مواضع شهروند، دانشمند، سیاستمدار در جنگ اوکراین
عباس عبدی با اشاره به مواضع درباره اوکراین به تشریح نقشهای متفاوت افراد جامعه در سه گروه مردم عادی، تحلیلگران، سیاستمداران پرداخت؛
عباس عبدی :
هنگامی که به نقش و جایگاه افراد توجه کافی نکنیم، درک درستی نیز از رفتار آنان به دست نمیآوریم. این شناخت در جامعه مدرن بسیار مهمتر است، زیرا افراد نقشهای متفاوتی دارند و به خاطر تفکیک اجتماعی، نظرات و منافع متفاوتی نیز دارند. در جامعه مدرن و توسعهیافته واقعیت بسیار پیچیده است و وجوه گوناگونی دارد که هر کس برحسب موقعیتی که دارد آن را توصیف میکند و مجموعه این توصیفها است که درک ما را از پدیده کامل میکند. جامعه جدید متکثر است و تنوع دیدگاهها محصول تنوع موقعیتها و تفاوتها است که چون رنگین کمانی مشخصه جامعه جدید است در حالی که در جامعه سنتی ماجرا فرق میکند. تفاوتها اندک است و افراد از نظر عقاید و ارزشها به هم شبیهند. یکی از مصادیق این گزاره، تفاوت نقشهای افراد در جامعه نسبت به پدیدههای اجتماعی از جمله پدیدههای خارجی است. امکانپذیر نیست که همه افراد و در هر نقشی که هستند، واقعیت را از زاویه مشابهی ببینند. اگر تفاوت نقشها را در نظر نگیریم واقعیت جهان امروز را درک نخواهیم کرد و ممکن است خطاهای بزرگی را مرتکب شویم. برای درک دقیقتر این بحث به موضوع جنگ به عنوان یک «پدیده تام» باید پرداخت. جنگ واجد وجوه انسانی، سیاسی، اقتصادی، تاریخی، روانی و فرهنگی و... است. توصیف و تحلیل همه اینها است که ما را به درک بهتر این پدیده رهنمون میکند. برای نمونه در زشتی جنگ تردیدی نیست، به ویژه در جنگهای مدرن که فقط به میدان رودررویی سربازها محدود نمیشود و همه حیات اجتماعی را در برمیگیرد، پس چرا جنگ همچنان وجود دارد؟ به علت وجوه دیگر آن است که این پدیده رخ میدهد. به علت ماهیت متناقض آن است که جنگ را بدون آمادگی کامل برای جنگ نمیتوان مانع شد و آمادگی برای جنگ نیز خود به خود زمینهساز جنگ خواهد شد. تنها کشوری که قرنها است جنگ را به خود ندیده، پیش از هر کشور دیگری امکانات دفاعی ساخته است که البته کشور کاملا ویژهای است. با این مقدمه میخواهم توضیح دهم لزومی ندارد که درباره جنگ اوکراین همه افراد کشور و در هر نقشی که هستند یکسان نظر دهند. این امر منجر به مخدوش شدن ذهنیت عمومی میشود. باید تفکیک نقشها را رعایت کرد. شاید بتوان سه دسته از نقشها را از یکدیگر متمایز کرد؛ مردم عادی، تحلیلگران، سیاستمداران و مقامات دولتی.
مردم عادی در هر وضعیتی که هستند، ترجیح دارد که از منظر اخلاقی و انسانی به ماجرا بپردازند. همیشه باید فکر کنیم که این وضع برای ما نیز به وجود میآید، در این صورت آیا انتظاری جز این داریم که همراهی و همدلی و کمک دیگران را نیز حس کنیم، بلکه قدری از آلام ما کم شود؟ اگر چنین انتظاری داریم، پس باید خودمان نیز چنین رفتاری کنیم. به عنوان شهروند میتوانیم هر نوع آغازگری جنگ را فارغ از نتایج سیاسی آن محکوم کنیم. در اینجا دیگر عراق و افغانستان و یمن و لیبی و اوکراین و صربستان و ویتنام ندارد. فارغ از داوریهای فنی و سیاسی، باید جنگ را محکوم کرد و با قربانیان آن همدردی نمود. این رویکرد مهمی برای فشار آوردن به همه سیاستمداران است که مواظب رفتار خود باشند. باید جنگ را به صورت مطلق رد و تخطئه کرد و اگر بخواهند گزینشی برخورد کنند، مشکل میشود.
رویکرد تحلیلگر تفاوت دارد. وظیفه او تبیین و توصیف روندی است که به اینجا رسیده. نحوه سیاستهای طرفین، عوارض ماجرا، احتمالات پیش رو و ارایه ایدههایی برای مواجهه بهتر و کمهزینهتر و انسانیتر با مساله است. البته یک تحلیلگر هم میتواند در مقام شهروند یا روشنفکر عمل نموده و اصل جنگ را محکوم کند، ولی باید متوجه باشد که نقش تحلیلگری او که برای جامعه بسیار ضروری است و نقش شهروندی او نباید موجب انحراف در تحلیل و دخالت احساسات در آن شود.
رویکرد سیاستمدار به کلی متفاوت از این دو است. شخصیت حقیقی سیاستمدار در اینجا اهمیت ندارد، او دارای شخصیت حقوقی و حافظ منافع ملی کشور خودش است. به همین علت ممکن است منافع کشورش اقتضا کند که از جنگ حمایت کند یا حتی زمانی که آن را محکوم میکند از زاویه منافع ملی است و نه لزوما اخلاقی. بسیاری از سیاستمداران پس از پایان دوره خود، گفتار و رفتارشان تغییر میکند و نقش متفاوتی را بروز میدهند، نه به دلیل اینکه افکارشان تغییر کرده است، به این علت که نقش آنان تغییر کرده است. این تغییر نقش هم یک امر واقعی است. همان مردمی که جنگ را محکوم میکنند، اگر ببینند سیاستمدارانشان هم مثل روشنفکران یا شهروندان عادی رفتار میکنند و منافع کشور را به خاطر جنبههای تحلیلی یا عاطفی نادیده میگیرند، او را پس خواهند زد. البته این به معنای آن نیست که اگر هر کاری انجام دهند یا هر موضعی بگیرند لزوما به منافع ملی کمک میکند. چه بسا اقداماتشان خلاف منافع ملی باشد. این را افکار عمومی قضاوت خواهد کرد. ولی وظیفه آنان اتخاذ موضع اخلاقی، آنطور که ممکن است گروهی از شهروندان عادی بخواهند نیست. سیاستمداران قدیس یا آموزگاران اخلاق نیستند که از آنان کنش اخلاقی انتظار داشته باشیم. آنان کنشگران تامین منافع ملی هستند، منافعی که به شدت در تقابل با منافع کشورهای دیگر است و باید در این میان دست به انتخاب بزنند. این حد از شکاف عمیق و خطرناک تحلیلی و تبلیغی که در ماجرای اوکراین در ایران به وجود آمده ناشی از تبدیل سیاست خارجی به رقابتهای سیاسی داخلی است و خلط میان نقشهای گوناگون و نیز عوامل دیگری است که باید در یادداشت مستقلی به آن اشاره کرد.
ارسال نظر