فرزند شهید بهشتی:پدرم هیچ وقت حجاب را اجبار نمی کرد
ملوک السادات بهشتی گفت: زمانی که من می خواستم حجاب بگذارم، ایشان هیچوقت اجبار نمی کردند، که تو باید چنین حجابی داشته باشی، چنان حجابی داشته باشی.
برنامه دست خط این هفته میزبان ملوک السادات بهشتی، استاد دانشگاه و فرزند ارشد شهید والامقام دکتر بهشتی بود .او در این برنامه دربارهی خطرات و تهدیداتی که برای شهید بهشتی و خانواده ایشان پیش از شهادت وجود داشت گفتند، "خانهی ما کاملاً مشخص بود همه میدانستند که منزل شهید بهشتی کجا هست، کاملاً مشخص بود که کجا هستیم ما و چه زمانی شهید بهشتی رفت و آمد می کنند. مواردی که زیر پلی که از روی کانال پشت خانه ی ما می گذشت بمبگذاری کرده بودند"
در بخش دیگری از این گفتوگو خانم بهشتی به آمادگی شهید بهشتی برای شهادت از زبان ایشان اشاره کردند: "من وقت زیادی ندارم اگر بخواهم فقط به این مسائل (پاسخ به تهمت ها) بپردازم، کارهای اساسی و اصولی انقلاب باقی می ماند." و هم چنین در توصیف روز شهادت اظهار داشتند: "صبح ایشان غسل کردند لباس نویی که از قم آورده را پوشیدند و کاملاً آمادگی داشتند، با تک تک افراد خانواده بهطور خیلی عجیبی خداحافظی کردند."
او اعتقاد شهید بهشتی به ولایت مطلقه فقیه و تبعیت از امام راحل را این گونه شرح دادند: "خودشان اصلاً به این موضوع اعتقاد نداشتند که در حکومت اسلامی کار اجرایی داشته باشند، و بیشتر می خواستند به مطالعات بپردازند و پشتوانه ای باشند برای نظام اسلامی، ولی چون امام راحل فرمودند بودند، مسئولیت قوه قضائیه را پذیرفتند "
هم چنین در پاسخ به شبهه ای که یکی از سیاسیون مطرح کرده بودند خانم دکتر بهشتی این گونه پاسخ دادند: "در کشور آلمان تمام جلسات ما همراه ایشان بودیم هرگز من ندیدم ایشان با بانوان دست بدهند، خیلی محترمانه برخورد می کردند، آن قدر که آن خانم ها تعجب می کردند که یک روحانی مسلمان این قدر با احترام با ایشان برخورد می کند اما هرگز ندیدم دست بدهند."
خلاصه گفت و گو را می خوانید:
- خانه ما کاملاً مشخص بود همه میدانستند که منزل شهید بهشتی کجا هست، در منزل خودمان که از قبل از انقلاب ساخته بودند آن جا سکونت داشتیم و منافقین هم کاملاً میدانستند اطلاع داشتند حتی زمانی بود که خود رجوی و اطرافیانش آمده بودند که یک نوع همکاری داشته باشند که با اصول جور نبود و شهید بهشتی نپذیرفته بودند. می خواهم بگویم که کاملاً مشخص بود که کجا هستیم ما و چه زمانی شهید بهشتی رفت و آمد می کنند. معمولاً آن زمان هم سمت ریاست دیوان عالی کشور را داشتند و بعد از این که ساعت اداری تمام میشد ایشان به حزب جمهوری می رفتند و آن جا به رتقوفتق امور می پرداختند. متأسفانه داشتیم مواردی که زیر پلی که از روی کانال پشت خانه ی ما میگذشت بمبگذاری کرده بودند. حالا قبلش منفجر شد قبل از این که ماشین بیاید و بعد برسد به آن پل و مواردی دیگر که به خود منزل ما، تلفن های تهدید آمیز زده می شد و مادر جواب می دادند و چقدر ایشان اذیت شدند در این زمینه که مرتب می گفتند که شما منتظر باشید یک هم چنین اتفاقی خواهد افتاد، و خب برای خانواده خیلی واقعاً شکنجه آور بود در عین حال که ما میدانستیم ایشان سِمت خودشان را بسیار جدی می گیرند تا وقتی که مسئولیت دارند تمام و کمال این مسئولیت را انجام خواهند داد و در این حال که ما می دانستیم ایشان آمادهی شهادت هستند، و شاید کمتر کسی متوجه این موضوع می شد، در خانه کاملاً مشخص بود که یک چنین پیشبینی هایی را ایشان دارند.
- سالی یک بار دوستان عزیز ما در رادیو تلویزیون یادشان می افتند که شهید بهشتی بوده و ما باید برنامه ای برای ایشان در آن و در لحظه بسازیم. واقعاً حیف نیست؟! و نه فقط ایشان، شهدای دیگر ما همین طور. یعنی ما دست کم نگیریم شهیدی مثل شهید باهنر شهید مطهری شهید مفتح، این ها واقعاً دارای اندیشه بودند دارای کتابهایی بودند روش های خاص خودشان را داشتند که الان به کار ما می آید. من اخیراً داشتیم تفاسیر ایشان را، نشر آثار ایشان چاپ کرده حدود ۸ جلد است. متأسفانه ایشان نتوانستند ادامه بدهند تفسیر قرآن را، میدانید که تمام زندگی ایشان با قرآن عجین بوده، و یکی از (دلایل) موفقیتهای ایشان دقیقاً به همین خاطر بوده است. قرآن را مطالعه می کردند و تحقیق می کردند و راه حل از آن پیدا می کردند. ببینید خیلی مسئله ی مهمی است! چه زمانی؟ زمانی که از قم شروع کردند بعد ما تفاسیر شان در آلمان را داریم، جلسات تفسیرشان در آلمان را داریم، بعد جلسات تفسیرشان در تهران را داریم، این ها الان تازه چاپ شده است. شما اگر بیایید مطالعه بفرمایید آدم احساس می کند همین الان و همین مشکلات را بیان کرده اند. این قدر به روز است!
- زمانی که من می خواستم حجاب بگذارم، ایشان هیچوقت اجبار نمی کردند، که تو باید چنین حجابی داشته باشی، چنان حجابی داشته باشی، اما ساعت ها با من بحث می کردند، و من هم دوست داشتم، یعنی رابطه من با پدر بیش از یک پدر دختری بود، و مثل یک استاد از ایشان استفاده می کردم و از نظراتشان. ساعت ها بحث می کردند در این مورد و بعد به عهده ی خود من گذاشته بودند، نوع پوششم رنگ لباسم.
- اگر ما اطلاعات درست به جوانمان بدهیم در ارتباط با اسلام در ارتباط با روحانیت و مهم تر از هم عمل ما! ببینید آن جوان دانشجو نگاه می کند ببیند من چه می گویم و خودم چگونه عمل می کنم، منِ معلم، منِ استاد. حالا مسئولین که جای خود دارند.
- به نظر من، یکی از معضلات ما این است که مدیرانی باید به کار گرفته شوند که از تجربه کافی برخوردار هستند. ما دیگر آن دوران بعد از جنگ را پشت سر گذاشتیم و نمیتوانیم باز هم آزمون و خطا داشته باشیم ، فرصت را از دست دادیم. واقعاً باید مدیران با تجربه بیایند سرکار. اگر از آن مراحل گذشتند بیایند مشاور مدیران جوان ما شوند.
- گفته شده که ایشان مخالفت دخالت آمریکا در کشور ایران بودند کاملاً واضح در سخنرانیهایشان گفتهاند و نیازی به استدلال ندارد. اما رابطه با دنیا را و با جهان اسلام بهویژه، و جهان فراتر از کشورهای اسلامی را هم توصیه می کردند و معتقد بودند که نظام جمهوری اسلامی باید ارتباط داشته باشد از لحاظ فرهنگی و از لحاظ اقتصادی و خب طبیعتاً جهان اسلام اولویت داشت .
- ایشان بسیار مقید بودند که هر چه سریع تر قانون اساسی تصویب شود، چرا که می دانستند مدت زمان ما بسیار کوتاه است، انقلاب ها یکی از مشکلات شان این بود که این قانون اساسی و تصویبش طولانی می شد (مجری: فاصله می افتاد) و مشکلات عدیده که بعد به وجود می آمد، از قبل ایشان پیش بینی کرده بودند، قوانین اساسی کشور های مختلف را که در خاطرات آقای دکتر اژه ای هست که یکی از از افرادی که به ایشان تلفنی و نامه ای می گویند که شما قوانین اساسی کشور های مختلف را جمعآوری کنید و برای ما بفرستید -قبل از پیروزی انقلاب- ایشان بودند.
ارسال نظر