زیر زمینی سازی!
روز به روز، بخش بیشتری از منابع کشور، صرف تولید محتوا یا رفتار و پروژه های پروپاگاندایی می شود که باز به نوبه خود، شکاف و دوقطبیسازی را عمقی بیشتر می بخشد
حسین انتظامی -در کشورهایی مثل ما ٣ گفتمان یا ٣ سبک زندگی وجود دارد : رسمی، عرفی و زیر زمینی. طبیعی است که اینها صفر و یکی نیستند بلکه یک طیف را تشکیل می دهند.
سبک زندگی رسمی یعنی آن چه که حکومت تبلیغ می کند یا آن چه که باید باشد. نمونه بارزش تلویزیون است. آن خانم محجبه و محجوبه بازیگر یا مجری که در قاب تلویزیون میبینیم و ما را به حقیقت دعوت میکند، نماد سبک زندگی رسمی است و عکسهای مهمانیها و سفرهای خارجی او ، نماد زندگی عرفی همان شخص است. این مساله در سایر کشورها حل شده است و کسی از آنتونی کوئین انتظار ندارد در زندگی شخصی هم حمزه (ع) باشد؛ اما در اینجا و با سرک کشیدن در اندرونی مردم و ایدئولوژیک کردن همه چیز، پاپاراتزیگری را ترویج میدهیم.
هر چقدر تضادهای سبک زندگی رسمی و عرفی بیشتر شود (یعنی آن را صفر و یکی ببینیم) نتایج زیر به بار می آید:
١- رذایل اخلاقی نظیر ریا ، نفاق، دروغ ، آدم فروشی و ... بیشتر می شود. این رذایل، آدمی را از انسانیت به دور و پستی را جایگزین می کند.
٢- دامنه اضطراب ها فزونی می گیرد؛ نظیر ترس، نگرانی از لو رفتن رفتار عرفی و ...
٣- در رابطه حکومت و مردم، جاسوس پروری و خریداری این شغل توسط پلیس مخفی در رابطه ای هم افزا ، رشدِ نمایی (نه حتی تصاعد حسابی یا هندسی) می کند و طبعا بخش قابل توجهی از بودجه عمومی، صرف آن می شود و مدام هم افزایش می یابد.
۴- این دو سبک زندگی ، به جای همنشینی روی یک طیف، به تضادی غیر قابل جمع تبدیل می شود . با این دو قطبیسازی که وجه ایدئولوژیک هم مییابد، اولا خشونت اجتماعی بالا می رود و ثانیا هر رفتار ناشی از سبک زندگی عرفی به نشانه ای از اعتراض با حکومت ، تاویل می شود. نقل است که ابتدای انقلاب، عده ای با فشار بر امام راحل (ره) به دنبال ممنوعیت سیگار بودند اما امام با هوشمندی زیر بار نرفتند. فکرش را بکنید؛ هر کسی که گوشه ای سیگار به لب داشت نمادی از براندازی و ضدیت با جمهوری اسلامی می شد!
۵- نزاع بین این دو، به ایجاد و توسعه سبک زندگی زیرزمینی می انجامد. وقتی چیزی که ذاتا زیرزمینی نیست اما جایی برای بروز یا تخلیه ندارد به زیرزمین برود یعنی تمام مخاطرات فردی و اجتماعی پدیده زیرزمینی را پذیرفتهایم. بتدریج کار به جایی می رسد که شهری چه بسا بزرگتر از شهری که روی آن زندگی می کنیم در زیر پایمان جریان دارد و اکثر ملت، پس کوچه هایش را هم بلدند اما ما از آن بیخبریم.
۶- مهاجرت نخبگان و جوانان(یعنی جمعیت کیفی) شدت می گیرد. تجربه نشان داده در مهاجرت ، مسائل اجتماعی بیشتر از انگیزه های اقتصادی موثر است. دیوار برلین حدود بیست سال پس از تقسیم آلمان و توسط شرقیها ساخته شد. دلیل اصلی، جدا سازی ایدئولوژیک یا اقتضائات جنگ سرد نبود بلکه مواجهه حاکمان آلمان شرقی با این پدیده بود که یک ششم جمعیت کشورشان، آن هم عمدتا جوانان و متخصصان، راهی غرب شده بودند و راهی جز دیوارکشی نماند!
٧- مهاجرت فقط مهاجرت نیروی انسانی نیست – که البته اصلی ترین دارایی است - بلکه مهاجرت سرمایه را نیز به دنبال دارد. در همین نقطه و بهدلیل تاثیر سایر عوامل، صفر شدن سرمایهگذاری خارجی و انزوا هم رخ می دهد.
٨- روز به روز، بخش بیشتری از منابع کشور، صرف تولید محتوا یا رفتار و پروژه های پروپاگاندایی می شود که باز به نوبه خود، شکاف و دوقطبیسازی را عمقی بیشتر می بخشد. این البته برای پروژهبگیران حرفهای -که بعضی از آنان اعتقاد چندانی به گفتمان رسمی ندارند- نان میشود اما آیا برای کشور هم آب می شود؟
هر کدام از عوامل بالا در رفتاری هم افزا به رشد سایر عوامل کمک می کند. در مکانیک به این پدیده، افزایش شتاب می گویند که با افرایش سرعت، تفاوت دارد. فروپاشیهای اجتماعی یا سیاسی یا ساختاری دقیقا در همین فرایند رخ میدهد. در ثابت بودن سرعت (شتاب صفر) و حتی افزایش سرعت (شتاب ثابت) فرمان در دست راننده است اما در افزایش شتاب، کنترل از دست او خارج می شود و حتی بعدا و البته به شرط حیات! باور نمیکند که با چه سرعتی چنان اتفاقاتی افتاده است.
ابتدای انقلاب، سبک زندگی رسمی، درصد خیلی بالایی از این طیف را تشکیل می داد و تقریبا همه مردم ، همسو با گفتمان رسمی انقلاب و دفاع مقدس بودند. سبک زیرزمینی هم تقریبا وجود نداشت. بتدریج و با برجسته شدن سبک عرفی در میانه طیف (مثلا ماجرای ممنوعیت ویدئو) سبک رسمی به عقب رانده شد و هر روز با وقوع پدیدهها یا ماجراهای جدید، سهم آن کمتر می شود. خود مردم این همزیستی را تا حدی حل کردهاند به شرطی که مداخلات دولتی و مرزبندیهای تندروها به حداقل برسد.
طرف، نماز میخواند بعضی وقتها هم نمیخواند، عفیف است اما مویش پیداست، در تشییع باشکوه حاج قاسم شرکت میکند و در عین حال موزیک به قول خودش شاد هم گوش میدهد؛ چه اصراری داریم بگوییم از ما نیست؟! حتی نماز نمیخواند (چه بسا با مشاهده عملکرد ما)، بی حجاب هم است اما در شبهای قدر، قرآن بر سر میگذارد، وطن پرست هم است، می خواهد زندگی کند، دوست دارد مشارکتش یعنی پشتیبانی از نظام را در انتخابات نمایش دهد اما با قرائت جناحی از نظارت، راهی جز عدم مشارکت برایش نمیگذاریم. چرا؟ سیره رهبری و مکتب به قول ایشان، حاج قاسم همین است؟
حکمت حکومتداری ایجاب میکند این طیف سهگانه ، مستمرا پایش و سیاستگذاریهای متناسب، اِعمال شود؛ اعم از مقررات گذاری، مقررات زدایی، مشوقها و محدودیتها. سکوت و غمض عین هم از ابزار سیاستگذاری است که معمولا به آن بی توجهیم. گرانیگاه مدیریت استراتژیک، دقیقا در همین نقطه نهفته است: رصد مداوم محیطی. ضمنا عنان سیاستگذاری به کوتهبینان ، شعارزدگان، نمایشگران و بیگانگانِ تفکیکِ اهم از مهم سپرده نشود.
درک درست از مدیریت این طیف، مانع از گسیختگی جامعه میشود. گفته میشود مهمترین مؤلفه امنیت ملی، انسجام اجتماعی (ملی) است. این مؤلفه، پیشتر و بیشتر از سایر مؤلفهها نظیر ادوات جنگی، آمادگی رزمی، وضعیت ژئو پلیتیکی، توان دفاعی ، سرانه و ... اهمیت دارد. چرا باید کار به جایی برسد که مردم اروپای شرقی یا عراق و لیبی از چتربازان ارتش بیگانه استقبال کنند؟ یعنی آنان عِرق ملی نداشتهاند؟
ارسال نظر