخستین سخنان مقام معظم رهبری آیت‌الله خامنه‌ای خطاب به من در اولین جلسهٔ دونفرهٔ ما پس از انتخابات ۲۴ خرداد ۹۲ بود.

 

روز یکشنبه ۲۶ خردادماه ۹۲ دیگر همه‌ چیز قطعی بود. طبق اعلام رسمی وزارت کشور، من با حدود ۱۹ میلیون رأی هفتمین رئیس‌جمهوری اسلامی ایران شده بودم و این روز، اولین روز اعلام من به عنوان «رئیس‌جمهور منتخب» کشور بود. البته همان شنبه‌شب انتخابات اندکی پس از نطق کوتاه تلویزیونی من، حجت‌الاسلام والمسلمین محمدی‌گلپایگانی، رئیس دفتر رهبری و آقای جواد گلپایگانی فرزند ایشان و داماد آیت‌الله خامنه‌ای ساعت ۲۳ برای تبریک به منزل من آمده بودند؛ اما دیدارهای رسمی از صبح یکشنبه ۲۶ خردادماه شروع شد.

 

اولین ملاقات با آقای علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی بود و او به دفتر من در مرکز تحقیقات استراتژیک آمد. در این دیدار از دوستان من آقایان نهاوندیان، فروزنده و آشنا حضور داشتند. آقای لاریجانی که در مجموع از دوستان خوش‌فکر و معتدل محسوب می‌شدند وقتی از دفتر من خارج می‌شد گفت فهرستی از وزیران پیشنهادی را هم به زودی به من خواهد داد.

 

محسن رضایی رقیب من در انتخابات دومین کسی بود که در این روز برای تبریک آمد. با محسن رضایی از دورهٔ جنگ تحمیلی آشنا بودم و کم‌وبیش در نحوه ادارهٔ جنگ و پس از آن در سیاست با هم تفاوت دیدگاه داشتیم، اما او اولین رقیبی بود که پیروزی مرا تبریک گفت.

 

جالب‌ترین تماس از سوی آقای وحید حقانیان – که آن زمان در دفتر رهبری چهره‌ای مؤثر تلقی می‌شد – صورت گرفت. او که مشهور بود مدافع ریاست‌جمهوری محمدباقر قالیباف است در همان روز انتخابات هم با من تماس گرفته بود و در حالی که هنوز نتیجه به صورت رسمی روشن نشده بود از ترکیب وزیران پرسیده بود! روز ۲۶ خرداد هم مضمون تماس آقای وحید پس از تبریک این بود که وزیر کشور کیست؟ و بلافاصله افزود: «قالیباف برای این کار خیلی خوب است.» من البته این پیشنهاد او را به شوخی برداشت کردم.

اما مهمترین دیدار آن روز من رأس ساعت ۱۹ مقرر شده بود: دیدار با مقام معظم رهبری در مقام رئیس‌جمهوری منتخب. سرانجام پس از ۱۶ سال مشورت‌های مختلف با آیت‌الله خامنه‌ای برای نامزدی در ریاست‌جمهوری از سال ۱۳۷۵ تا سال ۱۳۹۱ اکنون این اتفاق و شاید مهمتر از آن، این پیروزی غیرمنتظره رخ داده بود و فردی که عمدهٔ سیاسیون برای او شانسی نمی‌دیدند رئیس‌جمهور شده بود و همین رأی ملت موجب شگفتی اصحاب سیاست شده بود.

امروزِ شما با دیروزِ شما فرق می‌کند. شما امروز رئیس‌جمهور هستید یعنی رئیس همهٔ مردم هستید؛ حتی رئیس من هم هستید!»

 

این جملاتِ فروتنانه و دلگرم‌کننده نخستین سخنان مقام معظم رهبری آیت‌الله خامنه‌ای خطاب به من در اولین جلسهٔ دونفرهٔ ما پس از انتخابات ۲۴ خرداد ۹۲ بود.

 

روز یکشنبه ۲۶ خردادماه ۹۲ دیگر همه‌ چیز قطعی بود. طبق اعلام رسمی وزارت کشور، من با حدود ۱۹ میلیون رأی هفتمین رئیس‌جمهوری اسلامی ایران شده بودم و این روز، اولین روز اعلام من به عنوان «رئیس‌جمهور منتخب» کشور بود. البته همان شنبه‌شب انتخابات اندکی پس از نطق کوتاه تلویزیونی من، حجت‌الاسلام والمسلمین محمدی‌گلپایگانی، رئیس دفتر رهبری و آقای جواد گلپایگانی فرزند ایشان و داماد آیت‌الله خامنه‌ای ساعت ۲۳ برای تبریک به منزل من آمده بودند؛ اما دیدارهای رسمی از صبح یکشنبه ۲۶ خردادماه شروع شد.

 

اولین ملاقات با آقای علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی بود و او به دفتر من در مرکز تحقیقات استراتژیک آمد. در این دیدار از دوستان من آقایان نهاوندیان، فروزنده و آشنا حضور داشتند. آقای لاریجانی که در مجموع از دوستان خوش‌فکر و معتدل محسوب می‌شدند وقتی از دفتر من خارج می‌شد گفت فهرستی از وزیران پیشنهادی را هم به زودی به من خواهد داد.

 

محسن رضایی رقیب من در انتخابات دومین کسی بود که در این روز برای تبریک آمد. با محسن رضایی از دورهٔ جنگ تحمیلی آشنا بودم و کم‌وبیش در نحوه ادارهٔ جنگ و پس از آن در سیاست با هم تفاوت دیدگاه داشتیم، اما او اولین رقیبی بود که پیروزی مرا تبریک گفت.

 

جالب‌ترین تماس از سوی آقای وحید حقانیان – که آن زمان در دفتر رهبری چهره‌ای مؤثر تلقی می‌شد – صورت گرفت. او که مشهور بود مدافع ریاست‌جمهوری محمدباقر قالیباف است در همان روز انتخابات هم با من تماس گرفته بود و در حالی که هنوز نتیجه به صورت رسمی روشن نشده بود از ترکیب وزیران پرسیده بود! روز ۲۶ خرداد هم مضمون تماس آقای وحید پس از تبریک این بود که وزیر کشور کیست؟ و بلافاصله افزود: «قالیباف برای این کار خیلی خوب است.» من البته این پیشنهاد او را به شوخی برداشت کردم.

 خرداد ۹۲ دکتر علی‌اکبر ولایتی برای تبریک به دیدارم آمد. سیاستمدار و دیپلمات معتدلی که خواسته و ناخواسته نقش مهمی در ناکامی اصولگرایان تندرو بازی کرد و به‌خصوص با نقد سعید جلیلی مانع از پیروزی تندروی بر میانه‌روی در انتخابات ریاست‌جمهوری شد. دکتر ولایتی از دههٔ ۶۰ برای نخست‌وزیری مطرح بود و پس از دوره ریاست‌جمهوری آقای هاشمی نتوانست محافظه‌کاران را به حمایت از خود به جای آقای ناطق نوری مجاب کند و نامزد نشد. در سال ۱۳۸۴ هم که نامزد شد به سبب نامزدی آقای هاشمی‌رفسنجانی انصراف داد. اما حتی در سال ۱۳۹۲ هم اصولگرایان از او حمایت نکردند و حتی آقای مهدوی‌کنی به دنبال انصراف دکتر ولایتی به سود آقای قالیباف بود. به این ترتیب ولایتی هرگز نامزد نهایی جناح راست – که منتسب به آن بود – نشد و طبق شنیده‌ها آقای ناطق مخالف انصراف آقای ولایتی بود و نهایتاً انصراف خود از انتخابات سال ۱۳۹۲ را به توصیه و مشورت آقای ناطق نوری موکول به انصراف همزمان آقای سعید جلیلی کرده بود و آن‌گاه از دسترس تماس سران جامعه روحانیت مبارز هم خارج شد و در نهایت این کار به سود گفتمان اعتدال شد.

 

پس از دیدار با دکتر ولایتی، رئیس‌جمهور وقت به دیدارم آمد: محمود احمدی‌نژاد ساعت ۱۱:۳۰ روز سه‌شنبه ۲۸ خرداد ۹۲ در مرکز تحقیقات استراتژیک حاضر شد و پیروزی مرا تبریک گفت. به یاد آخرین دیدار دونفره‌مان در نهاد ریاست‌جمهوری افتادم که به عنوان دبیر شورای عالی امنیت ملی به دیدار او که تازه رئیس‌جمهور شده بود برای مباحث هسته‌ای رفته بودم که احمدی‌نژاد در آن دیدار از من پرسید هزینهٔ آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در سال چقدر می‌شود؟! من که تعجب کرده بودم اظهار بی‌اطلاعی کردم و از او پرسیدم برای چه می‌خواهد جواب این سؤال را بداند؟! احمدی‌نژاد گفته بود ما حاضریم هزینهٔ آژانس را بدهیم تا این نهاد از نفوذ آمریکا نجات یابد!

 

اما در آن نیم‌روز بهار ۹۲ احمدی‌نژاد به نظر آن اندازه خام و خیال‌اندیش نبود. تجربهٔ ریاست‌جمهوری و واقعیت‌های دولت‌داری حداقل موهایش را سفید و خاکستری کرده بود. از سوی دیگر او که همواره با من مرزبندی داشت و شاید نگران نامزدی من در ریاست‌جمهوری بود به نظر از این موقعیت تازه من ناراضی نبود. من با احمدی‌نژاد نمی‌توانستم کار کنم و در همان جلسه اول در سال ۱۳۸۴ تمایلم به قطع همکاری را اعلام کرده بودم. همان روزی که او وارد پرونده هسته‌ای و روابط ما با آژانس انرژی اتمی شد. بعداً که در جلسه‌ای شورای عالی امنیت ملی هم به عنوان یکی از دو نماینده مقام رهبری حضور می‌یافتم کم‌وبیش با هم در اختلاف بودیم تا جایی که یک بار شهید قاسم سلیمانی از من در برابر احمدی‌نژاد دفاع کرد. یک بار هم احمدی‌نژاد پیشنهاد عجیبی داد. پیشنهاد کرد برای هر قاره یک سفیر از سوی جمهوری اسلامی تعیین شود و من به عنوان سفیر جمهوری اسلامی در قاره اروپا، سفرای موجود در کشورهای اروپایی را هدایت کنم! استنباط من از این پیشنهاد نوعی تبعید از سیاست داخلی بود تا مبادا هوای ریاست‌جمهوری به سرم بزند!

اما در آن نیم‌روز بهار ۹۲ احمدی‌نژاد به نظر آن اندازه خام و خیال‌اندیش نبود. تجربهٔ ریاست‌جمهوری و واقعیت‌های دولت‌داری حداقل موهایش را سفید و خاکستری کرده بود. از سوی دیگر او که همواره با من مرزبندی داشت و شاید نگران نامزدی من در ریاست‌جمهوری بود به نظر از این موقعیت تازه من ناراضی نبود. من با احمدی‌نژاد نمی‌توانستم کار کنم و در همان جلسه اول در سال ۱۳۸۴ تمایلم به قطع همکاری را اعلام کرده بودم. همان روزی که او وارد پرونده هسته‌ای و روابط ما با آژانس انرژی اتمی شد. بعداً که در جلسه‌ای شورای عالی امنیت ملی هم به عنوان یکی از دو نماینده مقام رهبری حضور می‌یافتم کم‌وبیش با هم در اختلاف بودیم تا جایی که یک بار شهید قاسم سلیمانی از من در برابر احمدی‌نژاد دفاع کرد. یک بار هم احمدی‌نژاد پیشنهاد عجیبی داد. پیشنهاد کرد برای هر قاره یک سفیر از سوی جمهوری اسلامی تعیین شود و من به عنوان سفیر جمهوری اسلامی در قاره اروپا، سفرای موجود در کشورهای اروپایی را هدایت کنم! استنباط من از این پیشنهاد نوعی تبعید از سیاست داخلی بود تا مبادا هوای ریاست‌جمهوری به سرم بزند!

 

اما وقتی احمدی‌نژاد با اصولگرایان دچار مشکل شد و نتوانست مجوز نامزدی اسفندیار رحیم‌مشایی را از شورای نگهبان بگیرد و رقیب قدیمی‌اش محمدباقر قالیباف را در یک قدمی ریاست‌جمهوری دید، در آرزوی شکست اصولگرایان بود. سال ۱۳۸۴ احمدی‌نژاد با وجود عدم حمایت جدی اصولگرایان در مرحلهٔ اول سرانجام مقام ریاست‌جمهوری را به دست آورده بود و از آنان ناراحت بود و سال ۱۳۹۲ را در همان راه با آنان تصادم کرد. او می‌خواست مانند ولادیمیر پوتین فردی چون دیمیتری مدودوف را یک دوره رئیس‌جمهور کند که در ایران آن فرد اسفندیار رحیم‌مشایی بود و آن‌گاه پس از چهار سال دوباره نامزد ریاست‌جمهوری شود چنان که با وجود عدم تحقق این برنامه محمود احمدی‌نژاد در سال‌های ۱۳۹۶ و ۱۴۰۰ نامزد ریاست‌جمهوری شد. اما این نه‌تنها برنامهٔ اصولگرایان نبود که مورد تأیید نظام هم نبود. در چنین شرایطی شکست اصولگرایان حداقل دل احمدی‌نژاد را خنک می‌کرد و البته به بدنهٔ مذهبی و انقلابی اصولگرایان یادآوری می‌کرد که فقط احمدی‌نژاد یا احمدی‌نژادی‌ها هستند که می‌توانند اصلاح‌طلبان یا اعتدال‌گرایان را شکست دهند و هیچ اصولگرایی از پس این کار بر نمی‌آید. پیروزی من در واقع شکست اصولگرایانی بود که احمدی‌نژاد با آنان درافتاده بود و به همین علت بیش از پیروزی من، از شکست قالیباف خوشحال بود.

 

در دوره انتخابات رسانه‌های دولتی در آن انتخابات تنها رسانه‌هایی بودند که نتیجه نظرسنجی‌ها دربارهٔ شانس پیروزی مرا مرتب منتشر می‌کردند. روزنامه ایران و روزنامه شهروند از جمله این رسانه‌ها بودند.

 

احمدی‌نژاد با لبخند در دفتر من حاضر شد. گفت تمام مناظره‌ها را دیده است و در مناظره سوم با چند نفر از وزیران در دفتر رئیس‌جمهور پای تلویزیون نشسته بودند که من کلمهٔ «گازانبر» را به کار بردم. احمدی‌نژاد در همان لحظه به وزیرانش رو کرده بود و گفته بود: «شیخ، قالیباف را از طبقه بیست و ششم پایین انداخت.» من البته از او نپرسیدم چرا طبقه ۲۶؟ اما احمدی‌نژاد با شادی گفت: «در هر صورت هر کاری بشود، کار سمنانی‌هاست.» اشاره احمدی‌نژاد به استان سمنان زادگاه مشترک هر دو ما بود که البته من اهل «سرخه» بودم و او زادهٔ «آرادان». هر دو در استان سمنان. استانی که دو رئیس‌جمهور از هفت رئیس‌جمهور ایران متولد آن بودند و پس از همدان (سیدابوالحسن بنی‌صدر)، قزوین (محمدعلی رجایی)، کرمان (اکبر هاشمی‌رفسنجانی) و یزد (سیدمحمد خاتمی) برای اولین بار یک استان ایران دو رئیس‌جمهور (آن هم پیاپی) داشت و هنوز خراسان به عنوان زادگاه آیت‌الله خامنه‌ای رئیس‌جمهور دیگری به ایران نداده بود. (بعداً آقای سیدابراهیم رئیسی هم از خراسان به ریاست‌جمهوری رسید). در واقع محمود احمدی‌نژاد به این ترتیب می‌خواست قرابتی میان من و خودش بجوید و به راستی هم به جز سمنانی بودن هیچ نسبتی میان ما نبود!

همان روز اولین رئیس‌جمهور خارجی که به من تبریک گفت نیکلاس مادرو رئیس‌جمهور ونزوئلا بود که سلفش هوگو چاوز اشبه‌الناس به محمود احمدی‌نژاد بود و این هم از اتفاق روزگار بود که در یک روز دو سیاستمدار پوپولیست، ریاست‌جمهوری مرا تبریک گفتند!

 

روز بعد؛ چهارشنبه ۲۹ خرداد ۹۲ دکتر علی‌اکبر صالحی وزیر امور خارجه دوباره به دیدارم آمد و گزارش مذاکرات محرمانه عمان دربارهٔ پرونده هسته‌ای را ارائه کرد. مذاکره‌ای که با ابتکار سلطان قابوس شروع شد، مورد موافقت رهبری قرار گرفت و آقای صالحی با وجود مخالفت محمود احمدی‌نژاد آن را پیش برده بود. این مذاکرات از جهت صدور مجوز مذاکره مستقیم با آمریکا مهم بود اما آقای صالحی برای آن دستاوردی قائل بود که به نظر می‌رسید زیاده از حد خوش‌بینانه بود. دکتر صالحی نامه‌ای منتسب به جان کری وزیر خارجه ایالات متحده آمریکا را همراه خود آورده بود که در آن به نظر می‌رسید حق غنی‌سازی هسته‌ای ایران به رسمیت شناخته شده است. نامه‌ای بدون سربرگ، بدون امضا و به تعبیر و تشخیص کارشناسی دکتر محمدجواد ظریف سرشار از غلط‌های املایی و انشایی در زبان انگلیسی که تنها هویت آن امضای J. K بود که وزارت خارجه ایران مدعی بود مخفف جان کری است. اما بعداً که آقای ظریف سعی کرد این نامه را به یاد جان‌ کری بیاورد او منکر آن شد و ظریف هم به شوخی می‌گفت پس J. K کیست؟ جان‌ کندی یا جواد خوانساری؟! (دکتر ظریف زادهٔ خوانسار است و گاه به جواد خوانساری شناخته می‌شد).

 

من البته نخواستم زحمات دکتر علی‌اکبر صالحی را کم مقدار کنم به‌خصوص راهی که برای مذاکره با آمریکا با وجود مخالفت رئیس وقت جمهوری و کارشکنی دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی گشوده بود. به یاد داشته باشیم که وقتی در سال‌های اول دههٔ ۷۰ معاون رئیس‌جمهور وقت آقای سیدعطاءالله مهاجرانی در روزنامه اطلاعات یادداشتی درباره مذاکره مستقیم با آمریکا نوشت از ناحیه چپ و راست با چه واکنشی مواجه شد و دفتر تحکیم وحدت علیه او تجمع کرد تا جایی که رهبری بعد از تذکر به آقای مهاجرانی، در برابر این حملات از ایشان دلجویی کرد.

 

اکنون این مجوز صادر شده بود و ما می‌توانستیم بر بستر آن، کار را پیش ببریم به‌خصوص که مجوز به دولت اصولگرای قبل داده شده بود و اصولگرایان نمی‌توانستند ما را به سازشکاری متهم کنند.

 

در ادامهٔ ملاقات‌های آن روز، پس از وزیر خارجه، نایب‌رئیس مجلس آقای محمدحسن ابوترابی و رستم قاسمی وزیر نفت به دیدارم آمدند. وزیر نفت به جز وزیر خارجه اولین وزیر دولت دهم بود که همراه معاونانش به دیدارم آمد و گزارش رسمی داد. البته پس از این دیدار معاونان وزیر خارجه هم آمدند و بدون حضور وزیر خارجه (که دو بار با من دیدار کرده بود) گزارش وزارتخانه‌شان را دادند. حضور مستقل دکتر صالحی نشانهٔ اهمیت مذاکرات با آمریکا در آن مقطع بود و نیز نمادی از علاقه و پیگیری شخصی ایشان برای پرونده‌ای که هیچ حامی جدی جز رهبری نداشت و اکنون آقای صالحی فکر می‌کرد که من می‌توانم با حمایت از این مذاکرات آن را به ثمر برسانم. آشنایی نزدیک من با دکتر صالحی مربوط به پرونده هسته‌ای می‌شد که در سال‌های ۸۲ تا ۸۴ که من مسئول پرونده هسته‌ای بودم، ایشان هم سفیر کشورمان در آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بود و به دلیل کاری، ملاقات و تماس‌های فراوانی با هم داشتیم. البته در دوره وزیر خارجه هم هر دو در جلسات شورای عالی امنیت ملی شرکت می‌کردیم.

 

همان ‌روز با بازیکنان تیم ملی فوتبال ایران دیدار کردم و به تماس تلفنی رئیس‌جمهوری اسلامی پاکستان جواب دادم که قصد تبریک داشت.

 آقای صادق آملی‌لاریجانی هم در همان روز دیدار کردم که به عنوان رئیس قوه قضائیه برای تبریک آمده بود، هرچند عضو فقهای شورای نگهبان هم بود. نکته جالب اما دیدار حقوقدانان شورای نگهبان با من برای تبریک بود در حالی که فقهای شورای نگهبان به دیدار رئیس‌جمهوری منتخب ملت نیامدند! همان فقهایی که وقتی آقای محمود احمدی‌نژاد به ریاست‌جمهوری رسید در روز دوم بعد از انتخابات به دیدارش رفتند: افرادی مانند آقای احمد جنتی که این کار را در سال ۱۳۹۲ تکرار نکردند. این بی‌توجهی به رأی ملت هرگز از یاد من پاک نمی‌شود.

 

رئیس‌جمهوری تونس سومین رئیس‌جمهوری خارجی بود که در ۲۹ خرداد ۹۲ به من زنگ زد و تبریک گفت و در واقع این رؤسای‌جمهور منطقه بودند که حق همجواری را به جا می‌آوردند.

 

روز بعد پنجشنبه سی‌ام خردادماه ۱۳۹۲ سردار حاج قاسم سلیمانی به دیدارم آمد و گزارشی یک‌ساعته از منطقه را داد. روابط ما با حاج قاسم در عین تعامل و تفاوت دیدگاه بسیار صمیمانه و البته صریح بود. اینکه شهید سلیمانی سعی می‌کرد با رئیس منتخب جمهوری چنین رابطه‌ای برقرار کند از نظر من نشانهٔ احترام او به رأی ملت بود. البته آشنایی ما به دوران دفاع مقدس برمی‌گردد که او در مقطعی فرمانده تیپ و بعد فرمانده لشکر بود و من هم به عنوان رئیس ستاد قرارگاه خاتم‌الانبیاء(ص) در دوران دبیری شورای عالی امنیت ملی مخصوصاً دورانی که او فرماندهی سپاه قدس را برعهده گرفته بود بسیار نزدیک و صمیمی بود. کمتر هفته‌ای بود که در آن ایام همدیگر را نبینیم به‌ویژه در سال‌های ۸۰ تا ۸۴ که به دلیل مسائل افغانستان و سپس عراق چند دیدار و جلسه در طول هفته داشتیم.

 

همان روز عزت‌الله ضرغامی رئیس سازمان صداوسیما هم برای تبریک آمد. صداوسیما برای دولت نهادی مهم است. در واقع اگر صداوسیما همراه دولت باشد می‌تواند بازوی رسانه‌ای قوه مجریه شود و آن را نزد ملت موجه و سربلند سازد. من خودم از قدیم صداوسیمایی بودم و از سوی مجلس اول در شورای سرپرستی سازمان صداوسیما حضور داشتم و رئیس آن شورا بودم چون در قانون اساسی اول (۱۳۵۸) صداوسیما زیر نظر شورایی مرکب از نمایندگان سه قوه اداره می‌شد که آن‌ها مدیرعامل را انتخاب می‌کردند اما در قانون اساسی دوم (۱۳۶۸) با وجود آنکه پیشنهاد شد و قرار بود رئیس صداوسیما از سوی رئیس‌جمهور انتخاب شود اما در نهایت مدیرعامل به رئیس سازمان صداوسیما بدل شد که با حکم رهبری به این مقام منصوب می‌شود. با وجود این مقرر شد که به صورت عرفی رئیس سازمان صداوسیما به هیات دولت و شورای عالی امنیت ملی دعوت شود تا با قوه مجریه و دیگر ارکان هماهنگ باشد. به همین علت عزت‌الله ضرغامی هم به من گفت می‌خواهم با هم در دولت آینده خوب کار کنیم. من گفتم با این سیاستگذاری موافقم به شرطی که قبول کنی در دوره انتخابات، صداوسیما علیه نامزدی من بود! ضرغامی پس از اندکی تأمل این حرف را قبول کرد و ما با هم قرار گذاشتیم یک همکاری خوب داشته باشیم.

 

پس از دیدار با مقامات سیاسی و نظامی نوبت به دیدار با سران احزاب و جناح‌های سیاسی کشور رسید. البته روش من این نبود که از افراد برای دیدار دعوت کنم: مقامات سیاسی به‌خصوص وزیران به نوعی مسئولیت و علاقه داشتند که گزارش وضع کشور و به‌ویژه دولت را به رئیس‌جمهور منتخب گزارش کنند و در مواردی مانند پرونده هسته‌ای از سوی دفتر رهبری به آنان ابلاغ شده بود که مرا در جریان مذاکرات قرار دهند و سران احزاب و جناح‌های سیاسی هم می‌خواستند در جریان برنامهٔ آیندهٔ کشور قرار گیرند. دیدار با آقایان ناطق‌ نوری و سیدمحمد خاتمی از این جنس بود.

دیگر رسانه ها

کدخبر: 147496

ارسال نظر