همه علی حاتمی را دوست داشتند
چند نکته درباره علی حاتمی به بهانه بیستوپنجمین سالگرد درگذشتش
سعید مروتی - روزنامهنگار -همین ۲۵سال پیش بود. سرباز بودم. در یکی از شبهای سرد بندر گلمانخانه، در حال نگهبانی، رادیو گوش میکردم که شنیدم علی حاتمی درگذشته. گوینده رادیو داشت درباره جزئیات مراسم خاکسپاری توضیح میداد و من داشتم به آخرین عکسها و خبرهای چاپ شده از حاتمی فکر میکردم که چقدر چهرهاش یکدفعه پیر شده بود؛ اویی که از همه رفقای موجنوییاش جوانتر بود، در کمتر از یکسال تبدیل به پیرمرد شده و حالا هم از دنیا رفته بود؛ آن هم درست وسط فیلمبرداری «تختی» که این همه برای ساختش منتظر مانده بود. سرطان در نهایت کار خودش را کرده بود. «دلشدگان»، آخرین فیلم به ثمر نشسته حاتمی محصول سال۱۳۷۰ بود و در این فاصله وقت استاد مدتی صرف «ملکههای برفی» شده بود (که هم پرهزینه بود و هم شائبهبرانگیز و احتمالا پرمسئله) و بعد هم «تختی» که از پروژههای قدیمیاش بود و انگار طلسمش فقط وقتی باز میشد که سرطان هم از راه برسد. حالا علی حاتمی از دنیا رفته بود و من داشتم به فاصله ۵ساله دلشدگان و تختی فکر میکردم. تازه این هم دست آخر با حضور برادران شایسته (که آن موقع حرفه ایترین و بانفوذترین تهیهکنندگان سینمای ایران بودند) و با مشارکت سیما فیلم راه افتاده بود. آن هم در قالب فیلم- سریال؛ وگرنه باز هم نمیشد سراغ تختی رفت. آتش سیگار که به فیلتر رسیده بود دستم را سوزاند. 2روز بعد با یک مرخصی 2ساعته، خودم را به شهر و بعد به نخستین کیوسک رساندم. روزنامهها معمولا با یک روز تأخیر به ارومیه میرسیدند؛ روزنامههایی که در آن سالها هنوز سنتیتر و محافظهکارتر از آن بودند که خبر هنری را با تیتر درشت در صفحه اولشان کار کنند. این یکی اما استثنا بود. هر چه روزنامه روی دکه بود را درو کردم. بهتر از همه روزنامه اخبار بود که خبر را درشت در صفحه اولش آورده بود:« علی حاتمی داستان مرگ را کلید زد».
برای تقریباً همه ما متولدان دهه50، پخش سریال «هزاردستان» در روزهای موشکباران تهران، اتفاقی فراموشنشدنی بود. در برهوت دهه60، چیزی نزدیک یا مشابهاش ندیده بودیم جز کمالالملک؛ روایت شیرین و جذاب تاریخ که همان موقع بسیاری از منتقدان دربارهاش مینوشتند حاتمی متخصص تحریفش است. یادمان ماند که پرونده مجله فیلم درباره هزاردستان بیشتر درباره کاستیهای سریال بود. بیشتر نقدها هم با نیش و کنایه حاتمی و هزار دستان را مینواخت. هیچوقت آن نوشتهها را باور نکردیم. هیچ نقد منفیای نمیتوانست لذت تماشای هزاردستان را مخدوش کند. آن ترکیب دلپذیر و استادانه تخیل و تاریخ و نقل دلپذیر و ایرانی قصهای با آن همه ریزهکاری و دیالوگ گوشنواز و آن « آنچه گذشت»های اول سریال با صدای منوچهر نوذری که خودش حکایتی بود.
در طول ۲۸سال فعالیت فیلمسازی، ۱۱فیلم بلند سینمایی و ۳مجموعه تلویزیونی را به ثمر رساند. یک فیلم ناتمام و ناکامش توسط کارگردانی دیگر به فرجام رسید که حاتمی آن را اثر خود نمیدانست (جعفرخان از فرنگ برگشته) و در حال ساخت آخرین فیلمش (جهان پهلوان تختی) از دنیا رفت. از مجموعه آثاری که خلق کرد فقط ۳ فیلمش پرفروش شدند که مربوط به دوره اول فیلمسازیاش هستند؛ «حسن کچل»، «طوقی» و «سوتهدلان»؛ 2فیلمش فروش متوسطی داشتند («مادر» و «دلشدگان») و یک فیلمش هم ۱۶سال در توقیف بود؛«حاجی واشنگتن». حاتمی در پرکارترین دوران فعالیتش، در طول ۲سالوچندماه، ۴فیلم ساخت که همه آنها با انتقاد منتقدان و شکست در گیشه مواجه شدند؛ «باباشمل»، «قلندر»، «ستارخان» و «خواستگار». روشنفکران، آثارش را به واپسگرایی متهم کردند و تماشاگران هم جز در چند مورد، زمان اکران استقبالی از فیلمهایش به عمل نیاوردند. اهمیت و جایگاه و اعتبارش را کسی نمیتوانست منکر شود؛ در لانگشات، فیلمساز مهم و شاخصی بود ولی در جزئیات به ندرت پیش میآمد که منتقدی کارش را تأیید کند. معروفترین نقدی که از زمان اکران بهترین فیلم دوره اول فیلمسازیاش در یادها مانده تیترش این است:« این سوتهدلان ۲۰۰سال از تاریخ عقب ماندهاند». این حکایت با کمی فرازونشیب درباره بیشتر فیلمهایش صادق است. جالب است که همه علی حاتمی را دوست داشتند (در سالهای بعد از انقلاب معمولاً هر نقد کوبندهای درباره فیلمهایش، با ابراز ارادت به سوتهدلان همراه بود)؛ یکی از موجنوییها که استعداد غریب و تواناییاش در بازآفرینی گذشته و گفتارنویسی فصیحش معمولاً با تأیید همراه بود. ولی همین فیلمساز توانا چه وقتی که سریال هزاردستان را روی آنتن داشت و چه وقتی که مادر و دلشدگاناش روی پرده میآمدند، با نوشتههای انتقادی مواجه میشد. انگار که حاتمی خودش خوب بود و فیلمهایش بد!
بهنظر میرسد بخشی از ماجرای نادیده گرفتن ارزشهای آثار حاتمی، به سرسپردگی منتقدان به واقعگرایی بازمیگردد. بهخصوص در دهه60 که همهچیز با منطق رئالیستی بودن سنجیده میشد. (حالا اینکه نسبت سینمای دهه60 با واقعیت چه بود داستانی است طولانی) و با این منطق فیلمهای حاتمی نه خیلی با واقعیتهای ملموس و روز سر و کار داشت و نه در بند رعایت جزئیات رخدادها و جزئیات تاریخی بود. خودش صراحتا اینها را در گفتوگویی با امید روحانی شرح داد؛ «اساسا موضوع من واقعیت نیست. من با واقعیت سروکاری ندارم. مسئله من نمایش است. لذت و زیبایی نمایش... واقعیت اصلا برایم مهم نیست. به همهچیز رنگ میزنم. دوست ندارم چیزی واقعی را بر پرده بیاورم. اصلا به واقعیت فکر نمیکنم.» با این دیدگاه، عجیب نیست که حاتمی زمان حیاتش محبوب منتقدان نبود. درحالیکه سینمای جدی و متفاوت ایران همیشه مدعی واقعگرایی بوده و هست، حاتمی اولویتش را نمایش میدانست و لذت و زیبایی نمایش در بهترین آثارش با میزانسنهای خاص ایرانی به ثمر رسید و در شکستخوردهترین فیلمهایش هم تجربهگرایی موج میزند. سنتگراترین کارگردان سینمای ایران بهشدت نوجو بود و بیهراس قدمی در راهی میگذاشت که پیش از او مسافری نداشت و پس از او هم رهرویی نیافت.
حالا او سالهاست که ستایش میشود؛ از همان ۲۵سال پیش و شاید هم کمی قبلتر؛ از همان روزهای سخت بیماری و آن آبشدن و تکیدهشدن؛ رفتن حاتمی دلهای بسیاری را سوزاند. برای نخستینبار جمعیت عظیمی برای تشییع یک هنرمند آمد. مردم کارگردان سوتهدلان و مادر و هزاردستان را دوست داشتند. همه اینها و احتمالا قدری عذاب وجدان، نگاه انتقادی به فیلمهای حاتمی را زیر و رو کرد. به مرور حاتمی شاعر سینمای ملی نامیده شد و لقبی که زندهیاد جمشید مشایخی دربارهاش بهکار برد - سعدی سینمای ایران- هم به رویش ماند. مثل دیالوگ پایانی فیلم سوتهدلان که مدتها ترجیعبند هر نوشتهای درباره حاتمی بود؛ انگار که همه یک عمر دیر رسیده بودند؛ گاهی در ستایشهای میشود گفت اغراقآمیز، سینمای حاتمی با آثار کارگردانهای سینمای روز جهان مقایسه میشود که تقریبا همان قدر بیربط است که بیشتر نوشتههای منتقدان دهه60 درباره حاجی واشنگتن و مادر.
این را میشود از فیلمهایش به خوبی متوجه شد که هر چه پیش رفت با اعتمادبهنفس بیشتری دلمشغولیهایش درباره نقل قصههای ایرانی را دنبال کرد و انتقادها و کنایههای منتقدان کمترین تأثیری بر او نگذاشت. نه درخصوص وفاداری به تاریخ (کدام تاریخ؟) و نه درباره میزانسنهایش که تخت و دقتنظرش که کاردستی خوانده میشد. علی حاتمی بیپروای هر قضاوتی، راه خودش را رفت؛ راهی پرسنگلاخ که عادت داشت به تنهایی هموارش کند؛ مثل یکدهه صرف عمر برای ساختن شهرک سینمایی که پیرش کرد ولی دست از کمالگراییاش برنداشت. طعنهآمیز است که در آثاری، به کهنگی و فرسودگی جهان تالیفیاش متهم میشد که واجد بهروزترین و معاصرترین واکنشها به زمانهاش بودند. آثارش از مصادیق بارز میراث فرهنگی است؛ میراثی به جا مانده از عباسعلی حاتمی، متولد ۲۵مرداد۱۳۲۳ در تهران، که در ۱۴آذر۱۳۷۵ خرقه تهی کرد؛ درست ربعقرن پیش و حسرت زودرفتنش هنوز با ما باقی است؛ با هر تماشای سوتهدلان و طوقی و حاجی واشنگتن و مادر و هزاردستان و با هر نقلی از دیالوگهایش که خیلیهایشان ضربالمثل شدهاند («همهچیزمان باید به همهچیزمان بیاید.» «بدنامی بهتر از گمنامی است.» و...) و روح زمانه در آثارش همچنان موج میزند و ظرافتها و تواناییهای هنرمندی را نمایان میکند که حرفهاش نمایش بود.
ارسال نظر