تحلیل خواندنی متفاوت از اعتراضات اخیر و تفاوت دو نسل
نسل جدید از نسلهای پیش از خود خبردارد، حتی تداوم داستانی است که پدر و مادرش زیستهاند.
محمد جواد کاشی استاد دانشگاه و پژوهشگر طی یادداشتی در کانال تلگرامیاش نوشت: نسل جدید از نسلهای پیش از خود خبردارد، حتی تداوم داستانی است که پدر و مادرش زیستهاند. اسلام در یکی دو دهه قبل از انقلاب، میاندار عرصه عمومی جامعه مدرن ایران شد. در آشوب مدرنیته بیسامان دوران پهلوی، پناهگاهی شد برای مردمانی که جایگاه خود را در یک جهان پرشتاب از دست داده بودند. اسلام در عرصه سیاست به یک رژیم حقیقت تبدیل شد. تولید قدرت عظیم کرد و فقط در چند ماه، نظام پهلوی را سرنگون کرد. اسلام از عرصه خصوصی مردمان برآمد و در جهان سیاست دنیای جدید قد برافراشت. آن روزها، اسلام نهر پرجوش و خروشی بود که همه گرداگردش مینشستند و احساس قدرت و امید میکردند. از مسلمان گرفته تا مارکسیست و ملیگرا و دمکراسیخواه.
رویداد انقلاب و پیروزی آن، قاعده بازی را دگرگون کرد. آنها که بر مناصب قدرت تکیه زدند، صلاح دانستند نهر را تبدیل به برکه کنند. گرداگردش حصار کشیدند، گنبد و بارگاه و دربار و درگاهی ساختند و هر کس و ناکسی را به درون راه ندادند. داستان مردم را طی این چهار دهه، در نسبت با این نهر برکه شده باید مطالعه کرد. صاحبان برکه از مردمی که پشت دیوارهای بلند متحیر مانده بودند تبعیت و بندگی و بردگی محض طلب کردند. این منطق اصلی آنها از همان روز کشیدن حصار بود.
اصلاحات تلاشی بود از سوی پدران نسل امروز. آنها میخواستند اقشار بیشتری از مردم به درون راه داده شوند. میخواستند بعضی دیوارها برداشته شود، قلمرو برکه بیشتر شود و مردمان بیشتری احساس قدرت و وجود کنند. توفیقاتی داشتند. اما چندان نپایید. صاحبان اصلی برکه به هیچ اصلاح اساسی تن در ندادند به فکر افتادند حصارها را تنگتر هم بکنند.
آنها نمیدانستند آب نهر برکه شده به تدریج کیفیت خود را از دست خواهد داد. دیگر قابل شرب نیست، بوی نامطبوعی خواهد گرفت. نه تنها به مثابه یک رژیم حقیقت، تولید امید و قدرت نخواهد کرد، بلکه از دست میرود. خشک میشود و دیگر برکهای در میان نخواهد ماند. آنگاه باید دست به دامان دروغ و ریا شوند. مدعی آب گوارایی شوند که نیست. جرعههای خالی به کام مردم بریزند. دروغ جانشین رژیم حقیقت میشود و به تخریب خود و جهانش میپردازد.
برادران بزرگ این نسل که امروز در خیابان هستند، در سال 1388 همین واقعیت را برملا کردند. شعار خصلت نمای جنبش 88 انکار دروغ بود. نه به دروغ، دعوتی برای گشودن راه بود، شاید آن برکه نیمه خشک، دوباره به سرشت نهر گونهاش بازگردد. اما نشد که نشد و برادران بزرگ این نسل هم توفیقی پیدا نکردند.
نسل امروز در تداوم تجربه پیشینیانش، از امید به جوشش آن نهر چشم پوشیده است. به جای آنکه راه پیشینیانش را تداوم دهد، در جستجوی آغاز است. میخواهد خود آغازگر باشد. آغاز کردن، یک لحظه تاریخی پر مساله و اضطراب است. مثل پریدن در تاریکی است. اما این راهی است که درهای بسته و دیوارهای بلند پیش روی نسلهای بشری گذاشتهاند. نسل ما متهم است و لاجرم تماشا میکند. مرجعیت خود را از دست داده اما دلنگران است. خطرهای بسیاری هست که تولید ترس میکنند. نقش آفرینی هر که بیرون از این دیار است مرا میترساند. محیط پر از خطر و تهدید است. با اینهمه آغاز پر از وسوسههای دلانگیز است.
دو پیشبینیِ متفاوت برای سرانجام اعتراضات اخیر
زن، زندگی آزادی، خصلت نمای این جنبش است. دستمایههای اولیه برای احداث یک جهان جدید. تا آن روز صبر بسیار باید کرد. اما اجمالا میتوان فهمید جهان جدید با مشارکت بیشتر زنان شکل خواهد یافت. تصور اردوگاهی از جامعه به پایان رسیده است. هیچ غایت و هدف مقدس یا نامقدسی قرار نیست گریبان جامعه را بگیرد. اصالت زندگی مثل یک نهر خروشان قرار است همه جا را در اشغال خود درآورد. توهم جامعه به مثابه یک کل آهنین، رخت خواهد بست و موقعیتهای کثیر چشمنوازی خواهند کرد. جامعه با قاعده سنگین و ستونهای بسیارش باید بر زمین تکیه کند. اگر هم قرار است با خدا نسبتی برقرار کند، از مسیر زمین، از طریق همین قاعده سنگین و موقعیتهای کثیر است، نه از طریق راس که جامعه را در یک خلاء تاریک، معلق نگاه میدارد.
آغاز پر از وسوسههای دلانگیز است اما من به دیوار تکیه دادهام و مرعوب به آغازی مینگرم که نسل تازه آن را آغازیده است. آیا موفق خواهد شد یا داستان ما همچنان داستان شکستهای تازه است؟
ارسال نظر