درد جامعه ایرانی از احساس بی‌عدالتی، نابرابری و فروبستگی سیاسی

هادی خانیکی نوشت: امروز جامعه ایرانی از احساس بی‌عدالتی، نابرابری و فروبستگی سیاسی درد می‌کشد و سخت نگران حیات اکنون و فردای خویش است.

درد جامعه ایرانی از احساس بی‌عدالتی، نابرابری و فروبستگی سیاسی

هادی خانیکی در یادداشتی با عنوان «درد زیستن و رنج مردن در میانه نابودی و نوزایی» در روزنامه اعتماد نوشت: ۱- روز معلم را با ترکیب متناقض (کنتراس) دو رویداد پشت سر گذاشتم: رویدادی منتهی به مرگ و رویدادی معطوف به زندگی. این روزها صدای مرگ از میانه دوستانم زیاد به گوش می‌خورد و مبتلایان به بیماری‌هایی از جنس آنچه من به آن گرفتارم به ناگاه یا به تدریج عازم جهانی دیگر می‌شوند. سیمای زیبای زندگی و زیبایی زندگی هم به خوبی به چشم می‌آید. بیمارانی درگیر با درد و رنج مدام در حال گشودن پنجره‌هایی به سوی زندگی‌اند. جامعه هم در این رویارویی ترکیبی با زیستن متفاوت با انسان نیست. تنگناهای سیاسی و سیاستی و بحران‌های معیشتی و اقتصادی شهروندان جوان و پیر را به درد و رنج انداخته است، اما دو نگاه و دو کنش سویه‌های افسردگی و مرگ یا سرزندگی و حیات را به وضوح نشان می‌دهد. از پنجره جهانی میان بیماری و امید که جهان زیست من است، بهتر می‌توان وجوه معرفتی و اجتماعی درد و رنج و حتی مرگ را دید. درد مثل بیماری، بخشی از واقعیت‌های وجود و رنج پژواک طبیعی آن است، اما با نگاهی دیگر و کنشی از روی امید می‌توان سر از نوزایی درآورد.

 ۲- دیروز -  ۱۲ اردیبهشت -  پیکر پاک دکتر سید یعقوب موسوی، دوست دیرین و اندیشمندم و استاد مسوول و مساله‌شناس دانشگاه الزهرا(س) بر دوش استادان و دانشجویان و همراهان و همکاران و خویشاوندان تشییع شد. دکتر موسوی از تلاطم‌ها و تنگناهای زندگی به آرامی و با لبخند می‌گذشت، در عین حالی که همیشه در میانه میدان نیز بود، اندیشه و کنش در دو سوی حیات او نبود، همسویی دانش اجتماعی و فعالیت مدنی در وجودش بارز بود. خانه‌اش دانشگاه بود و انجمن جامعه‌شناسی ایران و حلقه دوستان فرزانه بود و فروتن و در دوستی و جوانمردی و مسوولیت‌پذیری اخلاقی، هیچ فرو نمی‌گذاشت، زمانی نگذشت از آن روزی که با جمع دوستان جامعه‌شناس به دیدارم آمد و درباره تغییرات پردامنه جامعه ایرانی از یافته‌ها و تجربه‌هایش توانمندانه سخن گفت، نشانه‌ای از بیماری نداشت و تصویری جز همان چهره خندان و ذهن کنجکاو و مساله فهم در ذهن من به جا نگذاشت، تقدیر آن بود که من بیمار بمانم و اوی بیمار برود، به راستی مرگش ناگاه بود و جانکاه.

۳- پریروز -  ۱۱ اردیبهشت -  احسان صدیقی فیلمساز جوانی که بیماری سرطان تنش را سخت دردمند و جانش را سرشار از امید کرده بود در دانشگاه علامه طباطبایی به دیدارم آمد. بیماری موجب شده است که او در جراحی‌های سنگین بخشی از ریه‌ها و دنده‌هایش را از دست بدهد ولی به جای آن روحیه‌ای مضاعف برای رویارویی با نابودی و برساختن فرصت نوزایی بنشاند. اراده‌ای برای ساختن مستند «سرطان؛ بازی برنده‌ها» بازتابی از همین فرصت‌شناسی است. او بر اساس همین «سرطان نوشته‌ها»ی من و همدلی و هم‌نظری و هم‌کنشی با مضمون آنها به سراغ من آمده بود تا درباره چیستی و چگونگی توانمند شدن انسان بیمار در برابر بیماری‌هایش گفت‌وگو کند. این هم نوع دیگری از گفت‌وگوست، گفت‌وگوی بیمار با بیمار که نتیجه بهره‌مندی از نقش ارتباطات و توانش‌های گفت‌وگویی کنشگران این حوزه است. 

شاید نوشتن من با قلم و نوشتن او با دوربین در فرآیندی اجتماعی سبب فهم بهتر درد و رنجی شود، در جامعه سرشار از درد و رنج ، سوته‌دلان هم باید گردهم آیند و با هم بیندیشند تا درد و رنج به جای قدرت نابودکنندگی در سویه نوزایی قرار گیرد.

۴-  داوید لوبروتون انسان‌شناس معاصر فرانسوی که به پدیده بدن انسان به مثابه یک برساخت اجتماعی می‌نگرد، در اثر ارزنده اخیرش یعنی «درآمدی بر انسان‌شناسی در رنج در میان نابودی و نوزایی» که با ترجمه دانشورانه دکتر ناصر فکوهی به فارسی درآمده است به ابعاد این مساله به خوبی می‌پردازد. از نظر او «درد همچون بیماری و مرگ، بهایی است که انسان باید برای بعد کالبدی وجود خود بپردازد... و رنج کاری است که خود با درد خود می‌کند. بنابراین هر دردی یک رنج هم هست زیرا بر تمام وجود فرد منعکس می‌شود و از این رو اخلاقی نیز هست. درد هرگز فقط به تغییری که درون یک اندام اتفاق می‌افتد محدود نمی‌شود، بلکه به رابطه‌ای شخصی بین او و دردش ربط دارد. رنج حسی است که درد به فردی که نسبت به آن آگاهی ندارد، می‌دهد. به این ترتیب درد بدون رنج معنا ندارد، ولی می‌تواند در وضعیت‌هایی سبب شود که انسان به آنچه دوست دارد نزدیک شود. درد، ترجمان ریاضی یک بیماری نیست، بلکه یک معنا یعنی یک رنج است، ما دردی فیزیکی نداریم که بازتابی در رابطه انسان با جهان نداشته باشد. درد همواره دگرگونی خویشتن و عاملی برای دگردیسی است.

۵- در انسان‌شناسی درد و رنج می‌گویند که بدن به راهی تبدیل می‌شود که ما سایر روابط‌مان با جهان را بیازماییم و سازش‌های گذشته‌مان را با جامعه‌ای که آن را بی‌عدالت و نابرابر می‌دانیم به یاد آوریم و به همین روال می‌توان گفت در جامعه‌شناسی درد و رنج هم «جامعه» ظرفیتی برای سنجش روابط اجتماعی، نظام اقتصادی و قدرت سیاسی است. امروز جامعه ایرانی از احساس بی‌عدالتی، نابرابری و فروبستگی سیاسی درد می‌کشد و سخت نگران حیات اکنون و فردای خویش است. هر اندیشه‌ورز و کنشگری چه در حوزه مدنی باشد و چه در حوزه سیاسی، باید به این درد به جد وقع نهد و از آن رنج ببرد، وجوه حس همدردی و فهم همدلانه در برابر رنج مردم لازمه درمانگری اجتماعی و سیاسی و فراهم آوردن فرصت‌های تاب‌آوری و نوزایی است. مرگ در کمین است، اما کسی نمی‌داند کی می‌آید و چه کسی را می‌برد. زندگی هم همراه دست‌یافتنی هر فرد و جامعه بیمار و رنجور هست، باید صدایش را شنید و سیمایش را دیدنی کرد.

دیگر رسانه ها

کدخبر: 85986

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت عرشه‌آنلاین هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد

    سایر رسانه ها

      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت عرشه‌آنلاین هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد

      ارسال نظر