آقای هاشمی آغازگر دعوا بود /عباس عبدی از ناگفتههای رویایی جناح چپ با هاشمی درسال ۷۸و ۷۹ می گوید
عباس عبدی درباره خاطرات سال ۷۹ اکبر هاشمی رفسنجانی گفتوگویی انجام داده است
عباس عبدی در کتابنامه شماره ۱ بهار ۱۴۹۲درباره خاطرات سال ۷۹ اکبر هاشمی رفسنجانی گفتوگویی انجام داده است
بخشی از خاطرات که درباره ان گفتوگو شده است بدین شرح است:
«عصر آقای [احمد] احمدی، از شورای عالی انقلاب فرهنگی آمد. گفت، شورا عملاً فلج است و تصمیمی نمیگیرد و امروز حسرت دوران ریاست شما را میخوریم و پیشنهاد داشت که آقای مهندس [میرحسین] موسوی، به عنوان ریاستجمهوری مطرح تا باعث انصراف آقای خاتمی شود. گفت، آقای [صادق] زیباکلام، [استاد دانشگاه تهران]، به او گفته که جلسهای با حضور آقایان [عباس] عبدی، [سعید] حجاریان و [حمیدرضا] جلاییپور و او، قبل از انتخابات مجلس [ششم] بوده و گفتهاند که تنها آقای هاشمی ممکن است رقیب جدی باشد و باید او را تضعیف کرد.» همین یک برگ از روزنوشتهای اکبر هاشمی رفسنجانی در دوم بهمن ۱۳۷۹، تصویری شفاف است از نظر او درباره دو انتخابات؛ یکی مجلس ششم در سال ۷۸ و دیگری ریاستجمهوری هشتم در سال ۸۰. و تصویری از هاشمی انصرافداده از نمایندگی مجلس و جدال او با چپهای جوان. یکی از نامهای مورد اشاره هاشمی، عباس عبدی است، روزنامهنگار و عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت. هماو که هاشمی ۱۶ دی ۱۳۷۸ در خاطراتش نوشته علی لاریجانی به او گفته «بین آقایان بهزاد نبوی و عباس عبدی، بر سر حمایت از نامزدی من، بحث جدی شده و بهزاد گفته است ما هنوز به جایی نرسیدهایم که بتوانیم از آقای هاشمی بینیاز باشیم.» عبدی سردبیر روزنامه سلام بود، ارگان جناح چپ در دوره ریاستجمهوری هاشمی و منتقد سیاستهای فرهنگی و اقتصادی دولتش. او که دو بار به هاشمی پیشنهاد داد نامزد نشود؛ در انتخابات مجلس ششم و ریاستجمهوری سال ۸۴. منتقدی که میگوید اگر هاشمی در سال ۷۸ شروع نمیکرد او هم بنای نقد هاشمی را نداشت.
۱. سالهای ۷۸ و ۷۹ سال رویارویی جناح چپ و آقای هاشمی بود. این رویارویی تا چه اندازه برنامهریزی شده بود؟ آیا اتاق فکری در کار بود؟ یا حزب مشارکت راهبردی مصوب در این باره داشت؟
در طرح این سؤال یک پیشداوری وجود دارد که باید اصلاح شود. این آقای هاشمی بود که رویارویی را شروع کرد نه جناح چپ یا اصلاحطلبان. درباره خودم به قاطعیت میگویم که پس از خرداد ۷۶ و تا قبل از اینکه آقای هاشمی وارد انتخابات شود، به ندرت در نقد ایشان چیزی میگفتم. اما از زمانی که وارد انتخابات شد، راه خودش را انتخاب کرد.
هدف او از ورود به مجلس چه بود؟ سن او که زیاد بود، قبلا ریاستجمهوری و مجلس را تجربه کرده بود، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام هم بود. این بازگشت همچنان که بسیاری از دوستانش به او گفتند منصرف شود و هیچگاه در خاطراتش به آن اشاره نمیکند، معنای خاصی داشت؛ از نحوه ورود و حمایت جناح راست از ایشان گرفته و از همه مهمتر مصاحبهای که در روزنامه همشهری کرد و بنا به ادعای محمد عطریانفر، چند بار ویرایش شد تا قابل انتشار باشد تا مسئلهای برای آقای هاشمی ایجاد نکند.
او در آن مصاحبه از خود تصویری قهرمانانه ساخت که صاحب نفوذ است و همه به او رای خواهند داد و آمده تا مسائلی را که اصلاحات ایجاد کرده جمع کند. معلوم بود در تقابل با چه طیفی وارد شده است. روشن بود که طرف مقابل هم ساکت ننشیند و به او انتقاد میکنند. این رویارویی برنامهریزی شده بود اما از طرف آقای هاشمی، نه از طرف احزاب و گروهها و اتاق فکر. رویارویی انتخابات مجلس ششم از اوایل پائیز ۷۸ توسط هاشمی شروع شد و تا بعد از انتخابات ادامه پیدا کرد.
۲. به روایت آقای هاشمی، شما و اکبر گنجی و محمد قوچانی در زمره منتقدان اصلی او در مطبوعات بودید. آیا شما جلسهای برای هماهنگی در این موضوع داشتید؟ دیدگاه شما درباره مقاله عالیجناب سرخپوش اکبر گنجی چه بود؟
نیازی به هماهنگی درباره این مواضع نبود. آقای هاشمی وقتی وارد انتخابات شد، محمد و فاطمه و فائزه هاشمی به ماجرا اضافه شدند و خود اینها قضیه را خرابتر میکردند و به اندازه کافی خوراک برای رسانهها و نویسندگان مطبوعات میدادند. برای نویسندگانی که طبعا درباره مسائل روز مینوشتند، حضور ایشان در انتخابات جزء مهمترین موضوعات سیاسی بود. آقای هاشمی دعوا را شروع کرد نه منتقدان.
این ادعای من را به راحتی میتوانید بررسی کنید. از سال ۷۶ تا قبل از شروع فعالیت انتخاباتی آقای هاشمی در سال ۷۸، من درباره آقای هاشمی سکوت نسبی کرده بودم. چون مساله اصلی ایشان نبود، مساله پیشبرد نسبی اصلاحات بود، ولی خود ایشان شروع کرد و دیگران هم اقدام متقابل کردند.
درباره مقاله عالیجناب سرخپوش یادم نمیآید مواضع صریحی گرفته باشم اما یادداشتهای من فاقد هر نوع برچسبزنی با هدف جذب مخاطب است. رویکرد من در نقد هاشمی مشخص و شناخته شده است که هنوز هم همان رویکرد با همان ادبیات را دارم. خیلی با این عناوین و کلمات موافق نبودم و استفاده از این نوع اصطلاحات را برای جذب مخاطب میدانم تا کمک به افزایش آگاهی.
۳. چرا جبهه مشارکت نام هاشمی را در فهرست انتخاباتی خود نگذاشت؟ آیا این کار راندن او به جناح راست نبود؟
این سؤال عجیب است. این کار برای راندن هاشمی به طرف جناح راست نبود. هاشمی در این ماجرا رهبر جناح راست بود. شما با شرایط بعد از ۸۸ داوری میکنید. درحالی که او از اساس برای جمع کردن بساط اصلاحات آمده بود و خودش را ناجی وضع کشور جلوه میداد. مواضعاش روشن و مشخص است. حتی در خاطراتش کینه و نفرتی که نسبت به دیگران دارد یا حسادت نسبت به وضعیت بعد از دوم خرداد مشهود است.
ایشان رقیب ماجرا بودند نه اینکه به رقابتها اضافه شوند. آقای هاشمی مسأله اصلی در حوزه انتخابیه تهران نبود. در کل ایران هاشمی مساله اصلی انتخابات بود. افراد را با این میسنجیدند که در تقابل یا همراهی با هاشمی چه موضعی میگیرد؛ البته از موضع اصلاحطلبی. کسی رای اول تبریز را کسب کرد که علیه آقای هاشمی حرف میزد. یکی از دوستان که در یکی از شهرهای استان سمنان نامزد شده بود، تعریف کرد رفتم در روستایی دورافتاده سخنرانی انتخاباتی کنم، اولین سؤالی که از من پرسیدند این بود که موضع تو درباره آقای هاشمی چیست؟
هاشمی در تهران نامزد بود اما در همه کشور مساله مردم بود. آقای هاشمی سال ۷۸ با سال ۸۸ که سعی کرد اصلاحاتی را در خودش انجام دهد، بسیار متفاوت بود. پس این بیمعنی بود که در انتخابات مجلس ششم جبهه مشارکت بخواهد او را در لیست خودش قرار دهد. آن لیست در تقابل با هاشمی معنا میداد.
اما در مورد فائزه هاشمی فرق میکند. پیشنهاد من در شورای مرکزی جبهه مشارکت این بود که اسم فائزه را اگر خودش موافق باشد در لیست بگذاریم. چون ما دعوایی با فرزندان هاشمی نداشتیم ولو اینکه آنها بطور طبیعی به شدت از پدرشان حمایت میکردند ولی با هم تفاوتهای جدی داشتند.
من آن پیشنهاد را دادم ولی صادقانه بگویم، زیرکانه بود. هم در شورای مرکزی مشارکت رای نیاورد و هم فائزه قبول نمیکرد این اتفاق بیافتد. آقای هاشمی هم کسی نبود که قبول کند در لیست مشارکت بیاید. او به احزاب و گروهها افتخار میداد که اسمش را در لیستشان بگنجانند. طبیعی است که جبهه مشارکت و برخی احزاب اصلاحطلب هم اهل این حرفها نبودند.
۴. محتوای نقد شما به نامزدی هاشمی در مجلس ششم چه بود؟ و اصولا شما از چه موضعی او را نقد میکردید؟
اتفاقات سال ۸۸ و مخالفتی که جناح اصولگرا با او کرد مساله آقای هاشمی را تغییر داد؛ وگرنه او مسیر خودش را میرفت که ایران را ملک خودش میدانست. در خاطراتش میبینید انگار همه رعایایی هستند که پیش او میآیند و ابراز ارادت کنند، حتی کسی جرات نمیکند به او نقد کند؛ یا فایده نداشت نقد کند. همه شروع میکنند به تعریف از ایشان و بد گفتن از دیگران، و حتی دروغ گفتن و سعایت دیگران را کردن.
نمونه آن همین نقل قولی است که از آقای احمدی عنوان کردید. من در عمرم چنین جلسهای نداشتهام. ولی برای گمراه کردن هاشمی جعلش کردهاند. این ملغمهای عجیب و غریب در آن سالها بود. این ایده را ترویج میکردند که کسی باید بیاید همه ماجرا را جمع کند. انتقاد اصلی به ایشان از این رویکرد و از این زاویه بود و طبعا وارد نقد دوره آقای هاشمی هم میشد. بحث قتلهای زنجیرهای و خیلی موارد دیگر هم در این میان میگنجید. مساله اصلی به نقد کشیدن کسی بود که آمده انتخابات مجلس ششم را با وجود خودش معنادار کند. البته این کار را کرد ولی به شکل منفی.
۵.دیدگاه آقای خاتمی درباره نقدهای شما به آقای هاشمی چه بود ؟ تشویق میکردند یا تقبیح؟
با آقای خاتمی هیچوقت صحبتی نشده بود. یا من صحبتی نداشتم. قطعا اگر صحبتی میشد ایشان به ظاهر مخالفت میکرد ولی نمیدانم در باطن چه فکر میکرد. چون آقای خاتمی هم آقای هاشمی را خوب میشناخت. من پس از سخنرانی آقای خاتمی در رفسنجان، نامهای به ایشان نوشتم و حاشیهنویسی مفصلی کرد که نمیدانم چرا و چطور به دست آقای هاشمی رسید. مواضع انتقادی من از آقای خاتمی در موضوع آقای هاشمی را میتوانید در این نامه ببینید که منتشر هم شده است.
واقعیت اینست که آقای خاتمی علیرغم آنچه گفته میشود، پیچیدگیهای گفتاری و سیاسی خودش را دارد. هم به دلیل روحانی بودن و هم به دلیل یزدی بودن و مجموعه مسائل دیگر. به این راحتی نمیتوانید بفهمید که موضع او چیست. مقداری باید دقیق باشید. اگر هم بفهمید علاقهای ندارد اعلام کنید.
۶. گردش به راست هاشمی در سالهای ۷۸ تا ۸۴ محصول چه بود؟ آیا نمیتوان گفت هاشمی اساسا ماهیت راست داشت؟
مساله هاشمی گردش به راست نبود. مساله این بود که آقای هاشمی فکر میکرد در ۸ سال ریاستجمهوری کار عظیم و عجیب و غریبی کرده و همه باید قدردان او باشند و او را در عرش اعلاء تصور کنند. اما با وجود اصلاحات آن سابقه پاک میشود به دلیل اینکه رئیسجمهوری آمده بود که مردم دوستش داشتند، به طور جدی حمایت میکردند و برخلاف اطرافیان آقای هاشمی که بجز خانوادهاش عملا او را تنها گذاشتند، اطرافیان آقای خاتمی از شخص او دفاع میکردند.
ادبیات و رفتار جدیدی داشت و از همه مهمتر اینکه تحرک خوبی به اقتصاد داد. برخلاف خاطرات آقای هاشمی که خیلی هم عجیب است زیرا گویی هر کس که خدمت او میرسد از وضع بد اقتصادی دوره خاتمی و دوران خوب هاشمی میگوید، درحالیکه آمار نشان میدهد با وضعیت درآمدهای پایین نفتی در ابتدای دوره خاتمی، بهبود شرایط اقتصادی و بهبود روابط خارجی و از آن مهمتر رویکرد مثبت مردم اتفاق افتاد.
آقای هاشمی چون فکر میکرد حامیان اصلاحات در تقابل با حکومت هستند، خواست با حمایت حکومت میداندار باشد و همه را زیر چتر خود جمع کند. درحالیکه متوجه نبود این کار شدنی نیست و به همین دلیل لطمه شدیدی خورد.
۷. شما نامزد مجلس ششم بودید و رد صلاحیت شدید. جریان چپ از حذف شما در مجلس ششم سود کرد یا زیان؟ با توجه به اعتبار حرفهای شما در مطبوعات کار حزبی و پارلمانی را تا چه اندازه با کار مطبوعاتی قابل جمع میدانید؟ افسانه روزنامهنگار غیرحزبی تا چه اندازه قابل نقد است؟ (ماکس وبر روزنامهنگاری را اساسا یکی از اشکال حرفه سیاستمداری میداند و در ایران به تصور جدایی این دو اصرار دارند!)
دوستان گفتند در جمع نامزدها، دو سه نفر دیگر هم ثبتنام کنند که اگر خواستند ردصلاحیت کنند، آنها را رد کنند. بنابراین من را رد کردند. آقای آقاجری و جلاییپور هم علاوه بر من ثبتنام کردند که رد شدند. اگر رد نمیکردند انصراف میدادم. از قبل هم گفته بودم چون من علاقهای به کار نمایندگی نداشتم و به هیچوجه حاضر نبودم به مجلس بروم. از قبل هم همه میدانستد که در لیست نهایی نیستیم.
اما اینکه آیا روزنامهنگار غیرحزبی داریم یا نه، به معنای دقیق رویکرد ماکس وبر درست است. روزنامهنگاری در حوزه اساسی جامعه، کنشگری سیاستمدارانه است اما نه سیاستمداری حزبی. ما اینجا وضعیت صفر و یک نداریم. طیفی از ماجرا داریم که به نظرم بر آنچه باید اصرار کنیم اینست که وجه حزبی این طیف کمتر شود.
در ایران اینطور نبوده، به این دلیل که نهادهای رسانهای ما استقلال و قوام کافی نداشتند و این به ضررشان شده چون احزاب به جای آنها آمدند و کار حزبی خود را از طریق رسانهها انجام دادند. باید کوشید تمایزی میان اینها صورت گیرد. ما نمیتوانیم روزنامهنگار غیرسیاسی داشته باشم. هر روزنامهنگاری که در موضوعات جدی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مینویسد، رویکرد سیاسی دارد. بویژه در ایران که با مرحله تمایز ساختاری فاصله داریم. در جامعه ایران به دلیل وضعیتی که حکومت ایجاد کرده است، اینها بیشتر از حد به هم نزدیک و متداخل میشوند.
۸. به نظرتان انتشار فهرست نامزدهای مطبوعات برای مجلس ششم کاری حرفهای بود؟
هر چند در مورد آن لیست نظر هم دادم ولی علیالاصول هم با فهرست دوستان مطبوعاتی مخالف بودم هم با فهرست تحکیم وحدت. معتقد بودم حالا که احزاب شکل گرفتهاند اجازه بدهند آنها کار خودشان را انجام دهند و نیازی نیست دیگران وارد شوند بخصوص که این فهرستها همپوشانی زیادی داشتند. این نظر من بود اما بعضیها فکر میکردند به دلیل اینکه در جبهه مشارکت بودم این را میگویم.
من به همان میزان با مطبوعات، با دانشجویان هم رابطه خوبی داشتم. ولی فکر میکردم مسیر توسعه سیاسی در ایران باید در جهتی باشد که بتواند این نهادها را متمایز کند. مستقل کردن این نهادها از همدیگر به قوام و کارآیی آنها میافزاید. به همین دلیل معتقد بودم نباید در انتخابات لیست بدهند ولی دوستان تصمیم گرفتند و این کار را انجام دادند.
۹. با گذشت بیش از بیست سال از آن دوران با توجه به نحوه روایت و گزارش هاشمی از سال ۷۹، چه قدر در آن دقت تاریخی و روایی میبینید؟
همه روایتهای آقای هاشمی را نخواندهام که بتوانم نظر صائبی دهم، به طور پراکنده دیدم. ولی با توجه به خاطرات قبلی و آنچه دیدهام، کلا آقای هاشمی روایتهایش به این شکل است که خودش مرکز عالم است و بقیه دورش میچرخند و همه از او تعریف میکنند. هر آنچه را که فکر میکند درست است، مخالفتها با آن را ناشی از رذائل اخلاقی، یا ناآگاهی و نادانی فرد مخالف میداند.
همه رفتارهای خودش خوب است، حتی همه کارهایی که برای خانواده و فرزندانش انجام میدهد جزو حق و حقوق آنهاست و جای هیچ بحث و گفتوگویی ندارد. نوعی روایت خودمحورانه و کاملا سوگیرانه است که ارزش تاریخی ندارد. آنچه که ارزش دارد مواردی است که علیه خودش میتوان استفاده کرد. اضافه بر آن این خاطرات در مورد دیگران فاقد ارزش استنادی و تاریخی است.
۱۰. با توجه به تغییرات آقای هاشمی از سال ۸۴ به بعد و اینکه هر دو در سال ۱۳۹۲ به روحانی رای دادید فکر میکنید شما هم تغییر کردید و آیا اساسا آیا هاشمی هم تغییر کرده بود؟
اینکه من تغییر کردهام یا آقای هاشمی هیچ اهمیتی ندارد. هر کسی باید از مواضع خود در لحظه دفاع کند. برای اینکه بدانیم چه کسی تغییر کرده، باید مطالب قبلی آقای هاشمی را دید، مطالب قبلی من را هم ببینید و بعد مقایسه کنید. این آقای هاشمی بود که علیه سیستم شد آن هم به دلیل اتفاقی که سال ۸۴ افتاد و رای نیاورد، به معنی واقعی کلمه، و رای هم نمیآورد.
من از طریق آقای کرباسچی نامهای دادم و منتشر هم شد که در دور دوم انتخابات نیاید، حالا هم که آمده به نفع آقای کروبی که شانس دارد کنار بکشد. حتی در انتخابات مجلس ششم هم از طریق آقای عطریانفر خصوصی و به عنوان یک خیرخواه پیام دادم که کنارهگیری کنند. یادداشتی در روز برگزاری انتخابات مجلس ششم نوشتم و فردای انتخابات در روزنامه صبح امروز منتشر شد که آقای هاشمی زیر ۲۵ درصد رای میآورد و آنجا توضیح دادم که چرا این اتفاق میافتد.
در سال ۸۴ هم توضیح دادم چرا نمیتواند رای بیاورد. ایشان ماند و بعد شکایت برد به خدا و موضع او نسبت به حکومت تغییر کرد. حس کرد این رهبری است که در برابرش قرار گرفته است. ما که سر جایمان ایستاده بودیم هنوز هم همانجا هستیم، آقای هاشمی از این سمت رد شد و رفت سمت دیگر.
من به کسی رای دادم که برای خودش استقلالی داشته باشد. اما آقای هاشمی در انتخابات مجلس و ریاستجمهوری خودش را تابع ماجرا تعریف میکرد. من مشکلی نداشتم در سال ۸۴ یا ۹۲ به ایشان رای بدهم. در اسفند سال ۹۱ با مجله مثلث مصاحبه کردم و خیلی صریح و روشن گفتم که شما در ۲۵ خرداد (فردای انتخابات ۹۲) بدون تردید رئیسجمهوری به نام هاشمی و خاتمی نخواهید داشت.
نمیدانم آقای هاشمی چه درکی از سیاست داشت که فکر میکرد به همین راحتی در مجلس ششم رای میآورد بعد گفت تقلب شده، انتخابات ۸۴ را فکر میکرد رای میآورد بعد شکایت برد به خدا، در انتخابات ۹۲ آمد و فکر میکرد میگذارند بیاید که دید اینطور نیست.
این از عجایب است کسی که در بالاترین سطح سیاست بوده هیچ کدام از این سه مورد مهم را متوجه نشده و من هر سه را دقیق برایش پیشبینی کردم هم انتخابات ۷۸، هم ۸۴ و هم ۹۲ را. چگونه این فرد خودش را تحلیلگر درجه یک میدانسته و در سطح بالا اطلاعات داشته؟
این نشان میدهد آقای هاشمی دچار یک سوگیری مفرط نسبت به جامعه بوده و حتی دوستانش جرات نمیکردند حقیقت را به او بگویند و از این سوگیری مفرط نجاتش دهند.
آنچه موجب بدبختی این مملکت میشود همین سوگیری سیاستمداران در هنگام قدرت است. وگرنه وقتی از قدرت کنار میروند که کاری ندارد سوگیری را تغییر دهند.
ارسال نظر