بغض مهران مدیری لحظه باخت عمو رجب در برنامه گل یا پوچ
قصه باور نکردنی گریه عمو رجب و گل یا پوچ مهران مدیری +ویدئو
«عمو رجب» بازیگر محبوب مسابقه «گل یا پوچ» که با اجرای مهران مدیری در شبکه خانگی پخش میشود، حذف شد. این اتفاق با ناراحتی دیگر بازیگران و مجری برنامه همراه شد.
به گزارش عرشه آنلاین پخش بازی برگشت یکی از بازیهای نیمه نهایی از مجموعه «گل یا پوچ» این رئالیتیشوی یک قدم دیگر به فینال نزدیک شد. یکی از بازیکنهای محبوب این مسابقه فردی بود به نام عمو رجب که بسیاری شیفته بازی او شده بودند، اما براساس روند مسابقه او باخت. برنده نشدن عمو رجب و محرومیت او از جایزه بزرگ این مسابقه که برای جهیزیه دخترش قرار بود استفاده کند، باعث بغض و ناراحتی مهران مدیری، مجری این برنامه شد. مدیری خودش تجربه فقر را داشته و حتی درباره به دست آوردن پولی که زندگیش را زیر و رو کرد یکبار صجبت کرده.
«گل یا پوچ» که پخش آن از پلتفرم فیلیمو از اوایل مرداد ماه شروع شده بود، روز دوم مهر یکی از دراماتیکترین قسمتهایش منتشر شد. این مسابقه با میزبانی مهران مدیری و در میان مخاطب عام بسیار پر طرفدار شده است و شرکتکندههای آن حالا آدمهای معروفی شدهاند.. یکی از بازیکنهای این مسابقه به نام عمو رجب با مهارت مخصوصش در این بازی به شهرت و محبوبیت زیادی رسیده بود. باخت او و گروهش، مهران مدیری را متاثر کرد. اما این تاثر و همدردی از کجا ناشی میشود؟
در همین باره روزنامه هممیهن در یادداشتی به نقد حاشیه اخیر رئالیتیشوی «گل یا پوچ» مهران مدیری پرداخته است
جامعهی ماست دیگر. یک روز مافیا آمد و مدتی دستبهدست چرخید و ویرش از جان ملت افتاد، چون تهش همه باید با بغض و کینه از هم خداحافظی میکردند و ادای بیتفاوتی در میآوردند و میرفتند خانهها، که با همپای نزدیکترشان پشت سر بقیه تلفنی غیبت کنند. ولی حالا این یکی آمده که از بیخ رنگ دیگری دارد. توی باخت و بردش حرف پول است و شامورتیبازی که یعنی اسباب همیشگی قمار.یکی دارد توی تصویری درشت گریه میکند ولی خویش و قوم معدنچی طبس نیست. از ته دل هم گریه میکند. مسابقه است. ولی نه از آنها که دیدهاید. یک کار تازه شده و یکی آمده ایدهای ناب انداخته وسط و تفریح شبهای کوتاه و درازمان را جدی کرده و حالا شده آوردگاه حسابی که موسیقی متن دارد و طراحی صحنه و چنین و چنان. تازه مهران مدیری را آوردهاند که شما فقط مجری باش و این را که دیگر معروف حضور همه هست و کلی آدم مینشاند پای برنامه. نه که خیال کنید کار قضاقورتکی کردهاند. همهچیز بجا و بهقاعده است. کلی پیشدرآمد و پیشتولید داشته و برنامههای مقدماتی.اجرای مدیری درخشان، رفتار و زبان بدن بازیکنها چشمگیر، طراحی خود بازی بینظیر، موسیقی عالی، طراحی صحنه فراتر از انتظار و این فهرست تمامی ندارد. حتی گریهی عمو رجب هم از بازی خیلی بازیگران همین الان سینما و تئاترمان جدیتر و تاثیرگذارتر بود. راستکی و از سوز دل.
روزنامه هم میهن نوشت :که گرفتم از آنجاست که فهمیدهاند رگ خواب این ملت کجاست و یک عدس یکونیم میلیاردی را انداختهاند توی مشت خالی کلهی همهمان و دست به دستش کردهاند و شب تا شب نشاندهاند به تماشا.که همان شب اول پول عدساش از ترافیک اینترنتی که خریدم و خریدید در آمد. از آنجا که این برنامه، با همه عرضوطول و همه آدمهاش، مشت پوچم را خوانده و فهمیده فکر اینکه یک عدس چقدر میارزد، خواب شب از سرم میبرد.که آنقدر والهی این عدس شدیم که اینترنت پر شد از ترولها و میمهای آدمهای معروف و نامعروف در حال چشمبندی با مشتهای پوچ و پر و هنرنماییهای محیرالعقول که بیا و تماشا کن.
که این برنامه فهمید باید همان اول میخش را صاف توی مشت خالیام فرو کند که ببین! این عدس یکونیم میلیارد میارزد. از این سخیفتر و وقیحتر نمیشود ملتی را تحقیر کرد. دارند توی رویمان میگویند ببین! من میدانم که برای کمتر از اینها حاضری به بیشتر از اینها تن بدهی. این ۵۰۰ مگابایت اینترنت که قابل این حرفها را ندارد. اشتراک بخر ببین ما چه میکنیم با یک عدس.
این روزنامه ادامه داد :
این حرفها را پای عقل ناقصم بگذارید ولی بیایید روراست باشیم که الان دارید از من میپرسید اگر ۵۰۰ میلیون از دست تو هم میپرید، بدتر از این گریه میکردی. نمیدانم. من توی موقعیتش نبودم. ولی مطمئنم نباید کسی به خودش اجازه بدهد مرا در چنین موقعیتی قرار بدهد.
حالا که حرف روراستی شد، بیایید همین خط را تا ته برویم. این برنامه ما را به رخ خودمان میکشد. به ما ثابت میکند یک جامعهی سودازده و شیدای پولیم. که دیگر حرف اول و آخر همهمان شده همین. دکور میزنیم مثل کاخ ورسای، موسیقی میسازیم در حد بازی تاج و تخت، بازی طراحی میکنیم ایرانی ولی روی میز پوکر، خانه میخریم با نمای رومی و مجسمهی سرباز تخت جمشید، رستم را میبریم زمین تنیس، همهچیز باسمه، همهچیز قلابی. آخرش هم این یکونیم میلیارد را میدهیم به سهنفر که با پولش نفری یک خانه توی پاکدشت میتوانند اجاره کنند و یک یخچال و نصف رختشویی بخرند از اسپانسرهای برنامه.
عدد گندهی اولی هذیان آورده و دیگر نمیبینیم آن همه افسوس و حسرت در روح همه آنها که تیغ تیز عدس یکونیم میلیاردی شقهشان کرد و انداخت دور. یادمان میرود این بازی زمانی اسباب خنده بود و الان هیچی نشده لیگهای شرطبندی کلانش توی خیلی شهرها سر در آورده از باغها و داوهای قمار سنگین.
این موجی است که خود سازندهها هم خوابش را نمیدیدند ولی با خردهفرهنگ حاشیهاش کاری نمیشود کرد. جامعهی ماست دیگر. یک روز مافیا آمد و مدتی دستبهدست چرخید و ویرش از جان ملت افتاد، چون تهش همه باید با بغض و کینه از هم خداحافظی میکردند و ادای بیتفاوتی در میآوردند و میرفتند خانهها، که با همپای نزدیکترشان پشت سر بقیه تلفنی غیبت کنند. ولی حالا این یکی آمده که از بیخ رنگ دیگری دارد. توی باخت و بردش حرف پول است و شامورتیبازی که یعنی اسباب همیشگی قمار.
اشک او مایهی این نوشته شد پس آخر کار این حرف مرا به عمو رجب دوست داشتنی برسانید که: گریه نکن عمو، ما همهمان باختیم.
ارسال نظر