چرا امام خمینی وقتی وارد ایران شد گفت «هیچ» احساسی ندارد
روز 12بهمن ماه وقتی هواپیمای حامل امام خمینی وارد آسمان ایران شد. از ایشان پرسیدند: «چه احساسی دارید؟» و امام پاسخ داد: «هیچ».
هواپیمای حامل امام خمینی و همراهانش در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ وارد آسمان ایران شده بود که از ایشان پرسیده شد: «چه احساسی دارید؟» و امام پاسخ داد: «هیچ». تاکنون تعبیرها و تفسیرهای زیادی درباره این پاسخ امام منتشر شده است
دو سال پس از پیروزی انقلاب، حجتالاسلاموالمسلمین اسماعیل فردوسیپور، از همراهان امام خمینی با شرح سفر ایشان به پاریس و بازگشت به ایران، ماجرای این پاسخ امام در هواپیما را نیز توضیح داد. روایت فردوسیپور را که در ۱۲ بهمن ۱۳۵۹ در ویژهنامه روزنامه اطلاعات منتشر شده، بازنشر میکنیم:
روز ۱۲بهمن ماه وقتی هواپیمای حامل امام خمینی وارد آسمان ایران شد. از ایشان پرسیدند: «چه احساسی دارید؟» و امام پاسخ داد: «هیچ». انقلاب۵۷ را باید با همین هیچ شناخت. روزی که نه تنها امام و بلکه یک امت چنان اوج گرفت که صفبندی اصیل و دوقطبی حقیقی عالم رابه «هیچ» و «همه» شناخت.
بعد از فرار شاه از ایران و آغاز حکومت بختیار خائن، ایادی شروع به فعالیت نمودند تا ترتیب ملاقاتی میان امام و بختیار را فراهم سازند، البته ملاقاتی بین امام و سید جلال تهرانی صورت گرفت. کیفیت آن ملاقات به این ترتیب بود که او در پاریس قصد رفتن به خدمت امام را داشت. امام فرمودند اگر از پست ریاست شورای سلطنت استعفا کند و علت استعفا را هم به اطلاع عموم برساند، او را میپذیرم. او نامهای به عنوان استعفا خدمت امام نوشته بود؛ ولی امام نپذیرفتند و گفتند ایشان باید علت استعفایش را اعلام نماید که من چون شاه را خائن و غاصب سلطنت میدانم از این پست استعفا کردهام. وقتی سید جلال تهرانی نامهاش را به این ترتیب تصحیح کرد، امام او را به حضور پذیرفت. بعد از این ملاقات بود که عدهای کوشیدند ترتیب ملاقات بختیار را با امام بدهند.
یک روز در پاریس در اتومبیل بودیم که یکی از برادران که زبان فرانسه میدانست، رادیو را باز کرد. مطلبی که خبرگزاریهای خارجی اعلام کرده بودند، برای من ترجمه کرد که «امام ملاقات با بختیار را پذیرفته است.» بلافاصله ما به نوفللوشاتو بازگشتیم، از برادران پرسیدیم چه شده است. گفتند بله امام این ملاقات را پذیرفته است. آقای دکتر یزدی و آقای قطبزاده گفتند: «ما هم مصاحبه انجام دادهایم و اعلام کردهایم که بختیار میآید و امام هم او را میپذیرد.»
از ایران آیتالله منتظری و برادران دیگری که در مدرسه رفاه بودند، به ما زنگ زدند که این قضیه چیست و ما راضی نیستیم که امام چنین کاری بکنند و اگر امام، بختیار را بپذیرند به معنای خط قرمز روی انقلاب کشیدن است و بههیچوجه صلاح نیست که امام با بختیار ملاقات کنند. من خدمت امام رسیدم و پیام آنان را گفتم و پرسیدم که آیا ملاقات خواهید کرد؟ امام نامهای مرقوم فرمودند که اگر هم بنا باشد ملاقاتی صورت گیرد پس از این است که بختیار از پستی که دارد استعفا بدهد، پس از آن من او را خواهم پذیرفت و هرگز ملاقاتی با او در حالی که نخستوزیر باشد واقع نخواهد شد. ما این مطلب را به خبرگزاریها دادیم که بلافاصله مخابره شد. بعد از این جریان بود که فرودگاههای ایران روی امام بسته شد.
پس از بسته شدن فرودگاهها و اعلام اینکه به هواپیمای امام در ایران اجازه فرود داده نخواهد شد، خبرنگاران در نوفللوشاتو جمع شدند و با امام یک مصاحبه بیست دقیقهای ترتیب دادند. چون جمعیت بسیار زیاد بود، امام از بالای اقامتگاهشان یک سخنرانی بسیار جامع ایراد فرمودند که «ما صبر میکنیم تا هنگامی که فرودگاهها باز شود. من به ایران خواهم رفت، از رفتن به ایران هرگز منصرف نشدهام.» پس از یک هفته و باز شدن فرودگاهها، هواپیمایی از شرکت ایرفرانس کرایه شد و امام با همراهانشان به طرف ایران حرکت کردند.
بعد از نماز مغرب و عشا، پلیس نوفللوشاتو که واقعا زحمت زیادی برای حفاظت و امنیت آن منطقه کشیده بودند تقاضا کردند به عنوان تودیع خدمت امام برسند. همه آنها همراه رئیس پلیس نوفللوشاتو به حضور امام رسیدند، امام به عنوان تقدیر، تشکرنامهای نوشتند و به آنها دادند. یکی از جملاتی که رئیس پلیس نوفللوشاتو در آن جلسه گفت و بسیار جالب بود، این بود که گفت: «به برکت وجود شما در نوفللوشاتو و در فرانسه، ما با شخصیتهایی تماس گرفتیم و آشنا شدیم که هرگز در دوران عمرمان برای ما چنین امکانی نبوده است. وجود شخصیتی مثل شما در پاریس و نوفللوشاتو به ما چنین موقعیتی داد تا با عدهای از شخصیتهای سیاسی، علمی، مذهبی آشنا شویم.»
بعد از رفتن آنها برای عزیمت به ایران آماده شدیم، البته هواپیمایی اعلام کرده بود که چون احتمال دارد در ایران به هواپیما اجازه ورود ندهند، ما باید ذخیره بنزین برای مراجعت داشته باشیم؛ لذا نمیتوانیم به اندازه ظرفیت هواپیما مسافر سوار کنیم، ظرفیت هواپیما حدود ۷۰۰ نفر بود؛ اما بیش از ۳۰۰-۲۰۰ نفر نپذیرفتند، در حدود ۲۵۰ نفر شاید بیشتر سوار هواپیما شدیم، به سوی ایران حرکت کردیم.
پس از آخرین نماز مغرب و عشای امام در نوفللوشاتو از آنجا که همه برادران اصرار داشتند همراه امام به ایران بیایند، ایشان به یکی از برادران گفتند به آنها بگویید که این سفر، سفر خطرناکی است و ما که برای رفتن به ایران سوار این هواپیما میشویم، صدی ۹۹ احتمال خطر است. یک درصد احتمال پیروزی است و کسی که میخواهد با ما و با این هواپیما حرکت کند باید این خطر را بپذیرد که همه حضار اعلام کردند ما در خدمت شما هستیم و هرگونه خطری را برای خود میپذیریم.
در طول راه هم گفتوگوهایی صورت گرفت. یکی از مطالبی که مطرح شد و مورد سوءاستفاده مغرضین قرار گرفت که خود من بارها مورد سوال واقع شدم که چرا امام چنین حرفی فرمودند؟ لازم میدانم در اینجا درباره آن توضیح دهم و آن اینکه پرسیدند «حالا که به ایران میآیید چه احساسی دارید؟» امام فرمودند: «هیچ احساسی ندارم.» یکی از اشکالاتی که میشد و مکرر از من میپرسیدند، این بود که چطور پس از ۱۵ سال دوری از وطن و با این همه کشته و شهید و معلول انقلاب در ایران امام هنگام آمدن به ایران هیچگونه احساسی ندارند؟ من این مطلب را با خود امام در میان گذاشتم تا ببینم چه جوابی میدهند.
در مدرسه علوی خدمت امام رسیدم و در مورد این موضوع از ایشان سوال کردم. امام فرمودند «من جملهای که گفتم در رابطه با آب و خاک ایران بود.» سوال دو جنبه دارد، یک وقت از امام میپرسند شما هنگام آمدن به خاک ایران، چه احساسی دارید؟ امام فرمودند برای من خاک ایران، خاک عراق، خاک فرانسه تفاوتی ندارد و من از اینکه قدم به این خاک میگذارم احساس فوقالعادهای غیر از اینکه در جاهای دیگری نداشتم، ندارم، اما احساس در برابر فداکاریهای مردم، احساس در برابر شهدا، احساس در برابر معلولین انقلاب یا احساس در برابر آن همه عواطف و احساساتی که مردم ایران از خودشان نشان میدادند مطلب دیگری است. ایشان فرمودند: من در فرودگاه گفتم که این همه عواطف و احساسات شما بر دوش من سنگینی میکند و من نمیتوانم در مقابل این همه عواطف و احساسات از شما تشکر کنم و این عاطفه امام در برابر ملت، فداکاریهای مردم است؛ اما سوال اینکه آیا آمدن به خاک ایران برای شما احساس فوقالعاده ایجاد میکند؟ جوابش منفی بود.
ارسال نظر