به بهانۀ رتبۀ پایین تهران در شاخص خوشحالیِ شهرهای بزرگ دنیا
چرا تهران، خوشحال نیست؟
تهران، برشی از کل ایران است. در تهران تنها زادگان وبالیدگان آن زندگی نمی کنند. بخش قابل توجهی از جمعیت را مردمان کوچیدۀ دیگر که در بخش های دیگر ایران به دنیا آمده و ریشه دارند تشکیل می دهند. از این رو می توان گفت همان احساس عمومی اینجا هم وجود دارد و خاص تهران نیست.
مهرداد خدیر- رتبۀ پایین تهران در شاخص خوشحالی شهرها، این پرسش را پدید میآورد که آیا شورای شهر کنونی و شهردار منتخب آنان، برنامه ای برای بهبود این رتبه در نظر دارند یا تابع سیاست های کلان و خارج از ارادۀ خود می دانند یا اساسا اصول گرایی ایرانی به شاخص های جهانی باور و اعتماد ندارد و درصدد آن است که شاخص های تازه ای تعریف کند که در آن اتفاقا، تهران خوش حال ترین شهر دنیا در نظر آید؟!
گزارش جهانی خوش حالیِ شهروندان، یکی از راه حل های توسعۀ پایدار سازمان ملل است که 10 سال قبل و در ژوییۀ 2011 به موجب قطعنامۀ « رضایت؛ به سوی تعریف جامعی از توسعه» تصویب شد و هدف این بود که در ارزیابی توسعه تنها به شاخص های کمّی و عدد و رقم بسنده نشود و از کشورهای عضو خواستند میزان رضایت مردم خود را بسنجند و از داده های رسمی برای راه نمایی سیاست های عمومی استفاده کنند.
در این شاخص از صفر تا 10 رضایت عمومی و میزان خوش حالی شهروندان از عوامل مختلف زندگی و کیفیت آن ارزیابی می شود.
شوربختانه باید گفت امتیاز تهران 4.7 است از 10 و بدین ترتیب در میان 186 شهر بزرگ جهان، در ردیف غیر خوش حال ترین شهرهای جهان مانند باماکو در مالی و تونس و اسکندریۀ مصر قرار می گیرد.
رتبۀ اول به هلسینکی فنلاند و رتبۀ هفتم به اسلو اختصاص دارد.
مصطفی ملکیان متفکر ایرانی تعبیر مشهوری دارد که این نویسنده هم بارها به کار برده و آن هم این است که توسعه باید برای انسان گوشت و پوست و استخوان دار ملموس باشد نه این که به صورت مفهومی انتزاعی عرضه کنیم.
در بیان این که چرا تهران، شاد نیست، دلایل متعددی می توان ذکر کرد. برخی از آنها شاید از این قرار باشد:
1.تهران، برشی از کل ایران است. در تهران تنها زادگان وبالیدگان آن زندگی نمی کنند. بخش قابل توجهی از جمعیت را مردمان کوچیدۀ دیگر که در بخش های دیگر ایران به دنیا آمده و ریشه دارند تشکیل می دهند. از این رو می توان گفت همان احساس عمومی اینجا هم وجود دارد و خاص تهران نیست.
2. مشکلات شدید اقتصادی و معیشتی ناشی از تحریم ها و خروج ترامپ از برجام و توزیع ناعادلانه قدرت و ثروت و ناشایسته سالاری در بسیاری از عرصه ها در همه جای ایران بر زندگی مردم تحمیل شده اما این فشار در تهران بیشتر است. کما این که خانه دار شدن در این ابرشهر برای کسانی که قصد تبدیل به احسن ندارند و از ملک دیگری برخوردار نیست غیر ممکن شده است و همین حسن ناخوش حالی می دهد.
3. تهران، یکی از معدود شهرهای بزرگ جهان است که شب ندارد. جدای وضعیت استثنایی ناشی از شیوع کووید 19 که محدویت های ترافیکی تحمیل کرده قبل از آن نیز تهران روز با تهران شب قابل قیاس نبود.
4. آلودگی هوا و کندی آمد و شد بی شک در این ابراز ناخوش حالی مؤثر است. از مردم گرفتار در ترافیک های توان فرسا یا در حال استنشاق هوای آلوده اگر دربارۀ میزان رضایت از پدیده های مختلف سؤال شود پاسخ پیشاپیش روشن است.
5. زندگی در تهران بیش از هر شهر دیگر ایران به عرصۀ مسابقه و مقایسه بدل شده است و در مسابقه و مقایسه، طبعا کثیری جا می مانند.
مردم مدام قیمت ها و سطوح مختلف زندگی را مقایسه می کنند و برای دست یابی به درآمد بیشتر مسابقه می دهند. زندگی اما مسابقه نیست و مسابقه تنها درصورتی لذت بخش است که تلقی بازی از آن وجود داشته باشد و حس کنی بازی های دیگر هم در پیش است. حال آن که در این مسابقه حس نمی کنی فرصت بازی های دیگر هم داده خواهد شد.
6. ناخوش حالی تهران را می توان به طبقۀ متوسط جامعۀ ایرانی نسبت داد.
طبقۀ متوسط در دهۀ 70 خورشیدی امیدوار شد و در سیاست و اقتصاد به توسعه امید بست.
در دهۀ 90 هم تلاش هایی صورت پذیرفت اما از سال 96 عرصه مدام تنگ تر شد و در دو انتخابات اخیر می توان ناخوش حالی را از نرخ مشارکت دریافت.
7. صرف این که مجریان تلویزیون از بام تا شام بگویند «امیدواریم حال دل تان خوب باشد» مردم را خوش حال نمی کند و اتفاقا یکی از دلایل ناخوشحالی همین رسانه است که اصرار عجیبی در تزریق اندوه و افسردگی دارد و اگر چه با ایدیولوژی توجیه می کند اما کی و کجا این همه به غم گساری جمعی توصیه شده است؟
جدای تزریق عمدی یا رسانه ای اندوه و افسردگی در قالب های گوناگون، یکی از مهم ترین دلایل ناخوش حالی در جامعۀ ایران و در تهران به عنوان مهم ترین و متنوع ترین برش آن احساس ناشکوفایی است.
احساس ناشکوفایی به این معنی است که شخص، استعدادی دارد ولی مجال بروز آن را نمی یابد. صدای خوشی دارد اما نمی تواند بخواند. قلم دارد اما نمی تواند بنویسد و اگر بنویسد خوانده و منتشر نمی شود. به ورود به ساختار قدرت علاقه مند است ولی حزبی نیست که در آن ارتقا یابد. عضو شورای شهر و نمایندۀ مجلس و فرماندار و وزیر و رییس جمهور شود و یگانه راه هم رنگی با تعلقات ایدیولوژیک است. این حس ناشکوفایی غم و اندوه به بار می آورد.
مولانا می گوید: چون خیالی در دلت آمد نشست
هر کجا که می گریزی با تو هست
خیالِ در دل نشسته باید مجال بروز و ظهور پیدا کند و در غیر این صورت افسردگی و ناکامی به بار می آورد.
8. حضور در جمع و فعالیت های گروهی مردم را خوش حال می کند. اگر زندگی به آونگی بین محل کار و خانه تبدیل شود و در وضعیت کرونا خانه هم محل کار شود و جایی در این فاصله نباشد حال آدم خوش نمی شود.
هر چه فضاهای عمومی بیشتر باشد و دخالت قدرت و سیاست و ایدیولوژی در آنها کمتر رضایت شهروندان بالاتر می رود.
یکی از دلایل نارضایتی مداخله در زندگی خصوصی شهروندان است.
جامعه از سه ساحَت تشکیل می شود: خصوصی و شخصی یا همان چهار دیواری خانه، حکومتی و اداری مثل سازمان های مختلف اقتصادی و آموزشی و نظامی و سومی اما عمومی یا خیابان.
هر قدر حضور حکومت در سازمان های رسمی پذیرفته شده است در عرضه های عمومی و خیابان اما به نارضایتی می انجامد و اتفاقا اصرار دارند در عرصۀ عمومی خود را تحمیل کنند.
این همه بحث دربارۀ نوع پوشش زنان برای سلطه بر فضای عمومی است.
شهر با ساختمان و مغازه تعریف نمی شود. هر چه مکان های عمومی که بدون دریافت پول به مردم خدمات بدهند بیشتر باشد رضایت بالاتر است.
چرا از نشستن در یک پارک حس خوبی داریم؟ تنها به خاطر گل و گیاه نیست. به سبب عمومی بودن آن هم هست. کما این که وقتی در باغ کتاب، به آسانی می توانی کتابی را تورق کنی و قدم بزنی و کسی نمی گوید وجهی بپرداز.
هر روز از مقابل مصلای تهران عبور می کنم و از خود می پرسم چرا اجازه نمی دهند مردم از فضای سبز آن استفاده کنند؟ چرا شهروندان باید از پیاده رو باریک بگذرند و نتوانند از این محیط عبور کنند؟ جدای بخشی که به خاطر مترو این امکان فراهم آمده بقیه جاها در غالب روزهای سال این وضعیت را دارد.
بهترین کاری که شهرداری تهران در دهۀ 70 انجام داد برداشتن نرده های پارک ها بود. هیچ شهر بزرگ دنیا این قدر دیوار ندارد.
9. ادعای اُم القرایی جهان اسلام با رتبه های بالاتر شهرهای اسلامی چون ابوظبی (35)، مدینه (46)، کویت (60)، منامه (61)، دوحه (63) و آنکارا (98) سازگار نیست.
با این حال ناخوش حالی شهروندان نباید این تلقی را ایجاد کند که تهران زیبا نیست. کافی است در روزهای دور از آلودگی و ترافیک در این شهر تردد کنی تا ببینی تهران تا چه اندازه باشکوه و زیباست.
بزرگ ترین جفا در حق این زیبایی این است که هوای شهر و چشم انداز شهر را بفروشی. شهر، جای زندگی است نه کارگاه بساز و بفروش ها. هروقت این بساط خانه کوبی و ساخت لانه های کوچک تر جمع شود احساس رضایت هم بالا می گیرد.
تصور کنید در محله ای به خاطر آرامش و چشم انداز آن ساکن می شوید. اما یک سال بعد می بینید در زمین مقابل ساخت و ساز می کنند و چشم انداز را از شما می گیرند و به جای رشته کوه باید آهن و سیمان و سنگ ببینید و مدرسه یا بیمارستانی هم در انتهای خیابان تأسیس می شود و رفت و آمدها صد برابر می شود.شهروند چگونه رضایت داشته باشد؟
10. سهراب سپهری که دیروز زاد روز او بود گفته است:
مرد بقال از من پرسید: چند من خربزه می خواهی؟
من از او پرسیدم: دلِ خوش، سیری چند؟
یعنی یک سیر، دل خوش بر چند من خربزه می چربد. استفاده از دو واحد وزنی با مقیاس متفاوت.
مشکل اما این است که تورم و فشار اقتصادی چنان باشد که چند من خربزه هم به چند قاچ خربزه تقلیل یابد و چند من خربزه بخواهی و مرد بقال بگوید: حالا با این پول، تنها چند قاچ، خربزه به تو می دهند!
شورای شهر کنونی که در غیبت اکثریت مردم تهران در انتخابات شکل گرفته آیا دغدغۀ خوش حال کردن مردم تهران را دارد یا دغدغه شان این است که تا می توانند جلوه های ایدیولوژیک شهر را بیشتر کنند؟
مهم ترین نکتۀ گزارش مورد اشاره اما این است که یادآور می شود شهر را باید با رضایت شهروندان و با حال باشندگان آن سنجید و ارزیابی کرد و این که به قول مجریان تلویزیونی «حال دل مردم خوب باشد». راستی چرا هی می گویند «حال دل» و نمی گویند «حال» و این «حال دل» دیگر از کجا آمده است؟!
ارسال نظر