عشق، قتل و سیاست؛ دلدادگی دو برادر برسر یک کنیز!
سریال رهایم کن را میتوان یک درام عاشقانه-تاریخی دیگر از شهرام شاهحسینی دانست که در تداوم «میخواهم زنده بمانم» قرار میگیرد.
سریال رهایم کن را میتوان یک درام عاشقانه-تاریخی دیگر از شهرام شاهحسینی دانست که در تداوم «میخواهم زنده بمانم» قرار میگیرد؛ این بار او یک دهه عقبتر رفته تا داستان خود را در فضای دهه ۵۰ روایت کند. درامی با درون مایههای عاشقانه که داستانش حول خاندان نایب سرخیها میگذرد و در داستانکهای پیوسته به هم پیوند میخورد. در واقع هر یک از اعضای این خانواده، قصه جداگانه خود را دارد که در کلیت درام به هم گره خورده و از مجموعه خرده داستانها، روایت کلی و کلان شکل میگیرد.
آخرین ساخته شهرام شاهحسینی، با روایت موازی چند داستان جذاب که عشق، قتل و سیاست را در بستر روابط اجتماعی بهم پیوند میزند، میتواند در هر قسمت تماشاگرش را با خود همراه کند و این چیزی است که همانند کهربای داخل سریال کمیاب و ارزشمند است.
ساختار هم تعلیق قصه را در سریال رهایم کن عمق بخشیده و هم به واسطه پازلی که طراحی میکند مخاطب را با لذت رمزگشاییها همراه میکند. حاتم نایبسرخی با بازی قابل تحسین محسن تنابنده شاید مهمترین شخصیت این قصه باشد. درونگرا و کم حرف است و حامی خانواده. مدیریت کاری پدرش و رسیدگی به اموال او بر دوش حاتم است. فرزندی سندرم دانی دارد از همسری که به او خیانت کرده و طلاقش داده. به مارال پرستار پسرش علاقمند میشود و قصد ازدواج با او را دارد. خواهر حاتم، افسانه، عاشق یکی از خوانندههای معروف آن زمان، دانیال، است و با دعوتنامهای که از سوی او دریافت میکند برای دیدار با او به تهران میرود. او در خلال همین دیدار، با دانیال به هتل میرود و با او رابطه برقرار میکند.
بعد از آن متوجه میشود که این رویه همیشگی دانیال بوده و حالا افسانه نمیداند چگونه به زندگیاش ادامه دهد. او اقدام به خودکشی میکند ولی زنده میماند. هاتف، برادر حاتم، خودش را از زیر بلیت پدرش درآورده و به تهران رفته که تنها زندگی کند. او در یک کلوب بولینگ کار میکند و رازهایی دارد که در طی داستان فاش خواهد شد. مارال، خواهر یونس است و در خانه پدری حاتم از پسر حاتم نگهداری میکند. مارال و حاتم میخواهند با یکدیگر ازدواج کنند. در این بین برادر مارال، یونس، که عضو یکی از گروههای مخفی است، اقدام به ترور کسی میکند که این ترور ناموفق میماند. وقتی میخواهد فرار کند تا آبها از آسیاب بیفتد، او را میکشند. حاتم صاحب یک معدن ذغالسنگ است که تعدادی از کارگران در آن کهربا پیدا کردهاند و مخفیانه در حال استخراج کهربا هستند.
برای اینکه این راز فاش نشود، عبدالله که یکی از کارگران معدن بود را نیز میکشند و سربهنیست میکنند. همانطور که بیان شد داستان اصلی این سریال همراه با خردهداستانهایی روایت میشود که هریک از شخصیتها درگیر آن هستند. حالا قصه به نقطه اوج و عطف خود رسیده. جایی که هاتف به مارال علاقمند میشود بی آنکه از علاقه بین او و برادرش حاتم با خبر باشد. قصه به نقطه ملتهب و بزنگاه خود رسیده. عشق دو برادر به یک زن. جایی که با تضاد عواطف مواجه میشویم. تقابل عاشقی و برادری.
سریال رهایم کن بیشتر متکی به تعلیق درونی قصه است تا تمهیداتی برای ایجاد تعلیق بیرونی که به ریتم آن کمک کند. با این حال هرچه قصه جلوتر میرود ریتم شتاب بیشتری میگیرد. بازیگران هم در بازیگری کم فروشی نکردند و یکی از نقاط قوت این سریال را میتوان لذت تماشای بازیهای آن دانست
در پس این تقابل البته با روایتی جامعه شناختی از وضعیت ارباب و رعیتی و خرده فرهنگهای حاکم بر آن در دهه ۵۰ هم مواجه هستیم که به موازات آن با شهر و شهرنشینی و مناسبات آن هم گره خرده و از این حیث میتوان «رهایم کن» را روایتی جامعه شناختی از برههای تاریخی در ایران معاصر دانست که به بازنمایی وضعیتی میپردازند که اکنونیت ما برساخته آن است و میتوان رد امروز را در این گذشته تاریخی ردیابی و صورت بندی کرد. خوشبختانه فیلمنامه در معرفی شخصیتها موفق است و با پردازش جزیی نگرانه و قوام یافته آنها کمک میکند تا مخاطب با زیست-جهان هر کدام از آنها آشنا شده و ارتباط برقرار کند. با آنکه با تعدد شخصیت و تنوع خرده روایتها مواجه هستیم اما انسجام درام دچار خدشه نشده و وحدت دراماتیک خود را حفظ کرده است. با این حال گاهی مکثهای اضافی در این معرفی و روایت وجود دارد که ریتم آن را کند میکند.
سریال رهایم کن بیشتر متکی به تعلیق درونی قصه است تا تمهیداتی برای ایجاد تعلیق بیرونی که به ریتم آن کمک کند. با این حال هرچه قصه جلوتر میرود ریتم شتاب بیشتری میگیرد. بازیگران هم در بازیگری کم فروشی نکردند و یکی از نقاط قوت این سریال را میتوان لذت تماشای بازیهای آن دانست. کستینگ خوبی در رهایم کن را شاهدیم که بازیهای قابل تحسینی را به نمایش میگذارند. حتی بازیگری مثل شهرام قائدی را میبینیم که تصویر ذهنی مخاطب از بازیهایش را میشکند و بعد از مدتها که او را در فیلم و سریالها ندیده بودیم در اینجا در نقشی متفاوت با بازی متفاوت و قدرتمند ظاهر میشود. به این موارد باید طراحی صحنه و فضاسازیهای قصه در بازنمایی دهه ۵۰ را هم اضافه کرد که لذت بصری اثر را عمق میبخشد و حس و حال زندگی آن دوره زمانی را تجربه پذیر و باورمند میکند. دیالوگها هم به اندازه است. نه زیاده گویی میکند و نه کم گویی.
هم اطلاعات میدهد و هم گاهی از سویههای زیبایی شناختی کلامی و حکمیانه برخوردار است چنانکه برخی از آنها در حافظه دراماتیک ما ماندگار خواهد شد. مثلا در یکی از سکانسها حاتم به بازرس معدن میگوید: «پولو زودتر بگیری، میشه رشوه. دیرتر بگیری، میشه جریمه. شما دیرتر بگیر که شب راحتتر بخوابی.». در نهایت باید گفت «رهایم کن» قصهای دارد که مخاطب نمیتواند رهایش کند. قصه سرنوشتهای فردی که وقتی در بستر تاریخ روایت میشود، تقدیر جمعی طی شده در این سرزمین را هم روایت میکند. تاریخ به روایت مردمی که آن را زیستهاند.
ارسال نظر