حقابه هیرمند؛ برگ برنده دست کیست؟
محمد کاظم کاظمی کارشناس در روزنامه اطلاعات نوشت: اگر فلات ایران را که کشورهای افغانستان و ایران در آن واقع شده اند، یک تنه جغرافیایی واحد بگیریم، هیرمند شاهرگ آن است. هیرمند بزرگترین رودی است که از داخل این فلات شروع میشود و در داخل آن به پایان میرسد.
هیرمند از افغانستان سرچشمه میگیرد، در آنجا جاری میشود و سرانجام به هامون سیستان میریزد. هیرمند سرچشمه حیات سیستان است، چه بخش افغانستانی سیستان و چه بخش ایرانی آن و این میتواند حلقه وصلی باشد بین این دو کشور؛ولی دریغ که مناسبات سیاسی بین دولتها و نقشآفرینی شیطنتبار بیگانگان و حکومتهای وابسته به آنان در تعیین مرزها هنگام تقسیم سیستان بین دو کشور، آب هیرمند را به گرهی حلنشده میان دو کشور بدل کرده است. آنچه به این گره افزوده ، خشکسالهای پیدر پی و طولانی بوده که نگذاشته است بهرهمندی مردم دو کشور از این رود، به حد کفایت برسد.
اخیراً دوباره بحث هیرمند داغ شده است. صرف نظر از مسائل فنی که به عهده کارشناسان است، به نظر میرسد که در میان مردم و به ویژه اهل قلم و اهل رسانه دو کشور هم بعضی ابهامها و انتظاراتی وجود دارد که بیسبب میتواند در تیرهساختن مناسبات میان دو ملت اثرگذار باشد.
نگارنده کارشناس فنی یا حقوقی موضوع نیست که بتواند در این مورد داوری کند؛ ولی به تبع مطالعات مختصری که چه در کتابها و چه در سیاست و رسانه در عصر کنونی داشتهام، میکوشم در مورد بعضی ابهامها توضیح دهم.
۱. یکی از تصوراتی که گاهی در افغانستان وجود دارد، این است که چون هیرمند از این کشورسرچشمه میگیرد، آب آن متعلق به همان کشور است و هر میزان آبی که از کشور خارج میشود در واقع حقی است که از مردم افغانستان ضایع شده است. این تصور درست نیست، چون از آب رودخانهها، همه کسانی که در طول مسیر از آن بهره میبرند، حق دارند، چه آنان که در مبدأ هستند و چه آنان که در مصب هستند. میزان بهرهمندی از این آب را البته کارشناسان حوزه آب و نیز حقوقدانان عرصه سیاست بینالملل تعیین میکنند.
۲. در مقابل، تصوری که گاهی در ایران وجود دارد، این است که هیرمند چون به هامون میریزد، سهم هامون است؛ولی حقیقت این است که این رودحدود ۱۰۰۰ کیلومتر در داخل افغانستان جریان دارد و حیات بخشی از این کشور، مدیون آن است. این رودخانه نه فقط هامون و اطراف آن، بلکه زمینهای بسیاری در طول مسیر خود از کوههای بابا تا سیستان را سیراب میکند و آب شرب و کشاورزی بخش مهمی از کشور افغانستان وابسته به هیرمند است.
۳. افغانستان را میتوان منبع آب منطقه دانست. رودهای بسیاری از کوههای بلند این کشور سرچشمه میگیرند؛ همچون آمو، هریرود، رود کابل، رود مرغاب و… و بیشتر اینها به کشورهای همجوار سرازیر میشوند. افغانستان نفت و گاز ندارد، به دریاهای آزاد هم راه ندارد و از بسیاری از مواهب طبیعی بیبهره است، اما در عوض این منابع آبی را دارد و طبیعی است که از این ثروت استفاده کند. دولتهای افغانستان از همین رو با سدسازیهایی، کوشیدهاند که بخشهایی از این آب را مهار کنند؛ ولی این نکته قابل توجه است که سیاست آنان در برابر همسایگان یکسان نبوده است. عمدتاً در افغانستان حکومتهایی بر سر کار بودهاند که با ایران مناسبات نیک نداشتهاند و آنقدر که در مقابل آب هیرمند و ایران حساسیت داشتهاند، دربرابر دیگر رودخانهها و دیگر همسایگان نداشتهاند.
۴. پس این تفکیک میان دولتها و ملتها در این قضیه مهم است. شنیدهایم که بعضیها بار این قضیه را بر دوش مهاجرین انداختهاند و لزوم سختگیری بر مهاجران افغانستان در ایران را به عنوان یک اهرم فشار بر روی دولتهای افغانستان مطرح کردهاند؛ ولی حقیقت این است که این مهاجران در عمل بیشتر در سمت ایران هستند، هم از نظر حضور در ایران و معاشرت و همزیستی با جامعه ایرانی و هم از این نظر که عمدتاً مخالفان یا حتی طردشدگان حکومت افغانستان بودهاند. این که بر مهاجرین بیشتر فشار آورده شود، درعمل حکومتی را که این مردم را رانده است، خوشحال میکند.
چند نوبت دیگر هم اتفاق افتاده است که فشار بر مهاجرین افغانستان به عنوان اهرمی در مسیر فشارهای سیاسی بر حکومتهای افغانستان مطرح شده است؛ ولی از این نکته غفلت کردهاند که اتفاقاً مهاجرین که در این کشور زندگی میکنند، میتوانند بازوی حمایتی ایران حتی در داخل افغانستان باشند. یعنی اگر بخواهید توازن قوا را به نفع خود به هم بزنید باید مهاجر ین را تقویت و زمینه رشد و فعالیتشان را فراهم کنید ، تا در این معادله همراه و همسوی شما باشد و با نقشآفرینی در فرهنگ، سیاست و اقتصاد کشور، سببساز مناسبات نیکتر شود، نه این که در عمل به دامان دشمنان مشترک انداخته شود.
۵. واقعیت این است که هیچکس از این وضع نباید خرسند باشد. در سفر به زابل دیدم که خشکسالی چه بر سر سیستان آورده است.سیستان نگینی در جغرافیا، تاریخ و اسطورههای ماست و برای همه مردم دو کشور باید عزیز باشد. خیلی باید مراقب بود که هیاهوهای رسانهای میان دو ملت فاصله نیندازد. به نظرم در این وضع موضوعی که بسیار مهم است، ابتدا پیشبرد جریان به شکل کارشناسی و معقول آن است و دیگری،تبیین درست موضوع در رسانهها. باشد که بحران خشکسالی، کمترین عارضهاش را برای دو کشور بگذارد. باشد که هم برف و باران بر کوههای هندوکش و بابا ببارد و هم گل و گیاه از همه این سرزمینها بروید، به ویژه از دلهای دو ملت همزبان و همکیش.
ارسال نظر