یادنامه نخستین سالگرد در گذشت استاد شجریان- بازخوانی دل نوشته های اهالی سیاست

صدای ملی یک ملت

صدای ملی یک ملت
یادنامه استاد شجریان در پایگاه خبری تحلیلی عرشه -
 محمدرضا شجریان، استاد برجسته آواز ایران، بزرگ‌ترین خواننده شعر و غزل فارسی در دهه‌های اخیر است و به اذعان اهل نظر و متخصصان موسیقی، در خوانش شعر هر یک از ارکان ادب فارسی، حق مطلب را به حد کمال ادا می‌کرد، به‌گونه‌ای که به تعبیر استاد هوشنگ ابتهاج، اگر در عصر حافظ می‌زیست، با خواندن هر غزلش  از فرط شکرگزاری و رضایت، سرتاپای او را غرق در بوسه می‌کرد. بی‌علت نیست که آوازهای جادویی شجریان را همه ایرانیان،  دوست دارند. در نخستین سالگرد در گذشت محمد رضا شجریان سوگنامه ای در پاسداشت او   دل نوشته ها ، یادداشت ها و یادنامه های چهره های فرهنگی و هنری ، دانشگاهی و اجتماعی و همچنین برخی چهره های سیاسی که سال گذشته در رسانه های مختلف منتشر شد ، را روایت می کنیم 

در این صفحه یادداشت هایی از علی مطهری |  محمد رضا خاتمی | عباس آخوندی |بهرام قاسمی | عباس عبدی | صادق زیبا کلام را می خوانید :


شجریان و آزادی انتقاد

علی مطهری فعال سیاسی 

درباره شخصیت استاد آواز و موسیقی سنتی ایران مرحوم محمدرضا شجریان چند نکته قابل ذکر است. او خواندن را به خاطر تربیت خانوادگی از قرائت قرآن و دعا آغاز کرد. سپس به خاطر استعداد ذاتی خود وارد فن آواز شد، یعنی اولا این استعداد خود را کشف کرد و ثانیا آن را رشد داد و شکوفا کرد و هدر نداد. چه بسیار انسان‌هایی که استعدادهایی در فنی دارند و آن را معطل می‌گذارند و بر باد می‌دهند. اما این شکوفا کردن استعداد باید براساس علم و راهنمایی اساتید مسلم آن فن انجام شود و شجریان درست همین کار را کرد و آواز و موسیقی را به عنوان یک فن و علم دنبال کرد و سال‌ها در این راه زحمت کشید و موسیقی سنتی ایران را از گزند تندباد موسیقی‌های بازاری و غربی حفظ کرد و راه اساتید این فن را ادامه داد. در سال‌های قبل از انقلاب آلوده به موسیقی بازاری و کاباره‌ای نشد. درحالی که زمینه آن فراهم و کاری درآمدزا بود. پس از انقلاب اسلامی هنر خود را در طبق اخلاص نهاد و سرودهایی جاودان برای جمهوری اسلامی به یادگار گذاشت، سرودهایی که گاه با اشعار حافظ و سعدی و مولوی و خیام جان انسان‌ها را به وجد می‌آورد. یکی از رموز موفقیت او این بود که خود اهل شعر و ادب و عرفان بود و این اشعار را از عمق جان خود می‌خواند و سخن کز دل برآید نشیند لاجرم بر دل.  اما با وجود خدمت‌هایی که شجریان با سرودهایی مانند «شهید» و «سپیده» به آرمان‌های انقلاب اسلامی کرد، رفتار ما با او در سال‌های آخر عمرش در خور این خدمات نبود و او را آزرد. در جریان حوادث سال ۸۸ آنجا که رییس‌جمهور سابق برخی معترضان را خس و خاشاک نامید رنجیده خاطر شد و انتقاد کرد و حتی سرودی هم اجرا کرد. این امر باعث شد که افراط‌گرایی آن زمان در برخورد با معترضان، دامن او را هم بگیرد و پخش آوازهای او از صدا و سیما ممنوع شود، گرچه گفته شده که این امر به درخواست خودش بوده است ولی مصاحبه دو سال پیش او با روزنامه ایران نشان می‌دهد که این طور نبوده است. او در این مصاحبه می‌گوید «من هیچ‌وقت نگفته‌ام «ربّنا» از صدا و سیما پخش نشود، «ربّنا» متعلق به مردم ایران است و این ادعا صحت ندارد.» به هرحال از آنجا که هنرمند روح لطیفی دارد و او انتظار چنین برخوردی را نداشت آزرده خاطر شد و مسوولان ما اقدام لازم را برای دلجویی از او انجام ندادند. امروز رییس‌جمهور و معاون اول و وزیر ارشاد پیام تسلیت می‌دهند ولی باید از آنها پرسید در زمان حیات او چه اقدامی در این زمینه کردید، خصوصا رییس‌جمهور که رییس شورای عالی امنیت ملی است. لابد مسوولان ما در موضوع حصر خانگی هم منتظرند آنها از دنیا بروند و پیام تسلیت بدهند. نوشدارو بعد از مرگ سهراب به کار نمی‌آید. این سیاست که منتقد نظام باید حذف شود تا همه یک نظر داشته باشند باید در جمهوری اسلامی کنار گذاشته شود.


ایران بدون شجریان چیزی کم دارد
محمدرضا خاتمی فعال سیاسی

شــــاید تمـــام مــردم ایـــران مانند من اول از هر چیز به واسطه صدای استاد شجریان با ایشان آشنا و شیفته آن هنر ناب و والا شدند. اما جایگاه امروز استاد شجریان در فرآیندی شکل گرفت که ابعاد دیگر وجودی ایشان نیز برای جامعه مکشوف شد. همین الان، به رغم اینکه استاد شجریان سال‌ها بود که در عرصه هنر فعالیتی نداشتند و در بستر بیماری بودند و رحلت ایشان قابل پیش‌بینی بود اما می‌بینیم که این فقدان باز هم برای جامعه باورکردنی نیست. نه به این معنا که گویی جامعه عزیزی را از دست داده، بلکه می پنداریم همه ما خودمان را از دست داده‌ایم، چراکه استاد شجریان هویت ملی ما شده بود. چرا از سویی این ملت شادی و غم، شکست و پیروزی خود را با صدای او تجربه کرده بودند و از سویی دیگر در تمام این میدان‌ها، او را در کنار خویش و نه در موقعیتی جدا از جامعه می‌دیدند.
ایران بدون شجریان قطعاً چیزی کم خواهد داشت؛ چرا که کمتر کسی است که بخشی از زندگی خود را با صدای او تجربه نکرده باشد. شجریان نه صرفاً یک موسیقیدان بلکه تجربه زندگی ایرانیان بود که صدای او بازتاب دهنده آن بود. اما صدا و هنر موسیقی شجریان هم نبود که او را جاودانه کرد بلکه هنر زندگی او چنین اثری بر جای گذاشت و او را در دل ملت ایران جا داد و عزیز کرد. به همین اعتبار بیراه نیست که شجریان را نماد تمدن و فرهنگ ایران دانست. بخش زیادی از نسل‌های جوان ما که نه شناختی از حافظ دارند و نه تجربه زیستی و همدلی با شعر سعدی و مولانا و خیام، با شجریان بود که این بخش از هویت ایرانی را شناختند. همه ما سهم ادبیات فارسی را در تمدن ایرانی می‌دانیم و اینگونه است که آقای شجریان با صدای خودش، ادبیات ایران را پیش روی نسل‌های جدید گذاشت و باعث کشف دوباره آن توسط این بخش از جامعه شد.
اما خیلی مهمتر از اینها باید شجریان را نماد وحدت ایرانی‌ها دانست. هیچ ایرانی نیست که با او بیگانه باشد و احساس غربت با این هنرمند بکند. تقریباً تمام اقوام، مذاهب و حتی گرایش‌های اجتماعی ایران او را به عنوان مظهر فرهنگی ایران زمین، با تمام تنوع رنگین کمانی آن می‌شناختند. تنها از یک مظهر ملی بر می‌آید که در اوج طرد شدگی‌ها و نامهربانی‌ها در کنار مردم خویش بماند و مرام خودش را حفظ کند. او نشان داد که در نهایت ایران برایش مهم‌ترین چیز است و سرانجام در خاک همین وطن چشم از جهان فروبست.
شخصیتی که در ظاهر هنری بود اما در واقع ظرفیت وسیعی داشت که از توانایی تجمیع تمام رنگین‌کمان فرهنگی، قومی و اجتماعی ایران برخوردار بود. کما اینکه در سال‌های اخیر که زندگی ایشان به شدت به دلیل بیماری محدود شده بود، انگار همان نفس او هم برای بسیاری در این سرزمین مایه آرامش و برکت بود. هیچکس شکی ندارد که خاک ایران در خود چنین گوهرهایی را کم پنهان نکرده است.


شجریان و ایده ایران
عباس آخوندی وزیر اسبق و ایران پژوه

موسیقی و آواز شجریان تکرار سنت نیست، مبدع سنت است و این یعنی ایده ایران. شاید برجسته‌ترین وجه ممیزه استاد شجریان که مایه بلندآوازگی او شد همین توانایی او در افزودن یک ارزشِ نو به سنت است. البته این کارِ خُردی نیست و نیازمند درکی ژرف از تمدن، فرهنگ، هنر و ادبیات ایران است. درکی فراتر از فیزیک و فن و ایمان به جان‌مایه معرفت و نظمی کهن به او این وسعت اندیشه را داده‌بود تا در حوزه آواز و موسیقی اقدام به ابداع کند. ابداعی که بر جان ایرانیان و فارسی‌زبانان نشست و ضمن تازگی، گویی عمری است مردمان با آن آشنا هستند. موسیقی و آواز استاد شجریان به همان اندازه که ریشه در تاریخ ایران دارد، امروزین است. چرا که او جامعه و فراگشت‌های آن، موسیقی، شعر، ادبیات و آواز نو را به‌خوبی می‌شناخت. از این‌رو شجریان صدای غم و شادی و رنج و آسایش مردم امروز ایران بود و چون حلقه وصل گذشته و آینده است او جاودانه است.
شادروان شجریان را نباید تنها خسرو آواز ایران دانست چرا که همزمان ادیبی است که با جوهره تمدن و ادبیات ایران آشناست. با توجه به جایگاه شعر در اندیشه ایرانی و نظام معرفتی ایرانیان، انس و همنشینی او با شعر و شاعران دریچه‌ای برای او به دنیای روشنایی گشوده بود. او مهارت ویژه‌ای در انتخاب شعر و خلق اثر موسیقایی داشت. به سخن دیگر، شجریان غم و شادی مردمان را در آینه ادبیات کهن و امروز ایران جست‌و‌جو می‌کرد و با صدای زیبای خود آنها را بیان می‌کرد و در آسان‌سازی تحمل رنج‌های روزگار کمک می‌کرد. بی‌گمان، انتخاب اشعار از سوی استاد شجریان هیچ‌گاه انتخابی اتفاقی نبوده و درک عمیق وی در این حوزه همواره قابل ملاحظه و مشهود است. به اقتضای حال او با حافظ و سعدی و مولانا هم‌نشین می‌شد و گاهی نیز به اخوان ثالث، فریدون مشیری، سایه و شفیعی کدکنی هم‌سخن می‌گشت. صدای شجریان در بستر شرایط اجتماعی و فرهنگی امروز ایران به شعر گذشتگان و معاصران معنی جدید می‌داد و با مردم همدلی می‌کرد. از این‌رو به گمان من، موسیقی و آواز شجریان تکرار گذشته نیست، مبدع گذشته و حال است.
ایده ایران به مفهوم ابداع مفهوم ایران بدون انقطاع تاریخی است. از این رو، شجریان از شایسته‌ترین کسان برای نمایندگی ایده ایران است. بی‌تردید در ایران چند هزار یا چند سده پیش نمی‌توان زندگی کرد. اما زندگی بالنده‌ در ایران امروز مستلزم آن است که بتوان با استفاده از یک پیوستار تاریخی، پای خود را بر شالوده محکم و استوار فرهنگ و تمدنی کهن گذاشت و با رویارویی خردمندانه با تحول‌های تجدد چه در حوزه فلسفه و اندیشه و چه در حوزه تکنیک و فن ایده‌ای معاصر از ایران آفرید. از این رو، به گمان این قلم، شجریان وقتی از موسیقی، شعر و فرهنگ سخن می‌گوید به‌دنبال آن است که به این سرمایه‌ها یک ارزش افزوده جدید بدهد و آن را امروزین کند. همین ارزش افزوده است که شجریان را در پهنه فرهنگ و هنر ایران متمایز می‌کند.
وجه اجتماعی زندگی شجریان هم‌سنگ حیات حرفه‌ای او با اهمیت است. او همواره خود را با مردم، از مردم و برای مردم می‌دانست. از این رو، همواره او سعی می‌کرد فعالیت‌های حرفه‌ای خود را با تحول‌های اجتماعی همراه کرده و با نبض عمومی جامعه و مردم تنظیم کند. اینجاست که می‌بینیم او غم و شادی مردم را در هر موقعیتی می‌فهمد و با آن همراه می‌شود. نکته مهم در این بستر، جایگاه و موقعیتی است که خسرو آواز ایران برای هنر خویش قائل است. زیبایی در فلسفه و فرهنگ ایرانی نکته کانونی است چرا که زیبایی نماد روشنایی، پاکی و خردمندی است. از این رو‌است که گروهی بر این باورند که شعر، آواز و موسیقی بخشی جداناپذیر از هویت ایرانیان است. البته این معنا سازگار با آموزه‌های اسلامی است چرا که خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد. به هر روی، شجریان به مفهوم زیبایی و البته مقوله هنر به‌عنوان تجلی‌بخش این زیبایی کاملاً واقف بود و به‌همین دلیل است که می‌بینیم هیچ‌گاه هنر خود را مورد معامله و کسب امتیاز قرار نداد و ساحت هنرش را بسیار برتر از سوداگری‌های مرسوم قرار داد. به همین اعتبار هم هست که توانست هم ارجمندی هنرش را حفظ کند و هم استقلال نظری‌اش را. باور او به ارزش‌هایی نظیر صلح، برادری و یگانگی در همین راستا قابل ارزیابی است. از همین روست که شجریان هیچ‌گاه جامعه را به سمت دو پارگی و شکاف نمی‌برد و مدام در پی یافتن بهانه‌هایی برای ایجاد پیوند و دوستی در میان مردم بود.
انتخاب یگانه او برای محل دفنش نیز آغازی در پایان زندگی مادی او بود. شجریان کمتر برای آواز خود از شعر فردوسی سود می‌جست ولی، انتخاب مجاورت آرامگاه حکیم طوس به آرامگاه خود نشان از عمق تعلق او به ایران و ایران‌دوستی و ضرورت بازاندیشی درباره ایران بود. گویی او به‌دنبال این بود که پایان کارش را بازخوانی مجدد فرهنگ، تمدن و جامعه ایرانی بگذارد. یادش گرامی و روانش شاد.
 


استاد با مهر آمد و با مهر برفت
محسن صفایی فراهانی صاحبنظر اقتصادی
استاد شجریان، بزرگ‌مرد هنر ایران‌زمین جاودانه شد. بزرگی که در این وانفسای دلمردگی مردم، ادب فارسی، اشعار مولوی، حافظ، سعدی، خیام و... را با ماندگارترین آوای ممکن از قفسه کتاب‌های خاک گرفته به در آورد و جان تازه‌ای بخشید و به ملت هدیه کرد. ادبیات غنی ایران زمین با صدای دلنشین او در گوش و جان نسل امروز دوباره جان گرفت. صدای استاد همواره بازتاب حسرت‌ها و نگرانی‌های مردم بود. او رسالت خود را در زیباترین شکل در دنیای امروز انجام داد؛ هنرمندی از دل مردم و برای مردم که همواره در کنار مردم ماند.
رفتار، منش، صدا و آزادگی ستایش برانگیزش در حافظه تاریخی این کشور نقش بسته و هیچگاه از یاد نخواهد رفت. در این پنج سال سختی که بر استاد گذشت، هر بار با کوچکترین خبری از او مردم نگران به در بیمارستان محل بستری وی هجوم می‌آوردند، چرا که او را صدای خود می‌دانستند. حال چه نفس بکشد و چه نه، همواره با قامتی افراشته، زنده و جاوید در قلب این ملت خواهد بود. استاد با مهر آمد و با مهر برفت.


در سوگ سیاوش

بهرام قاسمی سفیر ایران در فرانسه
در نوجوانی این صدای جادویی و آسمانی سیاوش بود که طعم شیرین غزل حافظ و سعدی و رباعیات خیام و مولوی را از جنس نوع دیگری به کام ما تشنگان شعر و ادب فارسی شیرین‌تر کرد. تا سالیان متمادی سیاوش بود و همدم روزان و شبان آن دوران پریشان‌احوالی و آرزومندی، حالا هم در پس آن همه سال و آن همه قصه و تاریخ و حادثه و حوادث باز باید بنگارم «در سوگ سیاوش» و به تعبیر استاد شفیعی کدکنی، دیگر کیمیای کمیاب ایران که در فروتنی فردی بی‌همتاست که فروتنانه در پاسخ به پرسشی بیان داشت: «حق و حد خود نمی‌دانم درباره استاد شجریان صحبت کنم. چون من در موسیقی شنونده مبتدی و بی‌فرهنگی هستم و استاد شجریان در موسیقی جایگاه حافظ در شعر را دارد.» و اگر استاد بزرگ بی‌بدیل شفیعی کدکنی چنین گفته است ما را چه جرأتی و شجاعتی و دلیلی برای گفتن و نوشتن پیرامون استاد شجریان. نگارنده نیز اگر بی‌هیچ دانشی در حوزه موسیقی، آواز و صرفاً به عنوان یک شنونده دائمی صدای ملکوتی شجریان یا همان سیاوش روزگاران نخست سعی به تحریر کلامی پیرامون استاد شجریان دارم تنها ادای دین به او و همه پارسی‌زبانان دلداده صدای رسای اوست.
پس سخن از هنر فاخر موسیقایی متعالی این نادره قرون و اعصار در فرهنگ ایران زمین را مطرح نخواهم کرد که صاحبنظران حوزه موسیقی و آنان که طعم موسیقی و طنین ملکوتی و نوع  وزین درخشان آن را در پی سال‌ها تحقیق و مطالعه چند پیرامون آن سخن‌ها خواهند گفت، حتی نه به امروز و فردا که به سال‌های دور و قرون، چرا که استاد شجریان بخش بزرگی از فرهنگ و معرفت و هنر و ارزش‌های متعالی عرفانی و ادبیاتی ماست و بوده و خواهد بود. ماندگار و یادگاری از دل این سرزمین.استاد شجریان هنرهای بسیار و بی‌شمار داشت و معتقدم سال‌ها و ایام بسیاری باید و بباید و بیایند و روند تا گوشه گوشه‌هایی از بخش‌هایی از هنرهای او به تماشا و نمایش درآیند و این کار بزرگان و اهالی مکاتب هنر ادبیات و موسیقی و فرهنگ غنی ایران است تا بر این اصل و مهم کوشش‌ها نمایند.
استاد شجریان درست از نقطه و بزنگاهی که می‌رفت تا با تغییرات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی و جایگزینی هنر غیرفاخر و ادبیات اصیل به خاموشی و گل نشسته، جامعه ما را از میراث عظیم ادبی و هنری خود دور نگاه دارد با به‌کارگیری صدای آسمانی و ملکوتی و جنس عارفانه آن از یک سو و از سوی دیگر با بهره‌گیری از موسیقی و گزینش برترین اشعار بزرگان خاص شعر و ادب و عرفان این کشور همچون حافظ، سعدی، خیام، عطار، مولوی و آثار بزرگان شعر نو و شعرای بزرگ معاصر را به میان مردم آورد.
اشعار کم‌اهمیت یا شعرا و ادبای محروم از در فراز بودن، در موسیقی و آواز استاد شجریان یافت‌نشدنی است. هر آنچه به عنوان مرشد و علامه حوزه موسیقی از شعرای بنام برگرفته است تمامی از زیباترین و قویترین مضامین معنوی، عرفانی و اخلاقی و عشق و شور و زندگی و شاهکارهای شعر پارسی است و این کاری سترگ در عرصه شناخت و وصل و انس و ایمان پارسی‌گویان است. حداقل در این پنج دهه اخیر چه کسی می‌تواند ادعا کند به اندازه او و در تراز استاد شجریان توانسته است حافظ و سعدی و مولوی و غیره را به عرصه جامعه و بخصوص جوانان این مرز و بوم آورد و اتصال و پیوندی ناگسستنی میان این مردمان و آن میراث عظیم ایرانی، جهانی، ادبی، عرفانی برقرار نماید. کدام فرهنگستان زبان فارسی، کدام دانشگاه و دانشکده ادبیات و کدام مدرسه علوم انسانی توانسته است با هزاران هزار انواع متنوع از امکانات مادی و معنوی کاری کارستان چون شجریان در ترویج ادب و شعر و هنر و فرهنگ و ادبیات ایرانی به انجام رساند. کاری که او با سختکوشی، صبوری و امیدواری و به تنهایی و حتی در سالیان طولانی بیماری و ناخوشی و ناخشنودی پی گرفت. تصور می‌کنم ما ایرانیان و بسیاری از پارسی‌زبانان در هر کجای جهان برای تنها این یک همت والا و رسالت به او بدهکار خواهیم ماند. او زبان همه داشته‌های شعر و عرفان ما از سعدی، حافظ و مولوی... بود.
استاد شجریان درست در بحبوحه تحولات خاص اجتماعی ایران در اواخر دهه ۴۰ و ۵۰ و به دوران رواج غرب‌گرایی و سخره گرفتن گذشته و گذشتگان و نفی شعر و عرفان و میراث بزرگ ایرانی و عقب راندن آن از یک گسست و جدایی مرگبار با جمع تمامی نام‌آوران بی‌نظیر تاریخ جهان از سعدی، حافظ، مولوی و دیگر تکرار نشدنی‌ها به آرامی و با تأنی به نبردی بی‌امان برخاست و اگر نبود استاد شجریان شاید بسیاری که در این دهه‌های اخیر با پیشاهنگان عرفان و شعر و حکمت کمتر آشنا و همدل و همراه بودند. آواز موسیقی و کار او نقبی بود به گذشته‌های دور واکنده از هنر و فرهنگ.
او مشعل‌دار و میراث‌دار این بخش مهم از تاریخ ایران محسوب می‌شود. استاد شجریان علاوه بر اینها تراز و معیار آواز و صدا و موسیقی و شعر و شاعران را آنچنان به بلندترین قله‌های ممکن پرواز داد که دیگر به سادگی و سهولت جامعه فرهیخته و مردم دانا هر صدا را صدا و هر شعری را شعر و هر موسیقی را موسیقی نخواهند خواند و دانست.
استاد شجریان امروز محک و شاخص شناخت و درک و ادراک ما در این حوزه است و بدین‌سان او از زمره اساتیدی است در عصر حاضر که تکرارناشدنی‌اند و زمانه به راحتی چونان آنان را به خود نخواهد دید. همانگونه که تاکنون مولوی‌ها، حافظ و سعدی و خیام با همه ابعاد خاص خود تکرار نشده‌اند و نخواهند شد و تنها حافظ است که حافظ است و سعدی، سعدی و «شجریان» نیز «شجریان».از دید جهانی و از بعد جهان فارسی‌زبانان استاد شجریان مظهر وحدت و منافع جمعی آنان است و عنصر وصل و پیوستگی و همزبانی و همدلی نیز بوده و خواهد بود.استاد شجریان به تنهایی صدای واحد دل‌انگیز و دلپذیر تمامی فارسی‌زبانان جهان بوده و هست و بی‌شک مظهر منافع و وحدت ملی ما ایرانیان نیز. استاد شجریان معنویت و عرفان را به ما آموخت: او زیبا‌گزینی، زیباشناختی و زیبایی شعر گذشته و امروز ایران را به ما و چه بهنگام و چه خوب آموخت و در عین حفاظت از اصالت و جایگاه والای آن، آن را به گونه‌ای چون معجزتی به میان جمع آورد و توسعه داد. آنچه او کرد هیچ کسی را یارای انجام آن نبوده و نخواهد بود.
استاد شجریان مانده است و می‌ماند و می‌خواند و می‌آموزد و پند و اندرز می‌دهد همانگونه که تا ایران و ایرانی و زبان پارسی برتارک جهان درخشش خود را دارد مولوی و سعدی و حافظ و خیام و سایه و اخوان خواهند بود و همواره و گاهی از سایه می‌خواندم این بیت حزین را که «دردا که جز به مرگ سنجیده قدر مرد». اما اینک می‌پندارم اگرچه این کلام و سخن متین در بسیاری از موارد ربطی و معبری است به واقعیت، اما در مورد استاد شجریان این کلام مصداق ندارد چرا که او در حیات پر ثمر خود همواره با تحسین و تشویق‌های مردمی که قدردان هنر او بودند بطور فزاینده و ملموسی رو‌در‌رو بود. بی‌شک استاد شجریان پاکیزه و منزه زیست و دور از هر تزویر و دورویی، آن گونه بود که بود و همواره محبوب. اینک رفته است و ما همه سوگواران او. او دیگر خود چونان پیشینیان بخشی از فرهنگ فاخر و ارزشمند و هویت و تمدن ایرانی اسلامی است.
ماندگار و یادگاری از ایامی چند که با قدردانی و قدرشناسی مردمانی فرهیخته و برآمده از دل تاریخ کهن و با فرهنگ غنی خود در «شدن» و «رشد و نمو» و به کمال رسیدن اوج استاد شجریان نقش‌ها آفریدند.

راز مانا

عباس عبدی

بدون شک درگذشت استاد محمدرضا شجریان در میان علاقه‌مندان کثیر ایشان بازتاب گسترده‌ای داشت و به‌طور قطع اگر کرونا نبود شاهد یک تشییع جنازه تاریخی از پیکر ایشان می‌بودیم. چرا شجریان انسان بزرگ و محبوبی بود؟ چندی پیش فرصتی پیش‌ آمد تا با برخی دوستانی که از نزدیک با ایشان مراوده داشتند و نیز پیگیر وضعیت موسیقی کشور بودند گپ و گفتی داشته باشم. در این یادداشت می‌کوشم که به‌طور خلاصه عناوینی کلی از پاسخ به این پرسش را که محصول برداشتم از آن گفت‌وگوست را تقدیم کنم.

موسیقی-پیش از هر چیز جایگاه برتر هنری اوست که شجریان را مهم کرده است. ما مصرف‌کننده موسیقی هستیم، همچنان که شعر و ادبیات را نیز مصرف می‌کنیم، بنابراین به لحاظ تخصصی در این زمینه حرفی برای گفتن ندارم، جز نقل قول استاد شفیعی‌کدکنی که جایگاه شجریان در موسیقی ایران را هم‌تراز با جایگاه حافظ در شعر توصیف می‌کند، بنابراین پس از این توصیف دیگر نکته‌ای برای اظهارنظر نمی‌ماند.

هر چند این وجه استاد شجریان بسیار برجسته است، ولی به گمانم گستردگی محبوبیت ایشان علل دیگری دارد که مکمل هنری او شدند و چنین سرمایه انسانی را فراهم کردند و اگر این ویژگی‌ها نبودند شاید به جایگاه هنری ایشان لطمه‌ای وارد نمی‌شد ولی قطعا چنین اثرگذاری و محبوبیتی هم نمی‌داشتند. برخی نیز اعتقاد دارند بدون این ویژگی‌ها ارتقای سطح هنری نیز ناممکن می‌شود.

فروتن و مغرور-شاید تعجب کنید که چگونه این دو ویژگی متضاد می‌تواند در یک فرد جمع شود. بیشتر افراد هر دو ویژگی را دارند، فقط محل بروز آن فرق می‌کند. فروتن در برابر مردم و زیردست و مغرور (دارای عزت نفس) در برابر صاحبان قدرت و ثروت. این دو ویژگی متضاد در چنین حالتی دو روی یک سکه است و این دو ویژگی نزد برخی افراد معکوس است که در برابر صاحبان ثروت و قدرت، متواضع یا بهتر بگوییم ذلیل هستند و در برابر مردم و زیردست مغرور و نخوت‌آمیز رفتار می‌کنند. اگر کسی در هر رشته هنری یا علمی یا ورزشی و... خود بتواند تا جایگاه شجریان در موسیقی راه پیدا کند، یا به تعبیر استاد کدکنی جایگاه مشابه جایگاه حافظ در شعر را پیدا کند، در برابر دیگران چه رفتار نخوت‌آمیزی خواهد داشت؟ شواهد فراوانی در افتادگی و فروتنی استاد در برابر مردم و زیردستان وجود دارد. از عدم ترک کنسرت‌هایش پس از پایان آن و گفت‌وگو و خوش و بش با مردم می‌توان شاهد آورد تا حضور در مراسم بزرگداشت ملا کمال‌خان هوتی هنرمند بلوچ در حیات او و ایراد سخنرانی، تا برخوردهای احترام‌آمیز کامل با شاگردان و زیردستان.

رعایت اخلاق- استاد در گفتار و رفتار و معیارهای اخلاقی همه‌ چیز را رعایت می‌کرد. به ‌شدت نسبت به حفظ آبرو و حیثیت افراد مقید و ملتزم بود. آقای محسن گودرزی تعریف می‌کرد که در کلاس آواز او حضور داشت و نکات بسیار مهمی را از خلال نقد آوازهای شاگردانش متذکر می‌شد. او سوال می‌کند که چرا این کلاس‌ها را ضبط نمی‌کنید تا به عنوان متون آموزشی ماندگار شود؟ پاسخ می‌دهد که هر کدام از این شاگردان در آینده برای خودشان کسی خواهند شد و اگر نقدهای من به آواز کنونی آنان ثبت و ضبط شود، ممکن است در آینده کسانی باشند که بخواهند این نقدها را در جهت تخریب آنان به کار ببرند، لذا ضبط نمی‌کنم. او همچنین نقل می‌کرد که پس از آماده‌سازی کتاب «راز مانا» آقای شجریان بخشی از گفته‌های خودش درباره افراد را حذف کرد. پرسیدم که آیا مطالب نادرست بوده که حذف کردید؟ گفته است که مطالب درست است، ولی باید حفظ آبروی افراد را کرد. همین‌قدر هم خوب نیست که به دیگران صدمه زد. حالا این رفتار را مقایسه کنید با انواع و اقسام اتهامات و دروغ‌پراکنی‌ها و بددهنی‌ها که برخی افراد علیه دیگران ابراز می‌کنند و باکی هم ندارند. این‌گونه رفتارها از چشم و وجدان مردم پنهان نخواهد ماند.

یک‌بار گروهی از علاقه‌مندانش کلیپی ساخته بودند که در بخشی از آن خنده استاد بود و بخش دیگر آواز خواندن شخص دیگری که شاید به ذهن مخاطب چنین القا می‌شد که به آن آواز خندیده است. با دیدن آن بسیار ناراحت می‌شود و کار آنان را محکوم می‌کند.

عشق به ایران- عشق و علاقه او به ایران یک شعار و ادعا نبود. کافی است بازتاب نگاهش به سنت فرهنگی ایران را در رفتار و موسیقی و آوازهایش ببینیم. سنت هم برای او قابل تجزیه نبود، با همان شور و شوقی که ربنا را خواند، اشعار حافظ را خوانده است. نگاهش به ایران امروز نیز روشن است. بهتر است بخشی از سخنانش در بزرگداشت ملا کمال‌خان هنرمند بلوچ را مرور کنیم.

«دریغا که در دنیای جدید میل به یکسان‌سازی و بی‌اعتنایی به رنگ‌های مختلف فرهنگی این سرزمین، تنوع چشم‌نواز را در خطر قرار داده است و بیم آن می‌رود که رفته رفته یاد ما و خاطره ما از این زیبایی بی‌مانند فرهنگی تهی شود و سلیقه و ذائقه ما رفته رفته توان خود را در لذت بردن از این ویژگی فرهنگی از کف بدهد. نمی‌توانم حسرت و اندوه خود را پنهان کنم که سرچشمه غنی موسیقی ایرانی که همانا موسیقی مقامی و بومی اقوام مختلف است، بیش از پیش فراموش می‌شود و از دسترس حافظه فرهنگی ما دور می‌ماند. موسیقی قوم کرد، ترک، عرب، ترکمن، موسیقی خاص محلات ایرانی همه و همه گنجینه پرباری از خلاقیت و شکوفایی مردم این سرزمین است و کیست که از داشتن چنین پشتوانه فرهنگی، احساس غرور و سربلندی نکند.» این نگاه به ایران امروز صادقانه و نیز کارآمد است.

نجات و احیای موسیقی -در قله هنری بودن یک بحث است و احیای آن هنر و نجات آن بحث دیگری است. اهمیت شجریان در حفظ موسیقی سنتی ایران و احیا و ارتقای آن بی‌بدیل است. بدون شجریان موسیقی ایرانی حداقل برای یکی، دو دهه به کما می‌رفت و پس از آن شاهد فوران موسیقی مبتذل می‌بودیم همچنان که در دو دهه اخیر با نادیده گرفتن حاملان این موسیقی به صورت آگاهانه امثال تتلو را بال و پر دادند. شجریان با نحوه رفتار خود و سرمایه‌گذاری از جایگاه موسیقیایی خود توانست مخالفت‌های اقشار ضدموسیقی را تا حدود زیادی خنثی کند و این میراث هنری را نه تنها حفظ، بلکه چند گام به پیش ببرد. کاری که شاید برخی از نمایشنامه‌نویسان و هنرمندان بزرگ دیگر باید می‌کردند و نکردند و در سیاست غرق شدند و هم هنر را از دست دادند و هم سیاست را.

مردمداری-او صادقانه خود را صدای مردم می‌دانست. اگر صدای او را در چند دهه گذشته رصد کنیم، چه بسا بازتاب دقیقی از تحولات اجتماعی نیز باشد. هنگامی که مساله مردم می‌شد، حتی اعتبار و منافع خود را نادیده می‌گرفت و آن را در این راه هزینه می‌کرد. نمونه‌اش باغ هنر بم است که برای ساخته شدن آن تمام‌قد به میدان آمد و نزد هر کس که توانست کمک دریافت کند، اقدام کرد. همین ویژگی مردمداری اوست که موجب می‌شود سنت موسیقیایی ما را برخلاف گذشته به نحوی، به امری جمعی تبدیل کند و به بطن جامعه بیاورد و حتی در خواندن آن نوعی مشارکت عمومی را به وجود آورد. پدیده‌ای که در گذشته شاهد آن نبودیم. او را به واقع می‌توان زبان مردم نامید.یک نمونه دیگر این ویژگی را باز از زبان آقای گودرزی نقل می‌کنم که گفت در جریان تشییع جنازه پدرشان که بسیار بودند یک قسمت برنامه که تشییع در اطراف حرم امام بود را حذف می‌کند. می‌پرسند که این سنت است چرا حذف می‌کنید؟ با تعبیری چنین می‌گوید که سنت نیز باید خوب باشد و در این مورد موجب ترافیک و اختلال زیاد در عبور و مردم می‌شود و من راضی به اذیت کسی نیستم. پیش خود حساب کنیم که چند نفر هستند که چنین موقعیتی را برای خودنمایی ازدست بدهند؟

سیاست-پس از درگذشت ایشان، وجهی از رفتار سیاسی او برجسته‌تر شده است و بسیاری می‌کوشند که این ویژگی را برجسته‌تر کنند. هر چند این رفتار آقای شجریان بازتاب همان ویژگی‌های اخلاقی و رفتاری پیش‌گفته در سیاست است ولی ارزش آن را دارد که به نحو مستقلی نیز مورد بررسی قرار داده شود.هیچ کدام از این ویژگی‌ها محل درآمد و دکان برای او نبود. او به چنان استغنایی رسیده بود که حاضر به زیر پا گذاشتن اصول اخلاقی درست خود نبود و این راز مانایی شجریان است.

.


تکرار حکایت تختی برای شجریان

‌صادق زیبا کلام

چه چیزی تختی را سمبل و اسوه کرد؟ تشک کشتی، مدال المپیک ملبورن، ایستادن روی سکوی قهرمانی وزن هفتم جهان؟ شاید؛ شاید اینها تختی را تختی کرد، اما حقیقت آن است که حبیبی، صنعتکاران، سوخته‌سرایی و خیلی کشتی‌گیران دیگر به‌مراتب از تختی بیشتر مدال گرفتند. پرسشی که درباره محمدرضا شجریان هم می‌توان تکرار کرد؛ ‌آیا آواز، موسیقی و هنر شجریان، آن جایگاه را که پنجشنبه و جمعه از مقابل بیمارستان جم ‌ تا بهشت‌زهرا و آرامگاه فردوسی بزرگ دیدیم برایش به وجود آورد؟ در اینکه صدای شجریان اسطوره بود، تردید نیست. در اینکه از همان ابتدا که ۵۰ سال پیش از مشهد به تهران آمد فقط و فقط خواند و از موسیقی جدا نشد، باز هم هیچ تردیدی نیست. در اینکه هنر را ابزار ثروتمند‌شدن، مشهور‌شدن و کیا‌‌بیا ‌برای خودش دست‌و‌پا‌کردن قرار نداد نیز شکی نیست، اما این همه شجریان نبود؛ همچنان که کشتی و کسب مدال همه تختی نبود. برای تختی‌شدن، برای محمدرضا شجریان شدن، باید چیزهای دیگری هم داشت. برای جای‌گرفتن در قلب مردم باید صفات دیگری هم داشت. وقتی ۶۰ سال پیش در بوئین‌زهرا زلزله همه چیز را نابود کرد، غلامرضا تختی پشت یک وانت در خیابان‌های تهران راه افتاد و یک‌تنه چندین برابر جمعیت شیر‌و‌خورشید برای مصیبت‌دیدگان آن خطه، کمک‌های مردمی جمع کرد. آیا اگر همه تیم ملی کشتی ایران آن روز جمع شده بودند، ممکن بود یک‌صدم تختی بتوانند کمک مردمی کسب کنند؟ بعید به نظر می‌رسد. وقتی تختی وارد سالن می‌شد، سالن کشتی منفجر می‌شد. همان احساسی که مردم نسبت به محمدرضا شجریان پیدا کرده بودند. او هم در زلزله بم که آن خطه را سیاه‌پوش کرد، برای ساختن آن همه کار کرد. همین‌ها بود که وقتی سازش را بر‌می‌داشت و مرغ سحر را ترنم می‌کرد، قیامت به پا می‌شد. برای تختی‌شدن، برای محمدرضا شجریان شدن، داشته‌های دیگری باید؛ باید دلی پاک و صاف داشت، باید با مردم صادق بود و آنان را دوست داشت، با غم ملت اشک ریخت و با شادی آنها به وجد آمد. خیلی‌ها سعی می‌کنند محبوب شوند، اما نمی‌توانند. جمله معروفی است که «‌بعضی‌ها را می‌توان سرگرم کرد، برخی را تا مدتی، اما آنچه مسلم است همه را برای همیشه نمی‌توان سرگرم کرد». مشکل آنانی که می‌خواهند اما نمی‌توانند شجریان باشند، دقیقا همین‌جاست؛ از جایی دیگر به دل مردم نمی‌نشینند. خیلی‌ها نمی‌دانند برای تختی یا شجریان‌شدن، نیازی به شق‌القمر‌کردن نیست. رفتن شجریان به طرف مردم برای ایجاد محبوبیت و کاریزما نبود؛ تمام دلش رفت به سوی مردم و این دقیقا چیزی بود که مردم فهمیدند؛ مثل شعر فروغ که می‌گوید کسی می‌آید/ کسی می‌آید/ کسی که در دلش با ماست، در نفسش با ماست، در صدایش با ماست...». تختی و شجریان هم این‌گونه بودند؛ مردم احساس کردند قصد بهره‌برداری سیاسی از عواطف و احساساتشان را ندارند و اگر «مردم، مردم» می‌گویند، نه از سر حب جاه و جلال و به‌جایی‌رسیدن است، بلکه واقعا به مردم باور دارند. مشکل خیلی‌ها این است که متوجه نیستند مردم می‌فهمند و حس می‌کنند و حس مردم در بیشتر اوقات، آدرس درست می‌دهد؛ درست مثل حس به محمدرضا شجریان.


منابع روزنامه های شرق - اعتماد - ایران و سایت خبرآنلاین - مهرماه ۱۳۹۹

دیگر رسانه ها

کدخبر: 452

ارسال نظر