سرگذشت یک تغییر؛
چگونه از روزنامه کیهان تا امروز تغییر کردم؟
سرگذشت یک تغییر؛ قسمت اول
مهدی نصیری : کسانی که با مقالات و مواضع من در روزنامه کیهان (سال 1366 تا 1373) و نیز در نشریه صبح (اسفند 1373 تا 1378) آشنا هستند، ظرف دو سال اخیر شاهد تغییری محسوس در مواضع سیاسی و فکری من هستند و برای بسیاری از آنان این سئوال مطرح است که علل و عوامل این تغییر و تحول چه بوده است؟
مناسب دیدم ـ اگر خدا بخواهد و عمری باشد ـ طی سلسله یادداشت هایی به واکاوی این دگردیسی بپردازم و به درخواست علاقه مندانی که بارها در فضای مجازی و غیرمجازی از من جویای این امر بودند، پاسخ داده باشم.
در سال ۱۳۴۲ در شهرستان دامغان متولد شدم. پدرم آیت الله شیخ گل محمد نصیری للردی (روستایی از توابع شهرستان نکا) و مادرم خدیجه سادات ترابی از اهالی دامغان بود. پدر در نوجوانی، تحصیل حوزوی را در حوزه علمیه کوهستان آغاز کرد و بعد از چندی به دلیل بیماری و به توصیه پزشک که باید از محیط مرطوب مازندران خارج شود، برای ادامه تحصیل به دامغان عزیمت و در همین شهر ازدواج کرد. او سپس به حوزه مشهد عزیمت کرد و پس از یکسال تحصیل، در سال ۱۳۳۳ به نجف رفت. در نجف خارج فقه و اصول را نزد آیات سید حسن موسوی بجنوردی، میرزا هاشم آملی و سید محمود شاهرودی (مرجع تقلید در دهه ۴۰ و ۵۰) آموخت و پس از اخذ درجه اجتهاد از آیت الله موسوی بجنوردی در سال ۱۳۴۱ به دامغان بازگشت و مدیریت حوزه و اقامه نماز جماعت و پرداختن به نیازهای شرعی مردم را تا سال ۱۳۶۰ که بر اثر بیماری دار فانی را وداع گفت، برعهده گرفت.
مرحوم پدر به تاثیر از گفتمان حوزه نجف در مخالفت با تشکیل حکومت توسط فقها در عصر غیبت، موافق حکمرانی روحانیت نبود و آنان را ناتوان از این کار می دانست اما با این وجود به مخالفت با نهضت آیت الله خمینی نپرداخت و در عین حال در ایام تبعید مرحوم آیت الله خزعلی در دامغان (سالهای نخست دهه پنجاه) از ایشان در برابر شهربانی و ساواک حمایت می کرد.
در سال ۱۳۵۵ پس از سال اول راهنمایی وارد حوزه علمیه دامغان شدم و مقدمات شامل صرف و نحو و منطق و احکام را تا سال ۵۸ نزد پدر و دیگر اساتید آموختم. در این سالها تحت تاثیر طلاب دامغانی مقیم قم که تابستانها به دامغان می آمدند، با جریان انقلاب آشنا شدم و با شروع انقلاب در حالی که نوجوان بودم از فعالان انقلابی در پخش اعلامیه و دیوار نویسی بودم. در این ایام پدر در صدد تحمیل رای خود در باره انقلاب به من نبود.
سال ۵۸ برای ادامه تحصیل عازم قم شدم و تا سال ۶۶ دروس حوزوی را تا اواخر سطح تکمیل کردم. در سال ۶۵ به دعوت موسسه کیهان همکاری با دفتر کیهان را در قم به عنوان نماینده فرهنگی این موسسه آغاز کردم و در سال ۶۶ برای ادامه همکاری به تهران دعوت شدم.
پیش از این نیز در زمان سرپرستی شهید سید حسن شاهچراغی در کیهان ـ که قائم مقام آقای سید محمد خاتمی نماینده امام در موسسه کیهان محسوب می شدـ توسط آن شهید دعوت به همکاری شدم اما به خاطر ادامه تحصیل نپذیرفتم.
در سال 66 کار در روزنامه کیهان را با دبیری سرویس مقالات آغاز کردم و یک سال بعد در سال 67 عضو شورای سردبیری کیهان شدم که با استعفای چند ماه بعد اعضای سردبیری به دلیل اختلاف با سرپرست وقت موسسه کیهان آقای سید محمد اصغری، من به عنوان سردبیر، روزنامه کیهان را اداره و به مرور همکارانی را به سردبیری اضافه کردم.
در سال 69 از سوی آیت الله خامنه ای ـ که موسسه کیهان به دلیل مصادره ای بودن زیر نظر رهبری اداره می شد ـ به عنوان مدیر مسئول روزنامه انتخاب شدم و تا نیمه سال 73 در این سمت فعالیت کردم.
در اردیبهشت سال ۶۹ با انتصاب من به عنوان مدیر مسئول روزنامه کیهان آقای سید محمد خاتمی که بعد از ارتحال امام خمینی نماینده رهبری در موسسه کیهان بود، استعفا داد و آقای سید محمد اصغری که بعد از شهادت آقای شاهچراغی قائم مقام آقای خاتمی محسوب می شد، به عنوان نماینده رهبری منصوب شد اما اداره روزنامه کیهان توسط من صورت می گرفت.
در سال ۷۳ با استعفای آقای اصغری و انتصاب آقای حسین شریعتمداری به عنوان نماینده رهبری در موسسه کیهان، از مدیریت مسئول روزنامه استعفا داده و از موسسه کیهان خارج شدم.
گرایشهای من در دوران روزنامه کیهان
سرگذشت یک تغییر؛ قسمت دوم
از سال ۵۷ تا زمان آغاز همکاری با کیهان، در کنار تحصیل حوزوی به فعالیتهای جنبی سیاسی، فرهنگی و آموزشی در دامغان و قم در ایام غیر درسی و تابستان اشتغال داشتم. دیپلمم را به صورت متفرقه بعد از انقلاب گرفتم و در سال ۶۷ با شرکت در کنکور، در دانشکده الهیات دانشگاه تهران قبول شدم و با خواندن سه ترم به دلیل آن که فرصت شرکت در کلاسها را به خاطر مسئولیت در کیهان نداشتم و برخی اساتید حضور در کلاس را لازم می دانستند، آن را رها کردم.
در سال ۶۹ یا ۷۰ که درس خارج فقه آیت الله خامنه ای - کتاب جهاد - آغاز شد، جزء حلقه نخستین این درس تا سال ۷۳ بودم. بعدا در سال ۸۰ نیز در این درس تا سال ۸۴ شرکت کردم.
در سال ۸۴ که به امارات رفتم کارشناسی ارشد حقوق خصوصی را در دانشگاه پیام نور با مدرک حوزه معادل کارشناسی، تحصیل کردم.
در ایام جوانی سالهای اول دهه ۶۰ گرایش انقلابی چپ با ریشه های دینی و حوزوی داشتم و با جریان راست سنتی مانند جامعه روحانیت و جامعه مدرسین فاصله هایی ـ و نه ستیزـ داشتم. محوریت تفکر و سخنان امام خمینی برایم اصل محوری بود اگر چه تصور معصوم و بی خطابودن ایشان را هم نداشتم.
عنوان یکی از اولین مقالاتم در روزنامه کیهان که پیش از همکاری رسمی ام با کیهان در سال ۶۵ منتشر شد، این بود: «آفت جامعه اسلامی: خشونت اجتماعی و عطوفت اقتصادی». در این مقاله از برخوردهای تند با مسائلی چون پوشش جوانان و حجاب و ... از یک سو و تساهل و تسامح با تخلفات اقتصادی انتقاد کرده بودم، مقاله ای که محتوای آن برای امروز ما نیز تازگی دارد.
در مقطعی که دبیر سرویس مقالات کیهان بودم سلسله مقالاتی در نقد مبانی مرحوم آیت الله آذری قمی و روزنامه رسالت در موضوع حیطه اختیارات ولایت فقیه در امر حکمرانی و دفاع از دیدگاه امام خمینی در این موضوع داشتم که بعدا به صورت کتابی با عنوان زمینه های صدور فتاوی امام از سوی انجمن اسلامی معلمان منتشر شد.
آقای آذری قمی و طیفی از فقها - از جمله آیت الله خامنه ای - حیطه اختیارات ولی فقیه را در چارچوب احکام اولیه و ثانویه می دانستند اما امام خمینی این اختیارات را به حیطه مصلحت نیز سرایت می داد و این مساله باعث بروز اختلافی بین این گروه از فقها با امام خمینی شده بود که البته با اعلام صریح آقای خمینی مبنی بر این که دایره اختیارات ولی فقیه فراتر از احکام اولیه و ثانویه است، این نزاع جمع شد.
در دوران سردبیری کیهان، از گفتمان مسلط آمریکا ستیزی به تبعیت از مواضع امام خمینی و رهبری که البته با فهم و تحلیل خودم نیز منطبق بود، دفاع می کردم.
در مسائل اقتصادی ضمن تاکید برعدالت و ضرورت کاهش شکاف فقر و غنا، بر انتقاد از اشرافی گری مسئولان و نیز مبارزه با تخلفات اقتصادی در هر دو بخش خصوصی و دولتی اصرار داشتم و اساسا تلاش داشتم کیهان صبغه انتقادی خود را نسبت به دولت و دیگر دستگاههای رسمی نظام حفظ کند.
درج مقاله ای انتقادی از انتصابات آیت الله یزدی در قوه قضاییه در سال ۷۰ باعث شکایت شخص وی از من و احضارم به دادسرا شد، اگر چه مرحوم آقای یزدی از پی گیری شکایت خود منصرف شد.
موضع کیهان در زمینه مسائل فرهنگی و هنری در قیاس با دیگر مطبوعات انقلابی، باز و فراگیر بود و اولین روزنامه ای بود که فتوای امام در باره موسیقی و تک خوانی زنان را که در صورت نداشتن مفسده جایز می دانست، منتشر کرد در حالی که موجب نگرانی آقای خاتمی به عنوان نماینده امام در موسسه کیهان شد اما با مشاهده رونوشت استفتای مدیرکل ارشاد استان لرستان و عدم اعتراض از سوی دفتر امام نگرانی ایشان برطرف گردید.
در دوران کیهان هیچ گاه از حرکتها و تظاهرات علیه شل حجابی حمایت نکردم و باری که تظاهرات گسترده ای علیه شل حجابی در سال ۶۹ صورت گرفته بود و همه روزنامه ها و رسانه ها پوشش گسترده ای داده بودند، بازهم کیهان از پوشش این خبر در صفحه اول خودداری کرده بود که با نامه اعتراضیه آقای خاتمی به عنوان نماینده رهبری مواجه شدم. (اینجا (https://t.me/nasiri۴۲/۱۱۹۹))
به دلیل همین عدم همراهی کیهان با جریانهای تند حزب اللهی در مساله حجاب بود که باری به بهانه چاپ تصویری در مجله زن روز - که از نشریات موسسه کیهان بود - و این جریان حزب اللهی آن را موهن به ارزشها دانسته بود، به موسسه کیهان حمله کردند و شیشه های آن را شکستند و بعد از ورود به موسسه به دنبال مدیران موسسه از جمله مدیر روزنامه که من بودم می گشتند تا انتقام اهانت به ارزشها را از آنان بگیرند اما من در آن ساعت در اتاقم نبودم و جان سالم به در بردم!
ادامه دارد...
ارسال نظر