کشته و زخمی های کودتا علیه نخست وزیر ایران چه تعدادی بود؟
ساعتِ هشتِ صبحِ روز ۲۸ مرداد ، سردسته اوباش تهران*،طیب حاج رضایی به همراه ۳۰۰ نفر از همپالگیهایش از بازار به سمت شمال شهر به راه افتادند و مثل ملخ در گندمزار، هر چیزی سر راهشان بود را جویدند
در آخرین روزهای سال ۱۳۲۹ نفتِ ایران ملی شد. دو ماه بعد، در اردیبهشت سال ۱۳۳۰ محمد مصدق نخست وزیر ایران شد تا قانونِ مجلس درباره نفت را اجرا کند. انگلیس و آمریکا لجوجانه با تصمیم ایران مخالفت میکردند. جدال سختی بین آنها با دکتر محمد مصدق آغاز شد که دو سال و اندی به درازا کشید. ایران یک روزِ آرام نداشت. از تحریم تا بلوکه کردن پولهایِ نفت در بانکهای انگلیس و حتی بسته شدن سفارت انگلیس در تهران.
در این مدت محمد مصدق از چند شورش و یک کودتای نصفه و نیمه و نافرجام و حتی یک سوءقصد، جان به در برد. در دادگاه لاهه توانست مسیر شکایتِ بریتانیا را تغییر دهد و رای به نفع ایران صادر شد. پیرمرد پای ملی شدن نفتِ ایران ایستاد تا روزِ کودتا و باقی عمرش البته.
داستان را دیگر همه میدانیم.ساعتِ هشتِ صبحِ روز ۲۸ مرداد ، سردسته اوباش تهران*،طیب حاج رضایی به همراه ۳۰۰ نفر از همپالگیهایش از بازار به سمت شمال شهر به راه افتادند و مثل ملخ در گندمزار، هر چیزی سر راهشان بود را جویدند. آتش به شهر افتاد، دفاتر روزنامههای "باختر امروز" و "به سوی آینده" و "تئاتر سعدی" که محل تجمع روشنفکران چپ بود، سوخت و خاکستر شد.
نزدیکِ ظهر یگانی از روسپیهای شهرنو به اوباش پیوستند. بعد از ظهر تانکهای ارتش به خیابان آمدند و ساعت هفت عصر، چند صد اراذل و بیست و چهار تانک منزل دکتر محمد مصدق را محاصر کردند. یک ساعتی تیراندازی شد و بعد هم که عکسهایش هست. منزل دکتر محمد مصدق غارت و خودش بازداشت شد. به همین مسخرگی. خبرنگاری فردای آن روز نوشت: خوب موقعی مصدق تسلیم شد، وگرنه فضلالله زاهدی* (نخست وزیر چند روزه) میخواست حمله هوایی کند!
مصدق اهل درگیری نبود و از خشونت پرهیز میکرد وگرنه تعداد اوباش در آن روزِ نحس زیاد نبود. یک خبرنگار آمریکایی این تظاهرات را "مراسمی مضحک" خواند. تجمع چهار هزار نفر آن هم در کشوری که روز گذشته بیش از پنجاه هزار نفر به طرفداری از مصدق به خیابان آمده بودند، "جمعیتی" محسوب نمیشد. بماند!
سفارت بریتانیا بعدها گفت، مصدق در آن روز سرنوشت ساز، سرسختانه همه درخواستها برای توزیع سلاح بین هوادارنش را رد کرده بود. مقامات پزشکی شهر شمار کشتههای ۲۸ مرداد را ۴۱ نفر اعلام کردند. سفارت آمریکا، اما اعلام کرد، که در جریان کودتا ۷۳ نفر کشته و ۱۰۰ نفر زخمی شدند. با این حال روزنامههای غربی در روزهای نزدیک به محاکمه محمد مصدق، گفتند هنگام تصرف منزل او ۳۰۰ نفر بر اثر تیراندازی کشته شدند.
پس از کودتا، شاه که از شش رو پیش به عراق و سپس ایتالیا فرار کرده بود با استقبال زاهدی، نصیری و شعبان بی مخ به تهران آمد.هندرسون، همان که دو سال پیش، پیشنهاد سرنگون کردن مصدق را به شاه داده بود، روایت جالبی از بازگشت شاه به ایران دارد. او مینویسد: "شاه در دنیایی خیالی زندگی میکند. ظاهرا فکر میکند، بازگشتش به سلطنت پس از کودتا، ناشی از محبوبیت او نزد مردم است. در حالی هنوز هم خیلیها طرفدار مصدق هستند"
این مقدمهِ طولانی در واقع آخر داستان کودتای بیست و هشت مرداد است. اینکه یک روز گرم تابستان از ساعت هشت صبح تا هشت شب، مشتی اوباش با چوب و چماغ با خیابان آمدند و تاریخِ ایران، ورقِ بدی خورد. به همین سادگی. همه ماجرا، اما این نیست. این سادگی، پشتپردههای تلخ و زمختی دارد. یک نمونه از آن پشتپردهها روایت غربیهاست از ما. از ما ایرانیها در آن دورهِ دو سه ساله مذاکرات نفتی بین انگلیس، آمریکا و دولت دکتر محمد مصدق.
بعد از ملی شدن صنعت نفتِ ایران، انگلیس و آمریکا، در چند جبهه علیه دولت ملی مصدق میجنگیدند، مذاکره رو در رو، پیگیری قضایی در دادگاههای بین المللی و البته دسیسه داخلی و سرانجام تخریب وجهه مصدق و مردم ایران در روزنامههایشان.
پس از هر دور شکست مذاکرات نفتی، رسانههای غربی پر میشد از مقالاتی درباره خصوصیات اخلاقی ایرانیها و به خصوص دکتر مصدق. یرواند آبراهامیان در کتاب "کودتا ترجمه محمد ابراهیم فتاحی" مینویسد: "این گونه حملات شدید فرهنگی را نباید علت ریشهایِ ناکامی در مذاکرات تلقی کرد بلکه این موارد را بیشتر باید تبعات شکست در مذاکرات دانست."
او معتقد است غربیها برای توضیح ناکامیِ مذاکرات به سادگی به "ویژگیها و خصلتهای ملی" به ویژه در ارتباط با شخصت "مصدق" متوسل میشدند. از نظر آنها ایرانیان افرادی غیرمعقول، یکدنده، خسته کننده، کله شق، خشن، بی ثبات، ناراضی، بی عرضه، نادان، عارف مسلک، احساساتی بودند.
او در این کتاب به چند مورد از یادداشتها اشاره میکند.
مثلا در سندی مربوط به وزارت خارجه بریتانیا آمده است: "اکثر ایرانیان درون گرا هستند. از قوه تخیل نیرومندی برخوردارند و به طور طبیعی به سوی جنبههای دلخوش کننده امور روی میآورند. خیلی زود به هیجان میآیند، اما در برابر واقعیات و به زیر کشیدن احساسات در برابر منطق عاجزند. آنان عقل سلیم ندارند و از درک واقعیات محروم اند. تمایل شدیدی به دروغگویی دارند. آنها اغلب اوقات به تن پروری مشغولاند. آنها به طور افراطی فرد گرا هستند و حاضرند برای پول هر کاری را انجام دهند. ایرانیها مغرور و خودپسند هستند و محال است بپذیرند اشتباه کردهاند. آنها به ضعف وجدان اجتماعی دچارند و همیشه آمادهاند که دیگران را مقصر بدانند. "
در یادداشتی دیگر باز هم متعلق به وزارت خارجه بریتانیا به عنوان "خصلت ایرانی" چنین آمده است: ایرانیان ظاهری از تمدن غربی را به نمایش میگذارند، اما خصوصیات آنها ریشه در تاریخ طولانی و حاکمیت استبدادی آنان دارد. از میان این خصوصیات میتوان به غرور ملی، حاضرجوابی، ریاکاری بدون شرمندگی، نگاه تقدیر گرایانه به زندگی و بیتفاوتی به درد و رنج و البته مهمان نوازی! اشاره کرد. ایرانی معمولا فردی مغرور، بی انضباط، مشتاقِ وعده دادنِ چیزی که قادر به انجامش نیست یا قصد انجامش را ندارد، اهل طفرهروی و فاقد پشتکار و انرژی ست. از همه مهمتر اینکه ایرانی جماعت، عاشق دسیسه است و به سادگی کلی گویی، لفاظی و فریب کاری را در شرایطی که حتی امکان بسیار اندکی از منفعت فردی وجود داشته باشد، به کار میگیرد. ایرانی یک دروغگوی تمام عیار است، اما انتظار باور کردن از طرف مقابل را هم ندارد!"
یا مثلا فرانسیس شپرد، سفیر وقت بریتانیا در تهران در سندی طولانی که در سفارتخانههای برتانیا در سراسر دنیا توزیع شد، درباره ایرانیان نوشته است: "ناسیونالیسم ایرانی فاقد اصالت و توانایی سازنده است و فرصت قرار گرفتن تحت حاکمیت استعماری را از دست داده و اکنون به کمک شدید شاید یک اشغال خارجی ۲۰ ساله همانند هائیتی نیازمند است. "
او ایران را به "مردی که به خوبی میداند باید به دندانپزشک مراجعه کند، اما از آن ترسیده و از هر کس دیگری که بگوید دندان تان دچار مشکل است، نیز آزرده خاطر میشود" تشبیه کرده بود.
شپرد در اغلب مکاتابات خود، آدابِ دیپلماتیک را درباره دکتر مصدق رعایت نمیکرد. در یکی از گزارشهایی که در ابتدای مذاکرات نفتی و صحبت رو در رو با دکتر مصدق به وزارت خارجه بریتانیا فرستاده است، درباره مصدق چنین نوشته: "مصدق فردی حقه باز و کاملا بی وجدان است. او تاثیر خوشایندی بر انسان نمیگذارد. قد نسبتا بلندی دارد، با پاهایی کج که آنها را همانند خرس بر روی زمین میکشد. او شبیه اسب کالکسه و کمی هم ناشنواست. "
در موردی دیگر، روزنامه تایمز لندن در گزارشی درباره دلایل ملی شدن صنعت نفت نوشت: "مصدق مردی به شدت ترسو ست. او فقط وقتی که احساساتش به قدر کافی برانگیخته شود و نیز هنگامی که برای ایرانیان سخن بگوید، میتواند شجاع باشد. او جسارت و پروای یک شهید را دارد که با بی ثباتی عصبی، دچار پریشانی شده و در نتیجه برخورداری از این خصلت، اشکش هم در میآید. "
در کتابی که توسط یکی از تاجران بریتانیایی نوشته شده است فصل مفصلی درباره صفات ایرانیها و حتی پیژامهها و دماغ دراز "مُصی پیر" (در آن کتاب دکتر مصدق را اینگونه نامیدهاند) دارد.
در مطالبی دیگر که عموما بدون نام نویسنده در مطبوعات انگلیس و آمریکا منتشر میشد توهینهای بسیار آشکارتری شخصت ایرانیان و خصوصا مصدق را نشانه میگرفت. مثلا نشریه آبزرور مصدق را "متعصب تباهی ناپذیر"، "پیرمرد گیج"، اما "احساساتی و سرسخت در برابر مباحث عقلی مصلحت اندیشی" و یا "سیاستمداری متحیر"، "کوته بین" و "داری فقط یک ایده سیاسی در آن کله بزرگ" توصیف کرد و عناوینی مانند "فرانکشتاین تراژیک" به او داد.
در اغلب این نوشتههای سعی بر آن بود که مطالبه ایرانیان برای ملی شدن صنعت نفت را به خصوصیات اخلاقی آنها و "میل شدید و باطنی آنها به مقصر دانستن دیگران در کمبودهای خود" مربوط بدانند. مثلا در یک مقاله که در همان زمانِ مذاکرات نفتی مصدق با انگلیسیها منتشر شد آمده است: "تضادهای داخلی بین فقیر و غنی، زمیندار و دهقان، شهر و روستا، پایتخت و استانها، منجر به آن شد که ایرانیان دشمنی و کینه خود را به سوی دشمنان فرضی به ویژه بریتانیا و شرکت نفت فرافکنی کنند."
در نمونهای دیگر مجله تایم در سال ۱۳۳۰ در تمجیدی کنایه آمیز به مصدق لقب مرد سال داد، اما او را با صفاتی، چون "خودرای"، "متعصب"، "تهدیدگر"، "گریان"، "ساده لوح"، و "کاریکاتوری از یک دولت مرد" توصیف کرد. در انتهای گزارش تایم درباره مصدق آمده بود: "و متاسفانه این جادوگر پیر در سرزمینی کوهستانی مرد سال ۱۳۳۰ است؟! "
مجله تایم پیشتر هم سابقه حمله به مصدق را داشت آن هم در ابتدای ماجرای ملی شدن صنعت نفت و حتی پیش از آغاز مذاکرات رسمی آمریکا و انگلیس با او. تایم آن زمان در مطلبی مصدق را "درویشی دوره گرد با مدرک دانشگاهی" توصیف کرده بود که اغلب پیژامه و گاهی نیز کت و شلوار راه راه میپوشد"، "بیماری نابودش کرده، اما شور ایمانش غریب است"، "زخمهای روان شناختی خورده" و میخواهد جهان را از نفت محروم کند.
حمله به شخصیت ایرانیها تا آنجا پیش رفته بود که برخی سفارتخانه دستورالعملی برای مواجهه با ایرانیان ساخته بودند. در بحبوحه مذاکره ایران و آمریکا، در یکی از سرمقالههای نیویورک تایمز آمده بود: "ایرانی آدمی ست با صبر بی پایان، جذابیت فراوان و نجابت. اما همانگونه که دیده ایم، خصلت "بی ثباتی"، "احساساتی بودن"، "خشنونت به هنگام برآشفتن" و "نادانی" را نیز در خود دارد."
روایت شده که دیپلماتهای آمریکایی و بریتانیایی در آن دوران دیدن فیلم "آلیس در سرزمین عجایب" را به عنوان بهترین شیوه درک ایران به یکدیگر توصیه میکردند.
ارسال نظر