روایت پدر «کاروان قادرشکری» از روز حادثه
۲۹ آبان ماه سال جاری پسر ۱۶ سالهای به نام «کاروان قادرشکری» اهل پیرانشهر واقع در آذربایجان غربی با ضرب گلوله کشته شد. در پیرانشهر بعد از مراسم خاکسپاری این نوجوان، اعتراضات و درگیریهایی شکل گرفت. لحظهای که جسد کاروان در بیمارستان به خانوادهاش تحویل داده شد. تصویری از مادر او که سرش را روی جسد فرزندش گذاشته بود و گریه میکردt به ثبت رسید. این عکس واکنشهای زیادی را از سوی افکار عمومی به همراه داشت.
روزنامه اعتماد نوشت: [کیستی؟ و کیست که بر تو مویه کند؟ کیست برآید به خونخواهی تو؟ کدام قبیله را اهلی؟ بر چه نامی که کسی بشناسد؟ چگونه بدانم که کیستی؟ مادرت تو را چه مینامد یا پدرت؟ «کاروان قادرشکری»]
«این گزارش پس از پیگیریهای مداوم و تماسهای مکرر برای مصاحبه با یکی از اعضای خانواده نوجوان کشته شده در پیرانشهر تنظیم شده است. در این پیگیری اهالی پیرانشهر یکپارچه متحد شده بودند که صحبتی درباره اطلاعات مربوط به خانواده «کاروان قادرشکری» نکنند و تا اسم او را میشنیدند، عنوان میکردند که کاروان و خانوادهاش را نمیشناسند!
به هر حال پس از پیگیریهای چندینباره، خبرنگار ما توانست با پدر کاروان قادرشکری نوجوان ۱۶ سالهای که در پیرانشهر به واسطه شلیک گلوله کشته شد، گفتوگویی داشته باشد:
این گزارش فقط براساس صحبتهای پدر کاروان و اخبار حواشی این حادثه، نوشته شده است. پس نمیتوان گفت که قطعا دیدگاه روزنامه محسوب میشود.
اخبار، خبر از چه میدهند؟
۲۹ آبان ماه سال جاری پسر ۱۶ سالهای به نام «کاروان قادرشکری» اهل پیرانشهر واقع در آذربایجان غربی با ضرب گلوله کشته شد. در پیرانشهر بعد از مراسم خاکسپاری این نوجوان، اعتراضات و درگیریهایی شکل گرفت.
لحظهای که جسد کاروان در بیمارستان به خانوادهاش تحویل داده شد تصویری از مادر او که سرش را روی جسد فرزندش گذاشته بود و گریه میکرد به ثبت رسید. این عکس واکنشهای زیادی را از سوی افکار عمومی به همراه داشت.
همچنین پدر کاروان قادرشکری نیز در مراسم خاکسپاری او گفته بود: «به عنوان پدر شهید از همه خواهران و برادران تشکر میکنم. این قهرمان زیبا وقتی به دنیا آمد به یاد کاروان شهیدان کردستان اسمش را کاروان گذاشتم و حالا او را تقدیم کاروان شهیدان کردم.»
خبرگزاری تسنیم درخصوص خبر کشته شدن این نوجوان اعلام کرد: «برخی اتفاقات و اقدامات مشکوک از سوی عدهای با پوشش غیرمعمول موجب شد تا حاضران به منظور همدردی با خانواده متوفی به همراهی با آنها بپردازند.
در این جمع، شعارهای ساختارشکنانه داده شد تا اینکه پس از پایان خاکسپاری حاضران به سوی شهر و معابر اطراف حرکت کردند. جمعیت زیادی از مردم در جادههای پیرانشهر حضور داشتند و حتی اقدام به بستن جادهها و سنگربندی در آن کردهاند.»
برخی خبرگزاریها نیز در مورد اعتراضات و تجمعاتی که در بعضی شهرهای این استان شده، اعلام کردند: «علاوه بر مهاباد، شهرهای پیرانشهر و جوانرود نیز روزهای ناآرامی را تجربه کردند. اخبار رسیده نشان میدهد پس از کشته شدن نوجوانی به نام کاروان قادرشکری، تجمعات مردم بسیار ملتهب شده و به درگیری با نیروهای نظامی و امنیتی منجر شده است.»
منابع محلی نیز عنوان کردند: «آغاز تجمعات وسیع مربوط به کشته شدن دو نفر از شهروندان در این استان بوده که شعارهای تند حاضران در مراسم خاکسپاری به درگیری انجامیده که درنهایت درگیری گسترده شده است.» همچنین خبرگزاری فارس به نقل از مقامات امنیتی نوشت: «دو نفر از شهروندان استان آذربایجان غربی با تیر کلاشنیکف کشته شدهاند و در درگیریهای جوانرود، نیروهای امنیتی از سلاح جنگی استفاده نکردهاند.
تیراندازی توسط افراد دیگر صورت گرفته است که بهزعم آنها این افراد ضدانقلاب و تروریست هستند که برای خشمگینتر کردن مردم اقدام به کشتن شهروندان میکنند.»
از سوی دیگر برخی منابع روایتی متفاوت را عنوان کردند مبنی بر اینکه «نیروهای امنیتی اساسا با برگزاری مراسم تشییع کشتهشدگان مخالف بودند و اجازه حضور مردم را نمیدادند و وقتی مردم در مراسم شعار میدادند، درگیری به اوج رسید.»
خبرگزاری ایرنا نیز به نقل از یک منبع آگاه نوشت: «هفته گذشته تعدادی از افراد اقدام به تجمع در برخی نقاط شهر جوانرود کردند که این تجمعات به پس از اذان مغرب کشیده شد و درگیری بالا گرفت بهطوری که شاهد حمله برخی افراد به اماکن دولتی و به آتش کشیده شدن ۲ واحد مسکونی در بلوکهای سازمانی دولتی بودیم. با توسعه تجمعات و افزایش درگیری ۳ نفر از معترضان به طرز مشکوکی کشته شدند.».
اما روایتها هر چه هست، مهم این است که برخی از افراد در این میان کشته شدند.
ابتدا
«سکوتی یکدست در میان آنچه خبرنگار «اعتماد» از برخی اهالی پیرانشهر میپرسد، برقرار است.»
شما پیرانشهر زندگی میکنید؟ آیا خانواده کاروان قادرشکری همان پسر نوجوان ۱۶ سالهای را که کشته شد، میشناسید؟
نفر اول: بله پیرانشهر زندگی میکنم (سکوت میکند). نه والا نمیشناسم.
نفر دوم: پیرانشهر هستیم؛ چطور؟ درسته کاروان کشته شد، اما ما خانوادهاش را نمیشناسیم. شما؟
نفر سوم: بله پیرانشهرم. میشناسم، اما انگار شما از وضعیت اینجا بیخبر هستید! چرا از یکی دیگر نمیپرسید؟
نفر چهارم: (با ادبیات مخصوص به خود و شهرشان) خوش آمدید. اینجا الان کسی نمیتواند صحبت کند من خانوادهشان را میشناسم ولی شمارهای از آنها ندارم. ببخشید خدانگهدار.
نفر پنجم، ششم، هفتم و... نیز همگی یکصدا اظهار میکنند که اطلاعی از این خانواده ندارند و نمیدانند.
این تماسها ادامه پیدا میکند تا اینکه یکی از اهالی پیرانشهر در پی مشخصهای که خبرنگار اعتماد از پدر کاروان ارایه میدهد، حاضر میشود شماره تماس پدر این نوجوان کشته شده را دراختیار من بگذارد.
انتها
«ادریس قادرشکری» غیر از پسرش «کاروان» که ۱۶ ساله بود، سه فرزند دیگر هم دارد. کاروان فرزند دوم او بود. فرزند اول او ۲۴ سال دارد و دو فرزند دیگرش کمتر از ۸ سال دارند. قادرشکری جملات را در پاسخ به سوالاتی که از او میپرسد، با ناراحتی همراه با مکثهای طولانی عنوان میکند.
*از روز حادثه بگویید
۲۹ آبان حدود ساعت ۷ و ۳۰ دقیقه بعدازظهر بود که این اتفاق افتاد. کاروان اصلا تمام این مدت در اعتراضات شرکت نکرد. آن روز هم فقط رفته بود دیدن پسرعمویش. نزدیک خانه آنها به او شلیک میشود. همان موقع برادرزادهام سریع به من زنگ زد و ماجرا را برایم تعریف کرد.
*با چه اسلحهای و چند تیر به پسرتان شلیک شد؟ تیر به کدام ناحیه از بدن کاروان برخورد کرد؟
۲ تیر به سمت پسرم شلیک شد. یک تیر به کلیه او برخورد کرد و تیر دیگر به یکی از پاهایش. تیرها هم از اسلحه کلاشنیکف شلیک شده بود.
*وقتی برادرزاده شما ماجرا را برایتان تعریف کرد و شما به محل حادثه رفتید، کاروان زنده بود؟
بله زنده بود. هنگامی که تیر به پسرم شلیک شد او را سریع به بیمارستان امام خمینی در پیرانشهر رساندند. من مغازه بودم که به من تلفن زدند و خبر دادند. بعد من خودم را به بیمارستان رساندم. آنجا با چشمهای خودم دیدم که کاروان داشت جان میداد. دو ساعت با همان بدن تیرخورده در بیمارستان ماند و بعد هم فوت کرد.
*آیا کاروان را به اتاق عمل در بیمارستان برده بودند؟
نه. در بخش سرپایی روی یک تخت خوابیده بود و جان میداد.
*غیر از شما و اقوامتان افراد دیگری در بیمارستان بالای سر کاروان بودند؟
نه. ما جنازه پسرم را بعد از دو ساعت که در بیمارستان بستری بود، تحویل گرفتیم و روز ۳۰ آبان ماه پسرم را دفن کردیم. فقط در مراسمی که در مسجد گرفته بودیم، ماموران به ما هشدار دادند که شعار ندهیم. بعد هم تیراندازی شد و یک نفر هم در مسجد کشته شد.
*شخصی که کشته شد از اقوام شما بود؟
نه.
*مادر کاروان در چه وضعیتی است؟
اصلا حال خوبی ندارد. هر روز گریه و زاری میکند.
*حرفی هست که بخواهید بگویید؟
هیچ حرفی ندارم. کار خدا بود، مگر میشود کاری کرد یا حرفی زد. این اتفاق را به خدا میسپارم.
ارسال نظر