جواد موگویی نمونه ای از فرجام میانجی گری در ایران
ماجرای جواد موگویی خود بیان گر دشواری و هزینه های مترتب بر چنین نقش آفرینی هایی در ایران امروز است. با این همه، تسلسل رویدادهای مشابه شاید حضور و نهادینه شدن این مجموعه های میانجی را ضروری سازد.
عرشه آنلاین - ابراهیم بهشتی روزنامه نگار :« من هیچ حرف نابجایی نزدم، ناسزا نگفتم، فقط رفتم میانجیگری. فکر نمیکردم در کمتر از ۳۰ثانیه که مشغول میانجیگریام، رگبار گلوله پلاستیکی بگیرند به تنم و در حال نشستن بریزند سرم، به قصد کشت بزنند و بعد رهایم کنند.»
این جملات بخشی از روایت متفاوت جواد موگویی، نویسنده و مستند ساز نزدیک به دفتر رهبر معظم انقلاب است از مشاهدات اتفاقات چند روز اخیر در خیابان های تهران. آنچه در این روایت محل توجه است علاوه بر تشریح اتفاقات کف خیابان بر خلاف روایت های رسمی از سوی مسئولان، فرجام « میانجی گری» و در حقیقت هزینه های میانجی گری یا به طور کلی تر غیبت میانجی گری در چنین شرایط و مواردی است.
در بخشی از روایت موگویی آمده: « سر چهارراه قدس. دختری تنها و بیروسری داشت دادوبیداد میکرد. صدایش را نمیشنیدم. ناجایی پرتش کرد توی جوب. چندبسیجی ریختند سرش. ۶۰کیلو نبود. دویدم سمت دختر. داد زدم «نزنید میمیره»!
یکی گفت بهتوچه!ناگهان بدنم سوخت؛ ناجایی با گلولهپلاستیکی پشت سرهم شلیک میکرد به دستوسینهام. خوردم زمین. دختر هنوز تو جوب بود. یک بسیجی آمد کنارم. با لحن مودبانه گفت چیشده؟ داد زدم «آقا نزنید بخدا سرش میخوره به جدول…» ناگهان ۶-۷بسیجی ریختند سرم. با لگد. بلند شدم. یکیشان داد زد: مادر… بلند شدم لگدی زدم به آنی که فحش ناموس میداد. یکی از پشت زد. خوردم زمین. لگد بود که میخورد تو سر و سینهام. فحش ناموس میدادند. دوباره بلند شدم. خوردم زمین. ۱۰نفری میزدند. هلم دادند داخل یک ون....». این مستند ساز البته یکی دو ساعت بعد از شناسایی آزاد و حتی مورد دلجویی هم قرار می گیرد.
جدای از این روایت که خود « یکی داستان است پر از آب چشم»، انگیزه راوی در مداخله بسیار قابل تامل است. او برای میانجی گری مداخله کرده و با چنین فرجام ناخوشایندی روبه رو شده است. حال ممکن است گفته شود کف خیابان که جای میانجی گری نیست. مهم اما این است که نه در کف خیابان که در هیچ سطحی نشانه هایی از میانجی گری دیده نشد. معترضان از همان روزهای اول آشوب گر خوانده شدند و با تشدید تنش ها در کف خیابان و ورد نیروهای لباس شخصی در حمایت از نیروهای انتظامی، صحنه های دلخراشی در خیابان های ایران ساخته شد.
فارغ از بحث ها و چند و چون های مختلفی که درباره آغاز اعتراضات و سپس چرایی سوق پیدا کردن به سمت تخریب و آتش زدن اموال عمومی و کشته شدن ها از هر دو سو مطرح شده، بحران پیش آمده باید به نحوی کم هزینه مهار و کنترل شود.
بیراه نیست اگر گفته شود یکی از دلایل تشدید بحران و ادامه دار شدن آن، غیبت مجموعه هایی است که در میانه دو طرف دعوا قرار بگیرند و با اتخاذ مواضع یا راهکارهایی طرفین را به خویشتن داری و درک شرایط همدیگر رهنمون شوند و بتوانند فاصله طرف های دعوا و روایت های متفاوت آنها از آنچه رخ داده را به یکدیگر نزدیک کنند. در غیبت چنین مجموعه هایی راویان دو طرف تا توانستند در مظلومیت خود و خشونت طرف مقابل گفتند و با انجام اقدامات خشن یکدیگر را عصبانی تر کردند.
میانجی گران عمدتا مجموعه هایی هستند که منافع کلان تری را در نظر می گیرند و تداوم موضوع اختلافی را به ضرر همه طرف ها می دانند، آنها این ریسک را می کنند تا در میانه اختلافات یا نزاع ها ورود کنند. البته ورود آنها به معنای موفقیت آمیز بودن قطعی و پایان یک اختلاف یا بحران نیست ولی حداقل تاثیر حضور آنها ممانعت از تشدید تنش ها است. در حوزه سیاست خارجی و در مورد اختلاف جمهوری اسلامی ایران با دیگر کشورها و از جمله آمریکا بارها شاهد نقش آفرینی میانجی ها بوده ایم که گاه نقش آفرینی آنها موفق بوده و گاه ناکام. اما حداقل حسن ورود آنها رد و بدل کردن پیام ها و مواضع طرف ها بوده که حتما در کاهش یا مدیریت تنش ها موثر بوده است.
بررسی اینکه چنین مجموعه هایی در جامعه ایران وجود دارند یا نه و اینکه چرا در مورد اخیر ورود نکردند یا اساسا اینکه فضایی برای عرض اندام آنها مهیا شد یا نه؟ مجال مفصل تری می طلبد اما غیبت آنها و قاعدتا تبعات فزاینده نبود آنها بسیار مشهود بود. سالهاست که بسیاری از جامعه شناسان و کارشناسان سیاسی نسبت به دو قطبی شدن جامعه هشدار داده اند و تسلسل برخی رویدادها حکایت گر بی توجهی به این هشدارها است. مختصات جامعه دو قطبی بتدریج به این سمت سوق پیدا می کند که دیگران « یا با ما هستند یا بر ما». روایت ها و انتظارها و مطالبات به سرعت از یکدیگر فاصله می گیرند و همبستگی ملی تحت الشعاع این دو گانه سازی ها قرار می گیرد و آسیب می بیند. در همین بحران اخیر ما نیاز داشتیم به چهره های برجسته و وجیه المله، به احزاب و گروه هایی دوراندیش و به رسانه هایی که شهامت و جسارت ایستادن در میانه را داشته باشند و همزمان به هر دو طرف نسبت به تبعات اقدامات خشونت بار و تحریک آمیز تذکر و هشدار بدهند. اگر چه معدود چهره هایی عمدتا در فضای مجازی چنین شیوه ای را در پیش گرفتند، اما به نظر می رسد، رفتارها و مواجهه های نادرست با چنین مجموعه هایی در گذشته، هم شهامت و جسارت را از میانجی ها گرفته و هم کارکردشان را بی اثر کرده است. همین نمونه یاد شده یعنی ماجرای جواد موگویی خود بیان گر دشواری و هزینه های مترتب بر چنین نقش آفرینی هایی در ایران امروز است. با این همه، تسلسل رویدادهای مشابه شاید حضور و نهادینه شدن این مجموعه های میانجی را ضروری سازد.
ارسال نظر